روزهايي را به خاطر ميآورم كه در تهران نه اين همه بزرگراه بود و نه مترو. تعداد اتوبوسها هم از امروز كمتر بود. تهراني كه هنوز اتوبوسهاي قديمي دوطبقه كه سرعت پاييني هم داشتند تردد ميكردند و تاكسي نارنجيهايي هم بودند كه مردم را به مقصد ميرساندند. در طول سالها مدام بر جمعيت پايتخت افزوده شد و مسئولان براي حل مشكلات، بزرگراه ساختند، ايستگاههاي مترو را گسترش دادند و هنوز هم در اين زمينهها كار ميكنند ولي مشكل شلوغي تهران باز هم برطرف نميشود.
سالهاست شاهد مهاجرت از روستاها و شهرستانها به پايتخت هستيم و نميشود از مردم خواست كه به تهران نيايند. به اين دليل واضح كه آنها در زادگاهشان امكان رشد و يافتن شغل را ندارند. اگر ميخواهيم تهران به شهري قابل زندگي تبديل شود بايد امكاناتي در روستاها و شهرستانها فراهم كنيم كه هر كس براي لقمهاي نان راهي تهران نشود. مردم را نميشود بهزور به شهرهايشان بازگرداند.
اگر شهرهايشان آباد و اقتصاد زادگاهشان پررونق شود، بسياري از اين مهاجران از بازگشت به جايي كه در آنجا به دنيا آمدهاند استقبال ميكنند. هماكنون اما به نظر ميرسد شاهد تجميع امكانات در پايتخت هستيم و بسياري تنها راه چاره را حضور در اين شهر خاكستري ميدانند. تا وقتي كه شهرستانها را نجات ندهيم تهران هم از اين شلوغي غيرقابل تحمل نجات نمييابد. هيچ فردي دوست ندارد شهرستان خلوت و باصفايش را رها كند و به اين كلانشهر شلوغ بيايد.
اين جبر روزگار است كه باعث مهاجرت به پايتخت شده است. نتيجهاش هم حضوري فراتر از ظرفيت واقعي پايتخت است و اينكه تهران شهري شده كه بسياري از ساكنانش علاقهاي به آن ندارند چون آنها مهاجراني هستند كه خلوت و آرامش خود را براي رسيدن به امكانات اقتصادي و رفاهي كه در پايتخت تجميع شده، از دست دادهاند. اگر ايران را آباد كنيم تهران هم آرامش خود را بازمييابد.
- بازيگر سينما و تلويزيون