تا اينجا كار شايد ايرادي نداشته باشد و حتي ضروري هم باشد. اما آش شهروند- خبرنگاري ما مردم از يك جايي شور ميشود. جايي كه وقتي دختري روي پل عابر پياده چاقو خورده و به جاي تماس با پليس عكس ميگيريم؛ جايي كه ماشيني تصادف كرده و بهجاي اطلاع دادن به اورژانس فيلم ميگيريم. اين بيماري سالهاست به جان ما افتاده و پنجشنبه گذشته بيش از هميشه عود كرد؛ وقتي ترجيح داديم خودمان از نزديك همهچيز را ببينيم و عكاسي كنيم تا اينكه نيروهاي امدادي خودشان را به محل حادثه برسانند.
- عكاسها آدم ميكشند
تيتر اين گزارش ميتوانست اين باشد: «ما هيچ، ما نگاه»؛ اين تيتر اما وقتي بهترين انتخاب بود كه «نگاه كردن ما» و انجام ندادن هيچ كاري و به جايش عكاسيكردن و فيلم گرفتن دردسرساز نميشد. گاهي حداكثر گلايه از خونسردي و بيتفاوتي افراد نسبت به حوادث، بيتوجهي آنها به وظيفه انساني يا مسئوليت اجتماعيشان ميشود. اما در ماجراي حريق پلاسكو، مشكل فقط بيتفاوتي به وظيفه انساني نبود؛تجمع بيش از اندازه كساني كه در آن حوالي بودند مانع امدادرساني و موجب كندي مضاعف حركت خودروهاي آتشنشاني شد.
مشكل آنقدر جدي شد كه از همان ساعات ابتدايي حادثه و حتي پيش از فروريزي ساختمان، بخشهاي مختلف خبري از مردم ميخواستند از تردد به محدوده مركزي شهر خودداري كنند. اين ماجرا البته خيلي زود در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي منعكس شد و بسياري از كاربران با نقد اين رفتار براي اصلاح آن تلاش كردند. مهمترين تلاش آنها انتشار گسترده عكسها و فيلمهايي بود كه نشان ميداد تجمع بياندازه مردم، چطور راه را بسته است.
در يكي از اين ويدئوها كه از داخل خودروي آتشنشاني گرفته شده، به وضوح مشخص است كه تعداد زياد ماشينها و مردم چگونه امدادرساني را غيرممكن كرده است. بسياري كاربران اين رفتار شهروندان را نوعي جنونجمعي توصيف كردند. داوود اناركي، جامعهشناس، اين اتفاق را نوعي بحران توصيف كرد و نوشت:
«امروز تهران دچار بحران شد، بحراني كه طبق نظر تالكوت پارسونز بحراني فوري است. طبق اين نظريه اين نوع بحرانها داراي هيچگونه علامت هشداردهنده قبلي نبوده و سازمانها نيز قادر به تحقيق در مورد آنها و نيز برنامهريزي براي دفع آنها نيستند؛ كه البته اين تفسير شايد براي ما كاربردي باشد و شايد براي ديگران بحران تدريجي باشد.» اما همه اظهارنظرها به اندازه آنچه اين جامعه شناس گفته بود محترمانه و رسمي نبودند. نقد برخي كاربران از اين ماجرا همراه با طنزهاي گزنده و البته گاهي بهشدت تند بود.
براي نمونه يكي از آنها با انتشار تصوير مردم مزاحم كه مشغول فيلمبرداري بودند، نوشت: «شما كه وقتي اتفاقي ميافته فيلم ميگيريد بعدا دوباره ميشينيد نگاهش ميكنيد؟ من فيلم عروسيم رو يه بار بيشتر نديدم.» كاربر ديگري نوشت: « آخه عكس چيرو ميگيري؟ برو خونه بعدا از گوگل پرينت كن قاب كن بزن تو خونهتون، پز بده بگو خودت گرفتي؛ اگر واقعا افتخار داره عكس گرفتن از سوختن هموطنت!»
با اين همه اما اين بيماري انگار آنقدر جدي هست كه حتي 2روز پس از حادثه همچنان يكي از مشكلات پليس و آتشنشانها كنترل جمعيتي است كه براي تماشا به چهارراه استانبول ميروند.
- پيشنهادهاي اصلاحي
در ميان خبرهاي مربوط به آتش و مرگ، برخي كاربران فضاي مجازي و گروههاي اينترنتي ترجيح دادند سنگ بناي حركتهاي اجتماعي و مردمي براي اصلاح اين وضعيت بگذارند.
براي نمونه كمپيني با عنوان #راه_رو_باز_كن شكل گرفت كه سعي ميكند با انعكاس رفتار نادرست مردم ما و منتشر كردن نمونههايي از رفتارهاي مردم كشورهاي ديگر در اين زمينه آموزش بدهد.چند گرافيست با طراحي و انتشار پوسترهايي به مردم يادآوري كردند اگر چند عكس كمتر ميگرفتند، شايد جان چند نفر نجات پيدا ميكرد. برخي گلايهها و البته پيشنهادها هم مربوط به رفتار رسانهها در اين زمينه بود.بهطور مشخص انتشار فراخواني در تلويزيون كه از مردم ميخواست فيلمها و عكسهاي خود را ارسال كنند، با انتقاد گسترده كاربران مواجه شد.
آنها ميگفتند اين نوع فراخوانها تشويق مردم به حضور در قلب حادثه است.براي همين رسانه ملي بايد با انتشار دقيق و لحظه به لحظه جزئيات حوادث، كنجكاوي مردم براي حضور مستقيم را كاهش دهد. عدهاي نيز با تأكيد بر اهميت عملكردن شهروندان بهعنوان خبرنگار، تأكيد ميكردند شهروند خبرنگار بودن الزاما با شهروند مسئول بودن در تعارض نيست و اين مردم هستند كه بايد رفتار منطقي داشته باشند. خوشبختانه تاكنون، موردي از سرقت اموال و سوءاستفاده از وضعيت بحراني گزارش نشده است اما بودند كساني كه سعي ميكردند از اين فضا هم ناني بهدست آورند. پيامك گستردهاي به تلفنهاي همراه ارسال شد ميگفت عدد 1را ارسال و پيامكهايي اطلاعرساني را دريافت كند؛هر پيام 35تومان!
- آفتي به نام شهروند خبرنگار
مرجان حاجيرحيمي، روزنامهنگار: نخستين زنگ خطر شهروند خبرنگاران ۶ آبان ۱۳۸۹ به صدا درآمد. زمانيكه پسر جواني به نام محمدرضا در ميدان كاج تهران، جلوي چشم تماشاچيان موبايل بهدست با ضربات چاقو به قتل رسيد و حتي يك نفر براي نجاتش نشتافت.در آن زمان هيچكس حادثه دلخراش امروز (۳۰ دي ۱۳۹۵) را پيشبيني نميكرد. روزي كه در جريان انفجار و ريزش ساختمان ۵۴ ساله پلاسكو اين شهروندخبرنگاران بودند كه بهخاطر عكاسي و فيلمبرداري از سانحه، مانع امدادرساني به مجروحان شدند. كار آنها به لطف شبكههاي مجازي چون تلگرام و اينستاگرام اين روزها حسابي پررونق شده است.رشد قارچگونه شهروندخبرنگاران حالا معضلي است كه راهحلي براي آن وجود ندارد؛اينكه در آينده باز شاهد چه رويدادي توسط آنها باشيم فقط خدا ميداند.
- نه شهروندي نه خبرنگار!
محسن فرجادي، روزنامه نگار: يكي از دلايل ازدحامها در محل وقوع سوانح كنجكاوي و بيخبري است. مردم دوست دارند در بطن حوادث و رويدادها باشند تا حس كنجكاويشان ارضا شود. آنها دوست دارند تصاوير ناب و درجهيك ببينند. از اخبار بهصورت زنده مطلع شوند. ميتوان مردم را پاي تلويزيون نشاند آنطوري كه نه با ازدحامشان گرهاي بر بحران بزنند و نه جان خودشان و ديگران را به خطر بيندازند.
اينطوري هر وقت به حضورشان نياز بود توسط رسانهها دعوت ميشوند. وقتي در زمانه شبكههاي اجتماعي و بازي شهروند خبرنگار، قاعده انحصار رسانه اي (تصويري) باشد همه مردم دوست دارند كف خيابان باشند. زنده ببينند و زنده با چند نفر ديگر به اشتراك بگذارند و چندتايي هم يادگاري براي خودشان بگيرند. اين جماعت نه به آيين شهروندي پايبندند و نه خبرنگارند!