بهروز کمالوندی سخنگوی سازمان انرژی اتمی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر«برجام ، گزینه خردمندان جهان»نوشت:
اکنون در شرایطی وارد سالگرد اجرای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) میشویم که علاوه بر تحولات ناشی از انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، انتخابات ریاست جمهوری در ایران طی چند ماه آینده برگزار خواهد شد و بدون تردید بر چگونگی اجرایی شدن برجام و نحوه تعامل نیروهای حاضر در صحنه تأثیرگذار خواهد بود. شاید به جرأت بتوان گفت که هیچ موضوعی در سطح بینالمللی مانند برجام از عوامل و مؤلفههای مختلف متأثر نبوده و در این میان، حضور و نقشآفرینی بازیگران متعدد، آمیختگی مسائل سیاسی، فنی و حقوقی و همچنین تأثیر و تأثرات موضوعات سیاسی در سطح منطقهای و جهانی و پیامدهای این فعل و انفعالات در عملکرد نهادها و مؤسسات اقتصادی و سیاسی، گواهی بر این مدعاست.
مذاکرات فشرده دو ساله جهت حل و فصل بحران ساختگی هستهای در حالی به خبر اول رسانههای بینالمللی تبدیل شد که مذاکره کنندگان کشورمان با تمام توان به مصاف نمایندگان قدرتهای بزرگ بینالمللی رفته بودند. اما آنچه در این میانه بر پیچیدگی اوضاع میافزود، تأثیر غیر قابل انکار رویکردهای مختلف جناحهای سیاسی در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی بود. بسیاری از بازیگران سیاسی و تحلیلگران و ناظران مسائل بینالمللی در کشورهای گوناگون با اغراض و نیتهای متفاوت همه تلاش خود را برای جلوگیری از دستیابی به سرانجامی قابل قبول و قابل پذیرش برای تمامی طرفهای حاضر در این کارزار دیپلماتیک به کار بستند. در این کشاکش، نخست وزیر رژیم غاصب صهیونیستی و جناحهای تندرو و افراطی در برخی کشورهای غربی و عربی، همگام و همنوا با یکدیگر، وارد آوردن فشار مضاعف به روند مذاکرات و انحراف آن از مسیر ترسیم شده را در دستور کار قرار دادند. این نیروها پس از ناامیدی در توقف مذاکرات و در پی به فرجام رسیدن برجام، توجه خود را به ایجاد موانع و مشکلات جدی در اجرایی شدن برجام معطوف کرده و در حال حاضر نیز از هیچ کوششی برای ایجاد اختلال در این فرآیند فروگذار نمیکنند.
شایان ذکر است که برای بسیاری از مخالفان اجرایی شدن برجام، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری جدید ایالات متحده، همچون حادثهای امیدآفرین تلقی شده است. به دیگر سخن، هواداران و طرفداران رویکردهای تندروانه در صحنه بینالمللی با ارائه تفسیرهای متفاوت از ظهور پدیده ترامپ در میدان سیاست امریکا و با اشاره به وعدههای انتخاباتی وی، تحقق آرزوی خود برای ایجاد ممانعت در فرآیند اجرای برجام را امری دست یافتنی ارزیابی کرده و برای آغاز عصر ترامپ، لحظه شماری میکنند.
البته نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که در حال حاضر، هیچ گزینه خردپسند و قابل جایگزینی در مقابل برجام وجود ندارد. فشارها و تحریمهای اقتصادی برای سالهای متمادی از سوی برخی قدرتها در دستور کار قرار گرفت و باوجود حمایت گروهها و جریانهای افراطگرا از اعمال این فشارها و تحریمها، نظام اسلامی و ملت بزرگ ایران به حرکت خود در مسیر رشد و تعالی ادامه داد. افزون بر این، گزینه نظامی و توسل به زور، بیش از آنکه جنبه عملیاتی و اجرایی داشته باشد از ماهیتی تبلیغاتی برخوردار بود. امروزه این حقیقت بر همگان عیان شده است که نادیده گرفتن وزن و اعتبار سیاسی جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقهای و بینالمللی در میدان عمل، امکانپذیر نیست. این واقعیت در اوضاع و احوالی پیش روی همه بازیگران و تحلیلگران سیاسی قرار گرفته است که جهان دستخوش مشکلات و معضلات امنیتی و اقتصادی متعدد شده و راهی برای برون رفت از این شرایط ناگوار بدون حضور فعال و مؤثر ایران وجود ندارد.
جمهوری اسلامی ایران با علم به وجود بحران دائمی ناشی از تعارض بنیادین ارزشها و معیارهای اصیل خود با مؤلفههای قدرت نظام سلطه جهانی بویژه امریکا، از رهگذر اندوختن تجربههای ارزشمند در عرصه مدیریت شرایط دشوار، دستیابی به اهداف توسعه ملی با شتابی روزافزون را مورد پیگیری قرار داده و همواره خود را در ابعاد مختلف، آماده مقابله با بدترین شرایط کرده است.
اگر چه در پرتو اجرایی شدن برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بخش مهمی از فشارهای تحمیلی در عرصه اقتصادی برطرف شده است اما باید به این واقعیت نیز اذعان کرد که به دلیل خوی استکباری و زیادهخواهی قدرتهای مستکبر، اجرای برخی از تعهدات طرفهای مقابل با نارضایتی و از روی اکراه دنبال میشود.
جمهوری اسلامی ایران براساس آموزههای اصیل دینی و بر پایه موازین اعتقادی خود، همچنان به عهد و پیمان خود متعهد مانده و همان گونه که رهبر معظم انقلاب در بیانات خود تأکید کردهاند، نظام اسلامی به اجرای تعهدات خود پایبند باقی خواهد ماند. البته بدیهی است که چنانچه طرف مقابل در اجرای تعهدات خود کوتاهی کند، دولت جمهوری اسلامی ایران، شرایط لازم را برای واکنش مناسب در قبال رفتار طرف مقابل فراهم کرده است. ما همواره تأکید کردهایم که در برگشت به گذشته، با سرعتی غیر قابل پیشبینی عمل خواهیم کرد و بدون تردید اقدامات ما در برابر نقض عهد طرف مقابل، موجبات حیرت همگان را فراهم خواهد کرد.
در حال حاضر، طرف مقابل از این اختیار برخوردار است که میان دو گزینه تعامل یا تقابل یکی را برگزیند اما بدون تردید، تعیین نتایج و پیامدهای هرگونه اقدامی در اختیار طرف مقابل نخواهد بود. همگان باید این نکته را در محاسبات خود مد نظر قرار دهند که جمهوری اسلامی ایران متناسب با رفتار و عملکرد طرفهای مقابل واکنش نشان خواهد داد و عکسالعمل ایران در شرایط تقابل بدخواهان با منافع ملی سخت پشیمان کننده خواهد بود. ما امیدواریم که طرف مقابل با عبرتآموزی از تجارب چهار دهه گذشته، رفتاری معقول و موجه را در راستای تعامل با ایران در پیش گیرد. این رویکرد منافع همگان را تأمین و راه را برای حل و فصل معضلات جهانی بر اساس احترام متقابل هموار خواهد کرد. این تنها گزینهای است که خردمندان و عاقبت اندیشان در صحنه سیاست جهانی بدان پاسخ مثبت میدهند.
- اين همه ناظر، آن همه فساد؟
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
يكي از مسوولان مهم دستگاههاي نظارتي كشور به صورت احتجاجي اين پرسش را بيان كرده است كه: «رييس ديوان محاسبات كشور با طرح اين سوال كه در ايران با وجود انواع دستگاههاي نظارتي چرا اينقدر آمار فساد بالاست؟ گفت: اين در حالي است كه ما اين موضوع را زياد ميشنويم كه مدير ميگويد من بايد يك ساعت كار كنم، ٢٣ ساعت پاسخگو باشم؟ اگر دستگاههاي نظارتي هوشمند بودند، فساد اقتصادي در ايران دامنهدار نميشد و پديدههايي مانند فيشهاي حقوقي به وجود نميآمد. وي با بيان اينكه اقتضائات نظام مالي در ايران بخشي از فسادها را ميطلبد، اعلام كرد: مثلا وقتي تصديگري به دولت سپرده ميشود، لاجرم چنين فضاهايي به وجود ميآيد. چه كنيم كه حكمراني خوب اتفاق بيفتد؟ وقتي مردم امور نظارتي را به ما واگذار كردند، چرا نتوانستهايم جلوي فسادها را بگيريم؟»
پاسخ به اين ابهام و پرسش ميتواند راهگشاي ما در فهم موضوع فساد باشد. براي درك چگونگي ماجراي فساد بايد ميان چند موضوع تمايز قايل شد. اول اينكه چرا يك نفر حاضر ميشود وارد يك عمل مجرمانه و مرتكب آن شود؟ دوم اينكه ارزيابي او از اين اتفاق چيست؟ و بالاخره چه سرنوشتي را براي عمل خود پيشبيني ميكند؟
يك فرد وقتي مرتكب عمل خلاف ميشود كه به لحاظ ذهني و ارزشي خود را قانع كند كه انجام آن عمل اشكال ندارد و بهصرفه است و هزينههايش كمتر از منافع آن است. اين موضوع نه تنها به اخلاق و ارزشهاي او بستگي دارد بلكه به نياز او و نيز راههاي ممكن براي ارتكاب خلاف نيز وابسته است.
به علاوه احتمال گير افتادن و مجازات را نيز در محاسبات ذهني خود وارد ميكند.
جامعهاي كه در آن فقر، نابرابري، بيكاري، تبعيض زياد باشد، نياز مردم به انجام امور خلاف براي تامين احتياجات بيشتر ميشود. در چنين جامعهاي كارهاي خلاف منافع زيادي براي فرد دارند ضمن اينكه از هزينههايش ابايي ندارد. دزديدن حتي يك نان براي فرد گرسنه بسيار ارزشمند و نجاتدهنده گرسنگي اوست و زندان رفتن هم براي او هزينه چنداني محسوب نميشود. شايد در چنين جامعهاي دلهدزدي و سوءاستفادههاي كوچك چندان به چشم نيايند و امري عادي تلقي شوند، ولي واقعيت اين است كه همين تخلفات كوچك وقتي عموميت يافت، راه را براي تخلفات بزرگ نيز هموار ميكند. وضعيت جامعه ما از حيث اين ويژگيها (فقر، نابرابري و...) يا برداشت و دركي كه مردم از آنها دارند، به هيچوجه مطلوب نيست. به همين دليل مشكل فساد در ايران فقط محدود به فسادهاي كلان نميشود، بلكه مهمتر از آن گستردگي فسادهاي ريز و متوسط در قالبهاي دادن شيريني، رشوه، دزدي از اموال دولتي و حتي مواردي مثل دزديدن سيمهاي برق يا استفاده غيرقانوني از انشعابات برق، آب و... ميشود.
مشكل بعدي راههاي متنوع براي شكلگيري فساد است. وقتي در يك اتوبان حركت ميكنيم، جادههاي فرعي براي ورود به آن يا خروج از آن بسيار كم است، ولي در يك جاده عادي هر لحظه با يك ورودي يا خروجي مواجه ميشويم. مقررات اداري ايران چنين است كه انواع وروديها و خروجيها را دارد و برحسب اينكه مدير يا كارشناس مربوط چه تعبير و تفسيري از قانون داشته باشد، راههايي براي ورود و خروج پيدا ميشود. ولي اين راهها براي شهروندان هزينه دارد. به علاوه وجود رانت به راحتي اين امكان را فراهم ميكند كه مردم براي دستيابي به آن وارد چرخه فساد شوند. چرخهاي كه اگر وارد آن شويم، خارج شدن از آن خيلي سخت خواهد بود. يكي ديگر از مشكلات مقررات اداري ايران وجود بنبستهايي است كه فقط با فساد و رشوه قابل حل است. همچنين مقرراتي كه به نظر ناعادلانه ميرسند، انگيزه آن را ايجاد ميكنند كه مردم براي عبور از آن بيعدالتي، مرتكب اقدام خلاف شوند.
بالاخره وجه ديگر ساختاري كه بايد مانع فساد شود، ساختار نظارتي است. اصولا مديران ايراني توجه كافي نميكنند كه نظارت رسمي بدون نظارت مدني كارايي ندارد. مثل چاقويي ميماند كه فقط تيغه دارد و دسته ندارد. هرچقدر هم كه اين چاقو تيز باشد، قدرت بريدن چيزي را ندارد. تيغه بدون دسته فايده چنداني ندارد. نهادهاي نظارتي رسمي در يك ساختاري كه فساد در آن موج بزند، خودشان نيز به مرور آلوده ميشوند. تنها راه براي حفظ سلامت نهادهاي نظارتي، امكانپذير بودن نظارت مدني است. مطبوعات و رسانهها، احزاب، انجمنهاي مدني و... بهترين دسته براي اين تيغه هستند. آنها ميتوانند سلامت نهاد نظارتي را تضمين كنند. در غياب نهادهاي نظارتي مدني هرچقدر هم بر تعداد نهادهاي نظارتي رسمي افزوده شود، ممكن نيست كه بتوان جلوي فساد را گرفت. نهادهاي مدني به دلايل گوناگون انگيزههاي بالايي در مبارزه با فساد دارند و تنوع و تعدد آنها نيز به انجام هرچه بهتر اين هدف كمك ميكند. آنها حتي در اصلاح رويهها و مقررات و جلوگيري از توزيع رانت نيز موثرتر از هر عامل ديگري هستند. بنابراين جاي تعجب نيست كه اين همه نظارت و ناظر باشد و آن همه فساد! تا وقتي كه نهادهاي مدني نظارتي كاركرد واقعي خود را پيدا نكردهاند، در غياب آنها، كم بودن فساد عجيب است.
- دوستان و دشمنان هاشمی
مرتضی مردیها در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
گروههای زیر که برمیشمارم و به ایجاز وصف میکنم، خصومتشان با اکبر هاشمیرفسنجانی قابلدرک است.
یکم: کسانی که در سالهای اول انقلاب از جانب نظام جدید آسیب جدی دیدند، یا با آسیبدیدگانی همذاتپنداری داشتند. اینان طبیعی است که هاشمی را در میان سایر رهبران انقلاب و معماران بنای سیاسی پساانقلاب بگذارند و بین او و دیگران فرق نگذارند.
دوم: کسانی که نگاهشان به سیاست از پیچیدگی، ظرافتانگاری و باریکبینی بیبهره است و تأمل در تفاوتهای نازک ولی ژرف از حوصله درک و دقت آنان فراتر میرود. برای اینان گاه دو معمم یا دو اسلامباور یا دو سیاستمدار صرفا به دلیل این وجه مشترک فرقی ندارند. تعبیر «همهشان دستشان توی یک کاسه است» ترجیعبند صحبت اینان است.
سوم: کسانی که طالب تحولات بنیادین و رادیکال هستند و هر نوع مصالحه، مصلحت، واقعبینی و قناعت سیاسی را ناشی از حقارت و منفعتجویی میانگارند و ظاهرا چندان بلندنظرند که اگر آنچه میخواهند به دستآمدنی نباشد، آنچه را هم که به دستآمدنی است، نمیخواهند.
چهارم: کسانی که از دولت فقط نفت و بودجه جاری و افزایش حقوق را میفهمند و سیاستمداری را بهتر میشمارند که میزان بیشتری یارانه به آنها بدهد. از نگاه اینان اگر در زمان ریاست یک رئیسجمهور برج ساخته شود و ماشینهای گرانقیمت در خیابانها باشد، او لابد شریک دزد و رفیق قافله است.
پنجم: کسانی که شایعاتِ بهمرورِ زمان سختشده و جاافتاده مانند عینکی بر نگاهشان نشسته، و از پشت آن، به تصور خود، واقعیت شخصیتها را رصد میکنند، و اگر کسی کمترین چندوچونی در صحت آن مفروضات روا دارد، یا او را کور میبینند یا مغرضی که در پی غسل تعمید یک گناهکار جبلی است. میزان دارايی هاشمی در افواه تا برخی برجهای منهتن هم تن کشیده بود!
ششم: کسانی که اقتصاد رقابتی و تقویت تولید و سرمایهگذاری و طراحی درازمدت برنامههای توسعه را علت سیاهبختی مردم میدانند و تدوین و اجرای طرح و برنامهای را که در زمانِ واحد هم شغل ایجاد کند، هم تورم را پایین نگه دارد، هم توسعه صادرات و کاهش واردات را محقق کند، هم از وابستگی بودجه به نفت بکاهد، هم فاصله طبقاتی را کاهش دهد، و هم رفاه عمومی را افزایش دهد، در همه حال ممکن بلکه ساده میپندارند.
هفتم: کسانی که یک روحانی بلندپایه را فقط در چارچوب نوعی رفتار الاحوط و اظهار قداست و دوری از امور دنیوی و سختکیشی و سختگیری و دلسوزینکردن برای افراد و گروههایی از مردم صرفا از آن حیث که افراد انسانی یا گروهی از ملتاند میپذیرند. سنت دومینیکن آری، سنت فرانسیس نه.
هشتم: کسانی که خوی خشمگین دارند و رقابت برایشان تنها در جنگ و حذف معنا دارد. برای اینان همه مواضع باید به سرراستترین شکل ممکن دوسوی یک خط آتش تصریح شود؛ بنابراین هر کسی یا تابع است یا نبودنش بهتر.
اما دوستان هاشمی همه کسانی بودند و هستند که جزء گروههای بالا نیستند. در نگاه من، آنچه ایشان را نه فقط سیاستمداری بزرگ بلکه انسانی بزرگ مینماید، علاوه بر تمامی صفات مثبت و کمیابی که داشت، این صبوری اعجابآور در مقابل ناسپاسیهای اعجابآور بود.
- فقط به یک نمونه اشاره کنید!
حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
1- این خاطره از مرحوم احسان طبری را اگرچه پیش از این نیز در یکی از یادداشتهای کیهان آورده بودیم ولی امروز هم آن را وصفالحال میدانیم. احسان طبری یکی از 5 نظریهپرداز بلندآوازه مارکسیسم در آکادمی علوم شوروی سابق بود و بسیاری از رهبران احزاب کمونیست اروپایی و آسیایی، نظیر روژه گارودی دبیرکل حزب کمونیست فرانسه از شاگردان وی بودند. مرحوم طبری وقتی به اسلام روی آورد و زبان و قلم به نقد عالمانه مارکسیسم گشود، هر دو بلوک شرق و غرب آن روز به خشم آمدند. اردوگاه مارکسیسم به این علت که شیرازه خود را برباد رفته میدید و اردوگاه امپریالیسم از این روی که در بازگشت مرحوم احسان طبری، شتاب فزاینده انقلاب نوپای اسلامی را برنمیتابید. اینگونه بود که رسانههای هر دو اردوگاه در شیپور این توهم دمیدند که «جمهوری اسلامی ایران موفق به ساخت آمپولی شده است که اگر به زندانی تزریق شود، آنچه را به او دیکته شده است، بر زبان میآورد» وقتی این خبر را با مرحوم طبری در میان گذاشتم، پوزخندی زد و گفت: باید از رفقای مارکسیست و دوستان امپریالیست! پرسید؛ بر فرض که متخصصان ایرانی موفق به ساخت چنین دارویی شده و به من هم تزریق کرده باشند! تزریق دارو که «سند» و «استدلال» نمیسازد. اظهارات من تحت هر شرایط و به هر علتی که باشد، برای اثبات آن سند و دلیل ارائه کردهام، چرا به جای پاسخگویی، لطیفه میسرائید؟!
2- امروز دقیقاً یک سال از زمان اجرائی شدن برجام میگذرد. دولت محترم توافق هستهای را «فتحالفتوح»!، «معجزه بزرگ قرن»!، «آفتاب تابان»!، «بزرگترین دستاورد تاریخ انقلاب»!، «پیروزی بزرگتر از آزادسازی خرمشهر»!، «تسلیم قدرتهای بزرگ جهان در مقابل ایران»! و... نامیده بود و همه مشکلات موجود، حتی آب خوردن مردم را هم به اجرای برجام گره زده و رئیس جمهور محترم اعلام کرده بود که در اولین روز اجرای برجام- یعنی یک سال پیش در همین روز- «همه تحریمها، چه مالی، اقتصادی و بانکی در همان روز اجرای برجام لغو خواهد شد» و... اما، برخلاف ادعای رئیس جمهور محترم نه تنها تاکنون هیچ تحریمی لغو- و یا حتی تعلیق هم- نشده است، بلکه طی یک سالی که از آغاز اجرای برجام میگذرد، دهها تحریم دیگر نیز به تحریمهای قبلی اضافه شده است. کجای این واقعیت تلخ قابل انکار است؟ و آیا دولت محترم از توافق هستهای غیر از تورم، گرانی، سختی معیشت، بیکاری، تحقیر ملت در مقابل بیگانگان، از دست دادن فعالیت هستهای، واگذاری دهها امتیاز نقد و حاصل زحمات شبانهروزی دانشمندان هستهای کشورمان به حریف و... برای مردم دستاورد دیگری هم آورده است؟! اگر پاسخ مثبت است لطفا از آن میان فقط به یک نمونه اشاره کنید!
3- دستهای خالی دولت از برجام و خسارتهای آن تا آنجا پیش رفت که مسئولان دستاندرکار نیز زبان به گلایه گشودند و ضمن اعتراف به بیفرجامی برجام، از امتیازات نقدی که داده و وعدههای نسیهای که گرفتهایم ابراز تأسف کردند. از جمله؛ روز 11 اسفندماه 94، آقای دکتر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان که یکی از اعضای تیم هستهای و حاضر در مذاکرات بود در مصاحبه با یک سایت اینترنتی عربزبان گفت؛ «غرب در اجرای تعهدات خود تأخیر دارد و تحریمها هنوز رفع نشده است». آقای دکتر روحانی چند روز بعد - 16 اسفند 94 - در یک نشست خبری با ملامت ایشان میگوید «آقای صالحی وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی نیست، وزیر خارجه هم نیست. ایشان مسئول سازمان انرژی اتمی است» و تأکید میکند «مرجع اظهارنظر درباره توافق هستهای آقای عراقچی، در سیاست خارجی وزیر امور خارجه و در مسائل اقتصادی وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی هستند»!
و اما، نزدیک به 40 روز بعد یعنی 95/1/28 آقای سیف رئیس کل بانک مرکزی که برای شرکت در یک نشست کاری به آمریکا رفته و با «جک لو» وزیر خزانهداری آمریکا به گفتوگو نشسته بود، از وی گلایه میکند که چرا روابط بانکی ایران را به حالت عادی برنمیگردانید؟ و پاسخ میشنود که «ما- آمریکا- در برجام تعهدی برای گشودن روابط بانکی شما و رفع تحریم دلاری نداریم»! و چند ساعت بعد آقای سیف که شاید از پاسخ «جک لو» شوکه شده بود در مصاحبه با شبکه تلویزیونی بلومبرگ میگوید «برجام تاکنون هیچ دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است» و تأکید میکند که «دستاورد برجام برای ایران تقریبا هیچ بوده است»! بنابراین آنگونه که ملاحظه میشود؛ آقای دکتر سیف، رئیس کل بانک مرکزی که رئیسجمهور محترم نظر ایشان را درباره برجام مورد تائید دانسته بود، نیز بر دستاورد «تقریبا هیچ» برجام تاکید میورزد و البته جناب روحانی که انتظار میرفت مطابق نظر قبلی خود، اظهارنظر آقای سیف را جدی بگیرد، دراینباره ظاهرا واکنش علنی نشان نمیدهد!
چندماه بعد - 95/4/5- آقای دکتر ظریف نیز در نشست خبری مشترک با «فدریکا موگرینی» نماینده اتحادیه اروپا در مذاکرات هستهای، تاکید میکند که «آمریکا روی کاغذ تحریمها را برداشته است اما تاثیرات سالها وضع تحریم همچنان وجود دارد.» ماجرا به این نقطه ختم نمیشود و آقای دکتر عراقچی نیز که رئیسجمهور محترم نظر ایشان را درباره توافق هستهای قابل تکیه دانسته بود، در یک کنفرانس خبری تاکید میکند؛ «طرف مقابل به تعهدات خود بر روی کاغذ عمل کرده است، اما در صحنه عمل این تحریمها برداشته نشده است».
بنابراین مشاهده میشود که همه دستاندرکاران توافق هستهای نیز بر بیفرجام بودن برجام و دستهای خالی کشورمان از دستاورد در این عرصه تاکید میورزند.
4- اما، اگرچه دستاندرکاران و مسئولان هستهای یاد شده - احتمالا - در پی یک توافق نانوشته و تصمیم جمعی، تغییر جهت داده و دیگر از دستاوردهای تقریبا هیچ برجام و باقی ماندن تحریمها و نقض عهد حریف سخنی بر زبان نیاوردند، ولی بیحاصل بودن برجام و بر زمین ماندن همه وعده طلایی درباره آن، بدون مراجعه به اظهارنظر مسئولان مورد اشاره نیز به وضوح برای همه مردم قابل درک است. نرخ بیکاری به شدت رو به افزایش بوده است، بسیاری از کارخانهها و کارگاههای صنعتی به تعطیلی کشانده شدهاند، روابط بانکی همچنان مسدود است، تورم- که آقای رئیسجمهور ملاک آن را جیب مردم میدانستند و نه آمار بانک مرکزی- بیداد میکند، افزایش جهشی قیمت کالاهای اساسی مورد نیاز مردم در پارهای از موارد، به چهل درصد رسیده است، فعالیت هستهای به مقیاس پایلوت (آزمایشگاهی) در آمده است، ارزش پول ملی به شدت کاهش یافته و از روز اجرای برجام تاکنون نزدیک به یک سوم تنزل یافته است و...
5- حالا وقت آن است به خاطرهای که در صدر این نوشته از مرحوم احسان طبری نقل کردهایم بازگردیم. با این توضیح که اگر دولت محترم به نظرات کارشناسانه برخی از منتقدان که با دلایل و مستندات روشنی همراه بود توجه میکرد، به یقین کار به اینجا نمیرسید اما، دولتمردان به جای آن که انتقادات مستند را جدی بگیرند همه آنها را به حساب «مخالفت با دولت»! نوشتند و به این پرسش منطقی پاسخی ندادند که؛ بر فرض همه انتقادات ناشی از مخالفت با دولت! - و به قول مرحوم طبری نتیجه تزریق آمپول - باشد، ولی با این ادعا نمیتوان و نباید سخن حق و استنادات مطرح شده در انتقادها را نادیده گرفت، زیرا منتقدان با ارائه دلایل محکم و اسناد روشن و خالی از ابهام بر این باور بودند که راه پیش گرفته از سوی تیم هستهای و نقشه راه ترسیم شده برای این منظور به بیراهه میرسد و به جای آب، از «سراب» سر در میآورد، که دقیقا اینگونه شد.
اما دولت محترم، ضمن آن که هر انتقاد و اظهارنظری را به «مخالفت با دولت»! نسبت میداد و از این طریق، واقعیت مستند نقدها را میپوشانید، زبان به ناسزاگویی علیه آنان نیز میگشود؛ «بیسواد، بیشناسنامه، مزدور، کاسب تحریم، کودکصفت، حسود، بزدل، ترسو، جیببر، بیقانون، مستضعف فکری، بیکار، متوهم، غوطهور در فساد، سوءاستفادهگر، خرابکار، عقبمانده، تازه به دوران رسیده، عصر حجری، هوچیباز، منفیباف، یأسآفرین، ناشکر، باید به جهنم بروند، انقلابیون نفهم، یک مشت لات»! و... نمونههایی از پاسخ دولت به منتقدان بوده است.
6- امروزه کمترین تردیدی باقی نمانده است که دولت در توافق هستهای نه تنها به دستاوردی نرسیده بلکه خسارت فراوان و در مواردی غیرقابل جبران نیز به ملت و نظام وارد کرده است ولی علیرغم این همه شواهد و مستندات غیرقابل تردید که از «خسارت محض» برجام حکایت میکند، هنوز هم دولتمردان اصرار دارند همان راه نهفقط بیفرجام بلکه «بدفرجام» را دنبال کنند و از آنجا که در چنته برجام تقریبا هیچ دستاورد قابل ارائهای وجود ندارد، به تغییر صورت مسئله روی آوردهاند، مثلا ادعا میکنند که برجام سایه شوم جنگ را از سر ملت دور کرده است! و توضیح نمیدهند که اگر منظورشان از خطر جنگ، ادعای آمریکاییهاست که گزینه نظامی را روی میز میدانستند، مگر امروز همان ادعا را تکرار نمیکنند؟! و یا میفرمایند؛ برجام همه قدرتهای بزرگ را به تسلیم در مقابل ایران واداشته است و نمیگویند که چرا تهدیدها شتاب گرفته تا آنجا که آلسعود فکسنی هم علیه کشورمان عربده میکشد؟! و یا ادعا میکنند؛ برجام اشتغال ایجاد کرده است! ولی در مقابل این واقعیت که نرخ بیکاری طی یکسال گذشته افزایش چشمگیر داشته است، سخنی نمیگویند. یا مدعی هستند که ارزش پول ملی را بالا بردهاند، اما از جهش قیمت دلار به 4 هزار تومان و از دست رفتن یک سوم سرمایهها خبری نمیدهند! و...
7- و بالاخره اگرچه دراینباره گفتنیهای دیگری نیز هست ولی از آن میان به طرح یک پرسش اساسی بسنده میکنیم و آن، این که، آیا همه ناکامیها و خسارتهای محض یاد شده را فقط باید به حساب خطای دستاندرکاران نوشت؟ و آیا تیم هستهای کشورمان که در سلامت اعضای اصلی آن کمترین تردیدی نیست نباید نفوذ احتمالی غریبهها را جدی بگیرند؟! و از راه بینتیجه و خسارتآفرینی که طی سه سال و چندماه گذشته پیمودهاند، بازگردند؟ مخصوصا آن که نمونههایی از این نفوذ برملا شده است و احتمال حضور برخی دیگر از بداندیشان در سایهروشنهای مسیر دور از انتظار نیست!