حالا بخشي از اين پازل سياسي را در دهههاي اخير، شخصي ساخته و پرداخته كه بهتازگي فوت كرده است؛ «علياكبر هاشميرفسنجاني». آقاي هاشمي بسياري از مهمترين مناصب كشور را تجربه كرده بود و ميتوانست به راحتي از سياست كنارهبگيرد ولي تا آخر عمر با استعدادش در اوج قدرت ماند و خودش را حفظ كرد؛ با اينكه بارها ممكن بود براي هميشه به خانه سالمندان سياست سقوط كند و جايگاه عمومي و خصوصياش را از دست بدهد، ولي خودش را برخلاف خيليها حفظ كرد.
آقاي هاشمي باهوش بود. اين را كسي نميتواند انكار كند. وقتي كه در انتخابات سال ۷۸ مجلس، نفر بيستم تهران شد يا در انتخابات سال ۸۴ از محمود احمدينژاد شكست خورد، كسي فكر نميكرد دوباره به سياست برگردد يا در يك انتخابات عمومي رأي بياورد، ولي باز هم بهعنوان يك سياستمدار تأثيرگذار سياستورزياش را ادامه داد. بسياري از همنسلهاي او دوران بازنشستگيشان را ميگذرانند ولي او تا ظهر روز فوتش يعني در ۸۲ سالگي بدون اغراق يكي از مهمترين سياستمداران ايران بهحساب ميآمد و در هر جا كه توانست اثر گذاشت.
وقتي سال ۹۲ شوراي نگهبان او را بهدليل كهولت سن رد صلاحيت كرد، كسي به ذهنش نميرسيد كه آقاي هاشمي پايان دوره رياستجمهوري رئيسجمهور وقت را هم نبيند.
با هر كسي كه صحبت ميكنم ميگويد باورش نميشود آقاي هاشمي هم بميرد؛ نه اينكه واقعا نميرد اما آنقدر فكر ميكرديم كه هميشه هست و هميشه در قدرت خواهد ماند كه فكر نميكرديم نباشد. حتي شايد بعضيها در سال ۸۴ به اين دليل به او رأي ندادند كه پيش خودشان ميگفتند او حتما رأي ميآورد؛ پس ما به نامزد ضعيفتر رأي خواهيم داد؛ چيزي كه ما توي ذهنمان از او ساخته بوديم، مردني نبود.