طلاق تلخ است و البته گاهي وقتها چارهاي جز اين كار وجود ندارد چون ادامه زندگي مشترك بهمراتب تلختر است. درباره آسيبهاي اجتماعي طلاق نكات زيادي را ميتوان مطرح كرد؛ اينكه در بسياري از موارد خانمها آسيب بيشتري پس از جدايي متحمل ميشوند؛ اينكه به بچههاي طلاق شرايط بسيار دشواري تحميل ميشود و آيندهشان تحتالشعاع جدايي والدينشان قرار ميگيرد.
طلاق آنقدر تلخ است كه متوليان مدتها از ارائه آمار در اين مورد طفره ميرفتند هرچند اعلام نكردن آمار طلاق چيزي را عوض نميكند. حالا هم كه ظاهرا آماري در اين زمينه منتشر شده، نتيجهاي قابل پيشبيني را در پي داشته است؛ اينكه آمار طلاق در جامعه رشد كرده است. تازه اين درباره طلاقهاي ثبت شده است. طلاقهايي كه ثبت نميشوند تعدادشان بيشتر است؛
طلاق عاطفي كه گريبان بسياري از زوجها را گرفته و نتيجهاش حضور آدمها در زير يك سقف است بدون كمترين علقه و علاقه. شوربختانه بايد گفت كه زوجهاي زيادي تنها محل اسكانشان مشترك است و هركس سرش گرم كار خودش است و اين به گمان من تلختر و دردناكتر است؛ اينكه ميان زن و مرد تفاهمي وجود ندارد و حرف مشترك و تقريبا همه دلايلي كه به ازدواج منجر شده به مرور زمان موضوعيت خود را از دست دادهاند.
اما شعلههاي اختلاف ميان زن و شوهر چگونه برافروخته ميشود؟ قطعا برخي از دلايل بروز اختلاف، ريشه در مشكلات اقتصادي دارد. اما اين، همه داستان نيست چون چه در زمينه طلاقهاي ثبتشده و چه در مورد طلاق عاطفي، بسياري از زوجها را افرادي تشكيل ميدهند كه به طبقه متوسط و حتي طبقه ثروتمند تعلق دارند. پس جداي از تنگناهاي اقتصادي بايد سهم تفاوتهاي فرهنگي و مشكلات تربيتي را هم جدي گرفت؛ مثل روحيه خودخواهي و نوعي فردگرايي افراطي كه نتيجهاش فقدان تفاهم و سازگاري است.
در مواردي كه زندگي مشترك حاصلي جز فرسودن روان و اعصاب طرفين ندارد جدايي ميتواند يك دريچه باشد؛ دريچهاي براي تغيير مسير و جلوگيري از تداوم يك اشتباه. هرچند آمارها و مشاهدات نشان ميدهد كه سرنوشت بسياري از زوجها پس از طلاق تلختر ميشود. در مواردي هم زوج براي حفظ منافع فردي كه ميتواند دلايل اقتصادي داشته باشد يا حضور فرزندان، با يكديگر كنار ميآيند تا ديگر كاري بهكار هم نداشته باشند؛ اتفاقي كه در طبقه متوسط بيشتر رخ ميدهد و متاسفانه آمار رسمي هم وجود ندارد تا مشخص شود طلاق عاطفي چقدر در جامعه زياد شده است. طلاق عاطفي همان تفاهم تلخ است براي ادامه دادن صوري زندگي مشترك. هرچند اين ديگر هرچه باشد اسمش زندگي مشترك نيست.
- نويسنده و كارگردان سينما