- در انتظار پدر
يكي از آتشنشاناني كه در جريان حادثه پلاسكو زير آوار گرفتار شد محسن قدياني از آتشنشانان ايستگاه3 بود. او كه 38سال سن داشت پدر 2دختر 6و 10ساله بود. اودانشجوي مقطع كارشناسي رشته مديريت فرهنگي بود. اسماعيلي يكي ازهمكارانش ميگويد: محسن روز حادثه بهعنوان نيروي كمكي به ساختمان پلاسكو اعزام شد. او و چند نفر ديگر براي جستوجوي افرادي كه ممكن بود در ساختمان گرفتار شده باشند وارد آنجا شدند و آخرينبار همكارانم او را در طبقه هفتم ديده بودند كه ناگهان ساختمان ريزش كرد. وي ادامه ميدهد: محسن يكي از نيروهاي خوب ايستگاه ما بود كه حالا چند روز است جايش خالي است و چند روز است كه خانوادهاش چشم انتظار او هستند. اي كاش همه اين اتفاقات فقط يك كابوس بود؛ كابوسي كه واقعيت نداشت.
- جا پاي پدر
تعداد زيادي از آتشنشاناني كه زير آوار پلاسكو گرفتار شدند جوان بودند. يكي از آنها اميرحسين داداشي، آتشنشان 28ساله ايستگاه46 بود. او كه پدرش نيز سالها در آتشنشاني خدمت كرد دوست داشت شغل پدرش را ادامه دهد و سرانجام سرنوشتش با آتشنشاني پيوند خورد. تفرشي يكي از همكارانش ميگويد: اميرحسين از 7سال قبل آتشنشان شد و عاشق شغلش بود. او فوقليسانس ايمني داشت. وي ادامه ميدهد: اميرحسين در غواصي، نجات غريق و كار ارتفاع از بهترينها بود و هميشه فرماندهان روي او حساب ويژهاي بازميكردند. خيلي دوست داشت شغل پدرش را ادامه دهد و به آرزويش هم رسيد. در اين چند روزه من و بقيه همكاران مان مدام گوشبهزنگ خبري خوش از پلاسكو هستيم. خانواده او هم همينطور. او تك پسر و تنها اميد خانوادهاش بود.
- آتشنشان تازه داماد
حامد هوايي، آتشنشان فداكار ديگري بود كه زير آوار گرفتار شد. او نيز ازجمله آتشنشانان جواني بود كه در حال تكميل دوره آموزشي بود. يكي از همكارانش به همشهري ميگويد: حدود 2ماه بود كه حامد به ايستگاه 28آمده بود. او 30ساله و دانشجو بود و در كنار كارش علاقه زيادي به ادامه تحصيل داشت. در اين مدت كوتاهي كه با يكديگر همكار بوديم او چند مرتبه در عملياتهاي مختلف حضور فعالي داشت و كمك نيروي سرلوله بود.
آن روز هم ازجمله افرادي بود كه در قالب تيم اطفاي حريق به ساختمان پلاسكو رفته بود كه زير آوار گرفتار شد. اين آتشنشان ادامه ميدهد: چند روز قبل از حادثه مراسم سالگرد فوت پدر حامد بود و او تازه سركار آمده بود. نكتهاي كه همه بچهها بهخاطر آن ناراحت هستند اين است كه حامد تازه پاي سفره عقد نشسته بود و نقشههاي زيادي براي آينده داشت. مطمئنم كه او ميتوانست سالها به مردم خدمت كند اما تقدير او اينطور بود كه به حادثه پلاسكو اعزام شود.
- يادگار 1.5 ساله
در جريان حادثه ساختمان پلاسكو ايستگاه 28آتشنشاني 2نفر از بهترين نيروهايش را از دست داد. يكي از آنها مجتبي كوهي بود. او تازه يكماه از حضورش در اين ايستگاه ميگذشت اما در همين مدت كوتاه توانسته بود تواناييهايش را به همكارانش اثبات كند. يكي از همكارانش ميگويد: مجتبي هميشه شاد و پرانرژي بود و بقيه همكاران هميشه از او انرژي ميگرفتند. او روحيه خوبي داشت، حتي در بدترين شرايط. وي ادامه ميدهد:
مجتبي يكي از نيروهايي بود كه به سرلوله كمك ميكرد و چون ورزشكار بود از قدرت بدني خوبي برخوردار بود. آن روز هم در قالب تيم اطفاي حريق به حريق پلاسكو رفته بود كه اين حادثه اتفاق افتاد. اين آتشنشان ميگويد: مجتبي فوقديپلم داشت و متاهل و صاحب فرزندي يكسال و نيمه بود. او دوست داشت پسرش هم مثل خودش آتشنشان شود. حالا نهتنها خانواده او چشم انتظارش هستند و بيتابي ميكنند بلكه بچههاي ايستگاه هم گوش به زنگ رسيدن خبري از پلاسكو هستند.
- فرمانده فداكار
تنها نيروهاي عملياتي آتشنشاني نيستند كه در عملياتهاي سخت و نفسگير به دل آتش ميزنند بلكه فرماندهان شجاع آتشنشاني نيز دوشادوش ساير نيروها در دل حادثه حضور دارند. يكي از اين فرماندهان شجاع علي اميني مدير منطقه2 آتشنشاني بود. او يكي از قديميهاي آتشنشاني و قرار بود تا 2ماه ديگر بازنشسته شود.
در جريان حادثه پلاسكو جواد هادي، عكاس خبرگزاري فارس در لحظات آخر چند عكس از اين فرمانده فداكار گرفت. او در اينباره ميگويد: اميني لحظاتي قبل از ريزش كامل پلاسكو ما را از ساختمان خارج كرد و خودش براي كمك به افراد باقيمانده آنجا ماند. همان لحظات آخر خروج، عكسي از ايشان تهيه كردم كه تلاش ايشان را نشان ميدهد. خيلي از افرادي كه در ساختمان حضور داشتند زندگيشان را مديون اين آتشنشان فداكار هستند. او براي كمك به مردم فداكاري كرد.
- آتشنشان دانشجو
فريدون عليتبار، دانشجوي رشته پيشگيري از حريق و حوادث ديروز نتوانست در جلسه امتحانش حاضر شود و دوستانش جاي او گل و كلاه آتشنشانياش را گذاشتند. فقط 2 سال از استخدام فريدون در آتشنشاني ميگذشت. او مجرد و به گفته همكارش عاشق شغلش بود. يكي از همكاران فريدون بهشدت گريه ميكند و ميگويد: فريدون ميگفت هرگز از شهادت نميترسد و دوست دارد اگر روزي قرار است جانش را از دست بدهد در راه خدمت به مردم باشد. هرچند هميشه حاضر بود براي نجات ديگران از جانش بگذرد اما آرزوهاي بزرگي هم در سر داشت.
اين اواخر استرس امتحانات پايان ترمش را گرفته بود. حتي وقتي پنجشنبه سركار آمد، جزوهها دستش بود و گفت پس از پايان كار بايد به خانه برود و درس بخواند چون شنبه امتحان دارد اما نميدانست شنبه نمي تواند در جلسه امتحان حاضر شود.
- عاشق آتش نشاني بود
آتشنشان ديگري كه در ايستگاه يكم سازمان آتشنشاني مشغول بهكار بود و زير آوار گرفتار شد، محمد آقايي نام دارد. او 27ساله و ليسانس كامپيوتر است. محمد دختري 2سال و نيمه دارد كه 3شب است وقتي ساعت آمدن پدرش به خانه ميشود بهانههايش شروع ميشود. برادر محمدميگويد: برادرم 3سال پيش در سازمان آتشنشاني استخدام شد.
او پيش از اين در نيروي انتظامي كار ميكرد و پليس بود اما چون از كودكي علاقه شديدي به آتشنشاني داشت، از نيروي انتظامي استعفا داد و به آتشنشاني رفت. وي ادامه ميدهد:برادرم يك بار مردي را كه قصد خودكشي داشت، نجات داد. در حادثه ديگري نيز وقتي وارد اتاق پر از دود و آتش شده و مردي راديده بود كه بي حال روي زمين افتاده اشت، ماسكش را به او داده بود تا از خطر مرگ نجاتش دهد.
- داغ بر دل نشسته
يكي ديگر از آتشنشانان ايستگاه 13آتشنشاني رضا شفيعي بود كه به تازگي پاي سفره عقد نشسته و قرار بود 3ماه ديگر جشن عروسي اش برگزار شود. حتي او بيعانه تالار را هم پرداخت كرده و همسرش در حال خريد جهيزيه بود اما يكباره سقف آرزوهايشان فروريخت و آوار شد. احدي يكي از همكاران اوست كه هنگام ريزش ساختمان با پريدن روي نردبان توانسته بود جانش را نجات بدهد. او مي گويد: صبح روز حادثه وقتي به طبقه دهم رسيديم و مشغول مهار آتش شديم ناگهان صداي انفجار شنيدم و وقتي ساختمان ريزش كرد از پنجره به سمت نردبان پريدم و خودم را نجات دادم اما متأسفانه همكارانم كه هنوز داخل ساختمان بودند زير آوار گرفتار شدند و پنجشنبه 30ديماه، تلخترين روز عمليات ما آتشنشانان تهراني شد. اين حادثه داغي بر دل ما نشاند كه هرگز از ذهنها پاك نخواهد شد.