چند روز پیش داشتم به کتاب پنجم «آن شرلی» فکر می‌کردم . یادم آمد به خانه‌شان که آن موقع کنار دریا بود و یک‌دفعه احساس کردم من هم در آن خانه‌ی کوچک آنی زندگی کرده‌ام.

احساس کردم بارها در آن ساحل قدم زده‌ام و حتی می‌دانم خانه‌ی هر کدام از همسایه‌ها كجاست و فانوس دریایی کدام سمت است.

همه‌ی کتاب‌ها همین‌طورند. من پیش خودم هزار دنیا دارم. وقتی همه دارند به زندگی بی‌هیجان و روزمره‌شان می‌رسند، من در جنگلی دورافتاده در حال تعقیب و گریزم يا با بالنی پرواز می‌کنم يا...

ما کتاب‌خوان‌ها این‌طوري هستیم. هزار دنیا می‌شناسیم و هر روز به هزار سفر دور و نزدیک می‌رویم!

 

سارا نجفي، 14ساله

خبرنگار افتخاري از سروستان

عكس: مديوماه خسرواني، 13ساله

خبرنگار افتخاري از تهران