اينروزها درموزهي هنرهاي معاصر، نهمین جشنوارهي بینالمللی هنرهای تجسمی فجر برپاست و من تصميم ميگيرم دربارهي اين مكان خاص انشا بنويسم.
من هميشه با مادرم به نمايشگاههاي هنري ميروم. در بعد از ظهري سرد، از ترافيك و سرماي بيرون وارد يك فضاي هنري گرم ميشويم. در سالن اول عقربههاي ساعت چكه ميكنند. كارها را يكييكي ميبينيم.
در اين نمايشگاه كاريكاتور، نقاشي، كارهاي حجمي و ويديوآرت هست. بايد زمان بگذاري، چون كارها خيلي زيادند. مادرم ميگويد: «هنرمندان اين دوره به مسائل روز بيتوجه نبودهاند.
موضوع كم آبي و بحران آب در كارها خيلي واضح ديده ميشود. موضوع جنگ سوريه، حضور داعش در منطقه با كشتار و ويراني و بالأخره فرار پناهجويان در اين آثار ديده ميشوند.» حرفهاي مادرم را يادداشت ميكنم.
از كار حجمي محمدعلي بنياسدي خيلي خوشم ميآيد؛ گربهاي فلزي كه مثل يك جغد آدم را نگاه ميكند. اثر ديگر از ياسر رجبعلي، كار ناراحتكنندهاي است دربارهي كشتهشدگان صحرا.
1656 افسر پايگاه اسپايكر معروف به صحرا در سال 2014 بهدست داعش قتل عام شدند. جمعيت ايستاده رو به آسمان و نورها و تصويرهاي رنگي از آسمان كه روي اين جمعيت سايههاي دلهرهآوري مياندازد.
مادرم ميگويد: «اينبار در جشنواره سعي شده به محتواي اثر بيشتر توجه شود.» اثري دربارهي پناهجويان ميبينيم از آنهمحمد تاتاري؛ مرغان دريايي، تصوير دريا و يك عالم بطريهايي كه در آنها كاغذهاي روزنامه و پيامهاست.
اثر جالب ديگري هم توجه مرا جلب ميكند؛ كاري از وحيد خضايي؛ يك عالم عكس نوجوانان در يك قاب بزرگ، به نام «آرزوهاي بزرگ». اين اثر با مشاركت 450 دانشآموز همداني و براي تجسم بخشيدن به آرزوهايشان شكل گرفته است. حسن كاكاوند هم يك اثر حجمي ساخته كه در آن ماهيها سرشان را به لولههاي آب چسباندهاند و تشنهاند...
چند اثر زيبا از كامبيز درمبخش هم هست كه امروز مورد استقبال توريستهاي خارجي قرار گرفتهاند. آنهاعكس هم ميگيرند و خيلي طول ميكشد تا عكسگرفتنشان تمام شود. خطهاي ساده و خلوت از مهمترين ويژگيهاي كارتونهاي او است. من عاشق يكي از كارها شدهام.
تابلويي با دستكشهاي كاري هم هست. رضا منجزي، پديدآورندهي اين اثر، سعي كرده چهرهي صاحبان دستكشها و رنجهايي كه كشيدهاند، در نقاشيهاي روي دستكشها بازتاب يابد. تصوير كهنگي و خستگي اين دستكشها كاري، اثرگذار است.
در توضيح اثر ميخوانيم: «همآوايي اين دستكشهاي فرسوده ندايي از كارگرهاي ايراني را بر ميآورد كه شرافتمندانه مشغول كارند.»
انتظار شايد درختي است كه ميوهاش ميپوسد. درخت خشكيدهاي پر از نامه و زني زيبا كه سبدي پر از نامه دارد؛ نامههايي كه از سبدش بيرون قاب ريخته است. «نفر بعد؟» نام اثري است از امير آذر كه از هزار نخ سيگار درست شده.
در توضيح اثر ميخوانيم كه در هرشش ثانيه يك نفر در اثر كشيدن سيگار ميميرد. شش تخممرغ كه با نقش گل و مرغهاي زيبا در يك جاتخممرغي برنزي مدرن زيبا هست. نوعي سنت و مدرنيته در هم آميخته.
چمداني تنها و بي صاحب در يك ساحل شني افتاده، نام اثر «مديترانه» است. چند قاب عكس زيبا كار سميه عليپور و يك اثر انتزاعي با ويژگي نقاشيهاي ايراني هم نظرم را جلب ميكنند. «بايد كوچ كنم به قشلاق آغوشت» نام اثر كاظم خراساني است كه در آن چند گليم دوربري شده روي سفيدي ديوار با اسبهايي در حال كوچكردن ديده ميشوند.
موجودات فضايي از سيارهي ششم با تعجب به من و مادرم نگاه ميكنند، اين كار مريم سيفي است. موضوع آلودگي هوا در خوزستان (اثر مسعود محمدي)، تصوير هيتلر كه سبيلي شبيه ترامپ دارد و... از ديگر تابلوهايي هستند كه ميبينيم.
آخر سر، مادرم مرا دعوت ميكند در كافهي موزه يك بستني بخوريم. روز خوبي است، هم انشايم را تمام ميكنم و هم بستني ميخورم.مادرم ميخواهد براي مقالهاش يك اسم بگذارد و مينويسد:
«آهنگ دنيا در دل هنر» من از اين جمله خوشم ميآيد.
شايد آن را براي انشايم كپي كنم.