بدترين كاري كه ميتوان با يك جامعه انجام داد اين است كه اميد به آينده را از مردم بگيريم. اين هولناكترين ضربهاي است كه ميتوان براي صدمه زدن به يك جامعه بهكار برد. هرچه وضعيت اقتصادي بدتر و شيوه زيست دشوارتر باشد ميزان نااميدي هم افزايش مييابد. ماجراي گورخوابها كه چند روزي مورد توجه رسانهها قرار گرفت و طبق معمول با گذشت زمان كوتاهي به فراموشي سپرده شد، مصداق بارز اين نااميدي است.
افرادي كه به گورخوابي رويميآورند درواقع به استقبال مرگ رفتهاند و از كسي كه به استقبال مرگ رفته هر كاري محتمل است، چون ديگر چيزي براي از دست دادن ندارد. گورخوابي فقط يك نمونه است كه افكارعمومي با آن درگير شد و مصاديق و نشانههاي فراواني را ميتوان سراغ گرفت كه چون خيلي رسانهاي نشدهاند، پنهان ماندهاند و اين پنهان ماندن به اين معني نيست كه چنين مواردي وجود ندارند يا انگشتشمار هستند. كاش اينطور بود و اين افراد درمانده و گرفتار، اندك بودند.
ما با انبوهي حاشيهنشين مواجهيم كه متأسفانه برخي از آنها چنان وضعيت اسفناكي را تجربه ميكنند كه امكان هر اقدامي از سويشان محتمل است. اين پيام خاموشي است كه مسئولان بايد آنرا جدي بگيرند كه فلان كارتنخواب دچار فقر و اعتياد وقتي در شرايطي بسيار غيرانساني زندگي ميكند ميتواند منبع هر نوع رفتار بزهكارانهاي هم باشد.
اين را هم بايد در نظر گرفت كه بسياري از حاشيهنشينها معتاد نيستند، بلكه فقيرند. باعث تأسف است كه دامنه فقر در جامعه ما گسترش يافته است. دستكم يك دهه است كه طبقه متوسط بهلحاظ اقتصادي زير فشار قرار گرفته و بهمرور در حال حذف شدن است؛ اتفاقي كه تا حدودي رخ هم داده و شايد در آيندهاي نهچندان دور، ما در جامعه اقليتي بسيار ثروتمند و اكثريتي فقير داشته باشيم؛ اتفاقي كه ميتواند بهمنزله تغيير شكل نگرانكننده نظام طبقاتي در كشورمان باشد.
احساس وجود تبعيض در جامعه بسيار نگرانكننده است و تداوم چنين حس عمومياي ميتواند مثل يك بمب ساعتي عمل كند. اينكه آحاد جامعه با فقر دستوپنجه نرم كنند و از سوي ديگر اخبار اختلاسهاي چندهزار ميلياردي و حقوقهاي نجومي منتشر شود، حال مردم را بهشدت بد ميكند؛ مردمي كه ياد گرفتهاند صبور باشند و صورتشان را با سيلي سرخ نگهدارند و در مقاطع دشواري كه كشور تحت فشارهاي فراوان بوده، دندان روي جگر بگذارند.
اما همين مردم وقتي حس كنند در شرايطي كه كه به تنگناي اقتصادي دچار شدهاند، عدهاي مشغول انواع و اقسام سوءاستفادههاي كلان هستند، چه احساسي ميكنند؟! احساس خيانت در امانت؛ آن هم در نظامي كه با خون شهيدان و جانفشاني آحاد مردم پابرجا مانده به بدبيني گستردهاي دامن ميزند كه به زيان همه ماست.
از فقيرترين افراد جامعه گرفته تا مديران و مسئولان از تداوم اين احساس منفي زيان ميبينند. نااميدي از اصلاح جامعه، نااميدي از برچيده شدن بساط فسادهاي كلان و نااميدي از فرارسيدن فرداي بهتر، جامعه را دچار چالشهاي عظيم ميكند. در آستانه قرار گرفتن بر لبه پرتگاه قرار داريم و براي نجات بايد به آرمانها و ارزشهايمان بازگرديم، سرچشمههاي فساد را بخشكانيم و فكري جدي به حال مردمي كنيم كه صداي شكسته شدن استخوانهايشان زير فشارهاي اقتصادي شنيده ميشود.
- نويسنده و كارگردان سينما