زمستان: زمستان قوی تنهایی‌ست صدای ناله‌اش از آن سرِ نی‌زار می‌آید

چه اندوهي‌ست در جانش!

قباي نازك مِه مي‌كشد بر سر

دو چلّه در هجوم برف مي‌ماند

در اين سرماي وهم‌انگيز

نشسته در سكوتي تلخ

غزل در بستر ني‌زار مي‌خواند

 

  • نقاشي

يك كلاغ روي شاخه‌ى چنار

در سرش فكر تازه نقش بسته بود

روي بوم برف پر كشيد

هي قدم زد و قدم زد و قدم

بي‌خبر از اين‌كه روي برف‌ها

نقش برگ‌هاي يك چنار را كشيد