درواقع كنار تخريب جنگل و قاچاق چوب، ما با پديدهاي بهنام شكارچيان غيرمجاز هم مواجه هستيم كه گونههاي كمياب و ناياب حياتوحش را از بين ميبرند. در زمينه قاچاق چوب ميتوان سراغ دلايل اقتصادي رفت. به هر حال بسياري از افرادي كه به جان جنگلها افتادهاند از غم نان به اين مسير ناصواب وارد شدهاند.
درحاليكه در مورد شكارچيان اين حكم چندان صادق نيست. برخلاف قاچاقچيان چوب، بسياري از افرادي كه به شكار غيرمجاز ميپردازند نهتنها نياز مالي ندارند كه برخيشان حتي ثروتمند هم هستند. بهگمانم اينها بيمار هستند و از كشتار حيوانات لذت ميبرند؛ افرادي كه اسلحه دارند و برخيشان حتي مجوز شكار را هم به شيوههايي فراقانوني دريافت كردهاند.
در منطقهاي كه شكار ممنوع است نبايد به هيچ كس اجازه شكار داد. باعث تأسف است كه با وجود تلاش وافر شكاربانها هنوز هم شاهد پديده زشت شكارهاي غيرمجاز هستيم؛ از گراز گرفته تا حتي پلنگ ايراني كه جواهر است و نسلش تقريبا منقرض شده. در همان منطقه شمال آدمهايي هستند كه شايد سواد چنداني هم نداشته باشند، اما متوجه اهميت حياتوحش شدهاند.
اگر من رئيس سازمان حفاظت محيطزيست بودم حتما در حوزه آموزش و فرهنگسازي در حفظ حياتوحش كار جدي ميكردم. يكي از عوامل بازدارنده در اين زمينه فرهنگسازي و بالا بردن رشد و آگاهي مردم است. در روزگار نهچندان دور شكار كردن حيوانات كمياب اساسا قبحي نداشت، درحاليكه امروز درحوزه عمومي تاحدودي آگاهي و شناخت بهوجود آمده است. اين آگاهي را بايد از طريق آموزش و فرهنگسازي تقويت كرد. هرچند درمورد برخي گونههاي حياتوحش بهنظر ميرسد ديگر دير شده و با كمال تأسف ما شاهد انقراض نسل برخي حيوانات هستيم.
- نويسنده و كارگردان سينما