روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش با تيتر« 38 سال پس از آن ضربۀ کاری امام»نوشت:
طبیعی است که «حفظ نظم موجود»، همواره یکی از اصلیترین اهداف تشکیل دهندگان این «نظم» باشد، چرا که قوانین و استانداردهایی را که در چارچوب این نظم تعریف و به کشورها دیکته شدهاند، همین نظم دهندگان طراحی کردهاند! در این بین، مقابله با کشورهایی که علیه این نظم قیام کردهاند نیز کاملا طبیعی خواهد بود.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امامخمینی(ره) این نظم- دستکم در منطقه غرب آسیا- دستخوش تحولات جدی شد. فشارها علیه کشورمان نیز - برخلاف آنچه برخی ادعا میکنند-پس از وقوع همین انقلاب و به شکل تحریم و جنگ و ... تحمیل شد. در ایامی که دنیا مجبور به تنظیم سیاستهای خود در قالب نظم دو قطبی سرمایهداری- کمونیستی بود، امام خمینی با شکستن این قالب، اولین تیر را انداخت و قلب نظام دو قطبی را هدف قرار داد. از دل این «قالبشکنیِ» امام راحل اما، نهضتها و جنبشهایی خارج شد که امروز هر یک به تنهایی «نظم جدید آمریکایی» را به چالش میکشند؛ حزبالله در لبنان، حشدالشعبی در عراق و سوریه، جهاد اسلامی و حماس در فلسطین، خمینیون در نیجریه و... انصارالله در یمن.
«انصارالله»، یک جنبش انقلابی و مسلمان در یمن است که حدود 2 سال پیش یعنی 26 مارس 2015 عربستان قرار بود، با عملیات «طوفان قاطع»، ظرف 3 روز یا حداکثر یک هفته نابودش کند! پس از گذشت مدت زمان تعیین شده، ریاض برای حفظ آبرو هم که شده، با کمک دلارهای نفتی و حمایتهای ناتمام نظامی و اطلاعاتی غرب و رژیم صهیونیستی و صد البته سوء استفاده از فقر حاکم بر برخی کشورهای آفریقایی-آسیایی ائتلافی را متشکل از 9 کشور تشکیل داد تا این بار کار را یکسره کند. ریاض برای محکمکاری حتی، سازمان ملل را با دبیر کل وقت آن هم با خرید و ظرف چند ساعت توانست، با یک قطعنامه سفارشی علیه یمن، این کشور را از آسمان و دریا و خشکی در یک محاصره کامل قرار دهد.
امروز نزدیک به 2 سال است که سعودیها با حضور علنی نظامیان 8 کشور امارات، قطر، بحرین، کویت، مصر، اردن، سودان و مغرب حریف انقلابیون یکی از فقیرترین کشورهای جهان نشده است. این رسوایی و طولانی شدن جنگ باعث شد، رفته رفته از تعداد اعضای این ائتلاف به بهانههای مختلف کاسته شود طوری که امروز سعودیها خود نیز خواستار پایان یافتن این جنگ هستند و برای میانجیگری، به ایران نماینده میفرستند!
انصارالله طی هفته جاری توانست دو ضربه کاری به سعودیها وارد کند. ضرباتی که هم سعودیها را گیج کرده و هم متحدان غربی این رژیم را. ضربه نخست، انهدام یک ناوچه پیشرفته سعودیِ ساخت فرانسه بود و ضربه دوم نیز، رساندن برد موشکها به ریاض، قلب عربستان است. ریاض مجری سراپا گوش طرحهای آمریکا در منطقه است. این کشور با استفاده از ابزار «پول» و«نفت» و با حمایت از تروریستهای تکفیری 38 سال است در خدمت «نظم آمریکایی» و علیه دشمنان این نظم عمل کرده است. ضربه به آلسعود یعنی ضربه به آمریکا و نظم جهانیاش... یمنیها میگویند، از انقلاب اسلامی ایران و امام راحل الگو گرفتهاند.
اوضاع سوریه نیز بیشباهت به اوضاع یمن نیست. وقتی غرب برای حفظ این نظم(یا حتی تغییر آن به نفع خود)، طرح سرنگونی «مقاومت» به رهبری ایران را با راهاندازی غائله داعش کلید زد، مثل سعودیها اطمینان داشت در مدت زمان بسیار کوتاهی(حداکثر ظرف چند ماه) بشار اسد را سرنگون و مقاومت را ناکار خواهد کرد. امروز نزدیک به 5 سال است که از موعد مقرر برای سرنگونی بشار اسد، رئیس جمهور «محور بزرگ مقاومت» میگذرد. امروز اوضاع در سوریه خیلی بهتر از اوضاع این کشور در 5 سال گذشته است و در نشستهایی هم که برای پایان جنگ در سوریه برگزار میشود، به آمریکا اجازه حضور داده نمیشود. تا پیش از این در منطقه و حتی سایر نقاط جهان، حتی یک مورد بحران نمیشد یافت که آمریکا در آن بازیگردان نبوده باشد.
حذف آمریکا از بحران سوریه و مهمترین و تاثیرگذارترین مسئله منطقه یعنی، مقاومتی که امام بنیانش را 4 دهه پیش گذاشت، داعش، آل سعود، و نظم جهانی آمریکایی را با هم تحقیر کرد.
«نظم نوین آمریکایی»، امروز از جانب خود آمریکاییها هم تحقیر و تهدید میشود. روی کار آمدن پدیدهای به نام «ترامپ» آن هم از دل لیبرال دموکراسی، به تنهایی برای تحقیر ارزشهای آمریکایی کافی است. ترامپ امروز با آمریکا و نظم جهانیاش، همان میکند که مقاومت به رهبری ایران 38 سال است که با این کشور میکند؛ فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه اسبق آلمان در این باره میگوید: «همانند همیشه، هنگامی که قدرت جابجا میشود بیثباتیها، تردیدها و سؤالهایی درباره مسیری که دولت جدید در پیش خواهد گرفت، به وجود میآید... امروز چیزهای زیادی در معرض خطر قرار گرفتهاند و با موفقیت دونالد ترامپ جهانِ قرنِ بیستم برای همیشه به پایان رسیده است. دورانی پرتلاطم در پیش است.»
راز به تکاپو افتادن رهبران کشورهایی مثل انگلیس را که تا همین چند ماه پیش آویزان آمریکا بودند نیز باید در همین «به هم ریختگی نظم پسا ترامپ» جست و جو کرد. همین به هم ریختگی باعث شده ترزا می، نخست وزیر انگلیس برای تشکیل یک ائتلاف مثلثی با حضور رژیم صهیونیستی و فرانسه علیه کشورمان تلاش کند تا اولا با ترساندن ریزکشورهای عربی، آنها را اصطلاحا «سرکیسه کند» و هم جای پای آمریکا را در منطقه بگیرد. غافل از اینکه خود آمریکا با تاجری که بر آن حکمرانی میکند، امروز در حال سرکیسه کردن ارتجاعیون و حتی کشورهای عضو ناتو است.
به قدرت رسیدن دیوانهای در مختصات ترامپ در کنار خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت)، حمایت کاخ سفید از برگزیت و تشویق سایر کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای ملحق شدن به این روند، بالا بردن هزینه عضویت در نظم آمریکایی از سوی ترامپ و تبعات این تحولات میتواند به مثابه تیر خلاصی باشد بر پیکر لیبرال دموکراسی و نظم نوین آمریکایی که امام راحل 38 سال پیش اولین ضربه را به آن وارد کردند. به قول رهبر معظم انقلاب از این بابت باید از ترامپ تشکر هم کرد:
«البته ما از این آقای تازهآمده متشکریم چرا که زحمت ما را کم کرده و با نشان دادن چهره واقعی آمریکا، حرفهای ۳۸ ساله جمهوری اسلامی ایران را درباره فساد سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی دستگاه حاکم بر آمریکا ثابت کرده است. رئیس جمهور جدید با حرفها و اقدامات خود در مبارزات انتخاباتی و روزهای اخیر، ماهیت واقعی آمریکا را عریان در مقابل چشم مردم جهان به نمایش گذاشته و نشان میدهد حقیقت آمریکا چیست.»
خداوند امام راحل را قرین رحمت کند، انشاءالله...
- يادي از كِشتِهِ خويش هنگام درو
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
به تحقيق ميتوان گفت كه دولت تركيه سياستهاي خود را در برابر بحران سوريه تغيير داده است هرچند هنوز ابعاد اين تغييرات دقيق و روشن نيست. ولي آن اندازه هست كه هر ناظري آن را حس كند. چرا اين سياست تغيير كرد؟ گروهي معتقدند كه پس از كودتاي تابستان گذشته و موضعگيري برخي از همپيمانان عرب تركيه در قضيه سوريه و نيز مواضع امريكا و اروپايي كه به نوعي حمايت از كودتاچيان بود و در مقابل موضعگيري دوستانه روسيه در برابر دولت اردوغان، موجب شد كه دولت تركيه به يك تغيير نگرش كلي در روابط خارجي خود از جمله در سوريه تن دهد و كنفرانس اخير درباره سوريه مصداق اين تحول است. گروهي ديگر معتقدند كه شكست مخالفان اسد در حلب و نيز انفعال ايالات متحده زمينه را براي تغيير نگرش تركها فراهم كرد و بالاخره گروه سوم اتفاقات داخلي تركيه و بمبگذاريها را منشأ چنين تغييري ميدانند. اگرچه هر سه عامل ميتوانند تفسيركننده رفتار اردوغان در برابر سوريه باشد؛ چرا كه هر سه عامل داراي اثراتي به نسبت همسو هستند، ولي به نظر ميرسد كه در ميان اين سه، عامل سومي نقش اساسي را ايفا كرده است. در واقع ميتوان گفت كه سياستهاي تركيه در حمايت از گروههاي مخالف بشاراسد داراي تناقضاتي جدي براي دولت تركيه بود تناقضاتي كه خود را در قالب انواع و اقسام بمبگذاريهاي گسترده نشان داده.
خوانندگان «اعتماد» اگر به ياد داشته باشند مدتي پيش و در پي انجام چند عمل تروريستي در تركيه در سرمقاله روزنامه توضيح داديم كه چرا اين اقدامات ريشه در سياستهاي تركيه در سوريه دارد. اردوغان در يك مقطعي تصميم گرفت رداي خلافت اسلامي را بر تن و ياد خلافت عثمانيان را زنده كند. به اين منظور چارهاي نداشت جز اينكه از همه گروههاي اسلامي در تركيه پذيرايي كند و تركيه محل ورود آنان براي گام گذاشتن به سرزمين موعود اين گروههاي اسلامگرا بود، يعني سرزمين شام و عراق. اردوغان گمان ميكرد ميتواند در كوتاهترين زمان ممكن پرونده رژيم سوريه را براي هميشه ببندد. سپس از آن طريق قلب خاورميانه را به تصرف خود درميآورد و روي عراق نيز فشار وارد ميكرد و ياد سلطان سليم را در اذهان زنده خواهد كرد. به همين خاطر نه تنها به هيچوجه نسبت به حضور نيروهاي افراطي و داعشي در خاك تركيه حساسيت نشان نداد بلكه از آنان استقبال هم كرد و جنوب تركيه و حتي استانبول پايگاه آنان شد. ولي به موازاتي كه جنگ سوريه طول كشيد مشكلات تركيه بيشتر و بيشتر شد و هنگامي كه با اين گروهها دچار تضاد منافع شدند و در برابر يكديگر قرار گرفتند ديگر راهي براي فرار از تبعات آن سياستها باقي نمانده بود. اقدامات تروريستي در كشورها بهطور معمول ريشه در داخل كشور دارد و آمدن از وراي مرزها بسيار استثنا خواهد بود. 5 سال حضور نيروهاي طرفدار داعش و جبهه النصره در تركيه كافي بود تا آنان به دور از چشم سازمان امنيت تركيه هستههاي تروريستي خود را تشكيل دهند و هنگامي كه سمت و سوي بمبهاي خود را به داخل تركيه نشانه رفتند، ديگر كار چنداني از نيروهاي امنيتي تركيه براي شناسايي و مقابله با آنان برنميآمد. اين همان نكتهاي بود كه در يادداشت مورد نظر، نوشته بوديم.
اكنون نيز خبري منتشر شده است مبني بر اينكه نيروهاي تركيه 400 نفر از اعضاي داعش را در مناطق گوناگون جنوب تركيه و هممرز با سوريه و عراق بازداشت كردهاند. كساني كه با عدد و رقم آشنا هستند ميدانند كه غيرممكن است اين تعداد از افراد بدون اطلاع و موافقت قبلي دولت تركيه در داخل اين كشور حضور داشته باشد. بدون شك آنان پيش از اين با اطلاع و آگاهي دولت تركيه در اين كشور مستقر شده بودند ولي وقتي كه چنين نيروهايي استقرار يافتند، لزوما كنترل و هدايت آنها در دست دولت ميزبان نخواهد بود. مساله فقط به اتباع خارجي حاضر در تركيه محدود نميشود بلكه افراطيون داخلي تركيه نيز منشأ مشكلات امنيتي خواهند شد.
همانطور كه تروركننده سفير روسيه يك نيروي امنيتي دولت تركيه بود و اين از نظر سياسي يك فاجعه است كه نيروي امنيتي يك دولت همسو با تروريستها عمل كند. اردوغان ظاهرا متوجه شده است كه ميوه و محصول اين نيروهاي تروريستي لزوما چيزي متفاوت از بذري كه او خودش پيش از اين در زمين سياست تركيه كاشته است نخواهد بود. دستگيريهاي اخير احتمالا فرآيند لازم و تكميلكننده اين تغيير سياست است.
- طاعت از دست نیاید
مرتضی مردیها در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
گاهی در توضیح مسائل سیاسی، نیازی به تحلیلهای پیچیده به شیوه علمی نیست. میتوان از الگوهای مرسوم توضیح عرفی استفاده کرد؛ یعنی گاهی شیوه عمل برخی سیاستمداران (یا سیاستنداران) چنان است که تحلیل علمی ممکن است مصداق «ای کمان و تیرها برساخته/ صید نزدیک و تو دور انداخته» باشد. حداقلی از منش و قاعدهمندی لازم است تا رفتارهای یک صاحبمنصبِ سیاسی بتواند موضوع یک بررسی علمی باشد. بسا ضربالمثلهای عامیانه که ما را به خنده میاندازد و ظاهرا بیشتر برای مزاح و مسخرگی به کار میآید، اما چنین نیست و اگر نیک بنگریم، درمییابیم واقعیت گاه از آن قول عامیانه، مسخرهتر و مضحکتر است. ضربالمثلی هست که میگوید «طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد»؛ بعید است هنگامی که چنین جملهای را میشنویم آن را جدی بگیریم، زيرا بیشتر به طرح موضوعی شوخیمانند و خندهدار برای تفنن و ایجاد تعجب شبیه است؛ اما، معالاسف، چنین نیست. در اغلب نظامهای سیاسی (لااقل در نظامهای لیبرال) انجام کاری و بهکاربستن سیاست و طرح و برنامهای که اوضاع را یکمرتبه و بهصورتی جدی و پایدار بهسمت بهبود و تغییر مثبت متحول کند، نادر است، نه اینکه کسی نیت انجام آن را نداشته باشد، بلکه بهسادگی به این دلیل (اغلب موجه) که اگر میشد، دلیلی نداشت قبلیها انجام نداده باشند.
برای همین هم، سیاستمداران در دنیای معاصر، حتی اگر برای غلبه بر رقیب در تبلیغات انتخاباتی خود وعدههای بزرگ داده باشند، پس از پیروزی، کمابیش شیوههای مرسوم حل یا مدیریت مشکلات را در پیش میگیرند. اما گاهی هم میشود که اوتوریتهای، وعدههای غریب خود را جدی میگیرد یا بهسادگی برای راضیکردن حامیان خود تصمیم میگیرد دست به اقداماتی بزند؛ تا نشان دهد وعده و وعیدهای عجیبش همه هم از سر یاوهبافی و به کمر «بستنِ» اسلحه «خالی» نبوده است و واقعا قصد دارد کاری انجام دهد؛ خیلی مهم نیست چه کاری و با چه نتیجهای. مشکلات مهم و شایع دنیای ما، مانند ضعف نسبی امکانات، انواع توزیعهای کژکارکرد، کمبود شغل، ناامنی و... بهراحتی تن به راهحلهایي با نتایج مثبتِ فوری و فراوان نمیدهد. اغلب (لااقل در قالب دموکراسیهای پایدار)، راهی جز «ادامه و اصلاح» سیاستهای مرسوم و امید به ترمیمها و تعمیرهای حداقلی نیست. باوجود این، گاهی، بهویژه در میان نودولتانی که آموزش و تجربه سیاسی نداشتهاند یا مایلاند متفاوت جلوه کنند، کردارهای شالودهشکنانه و شوالیهمآبانه بروز میکند. باری، با سنتشکنیهای بیدروپیکر کاری درست نمیشود، اما خرابکاری میشود و چون گاه در نگاه عوام، هر کاری بهتر از هیچ کاری است و تخریب اوضاع دیگران، وقتی قرار نیست اوضاع خودشان بهتر شود، اقلی از تشفّی را دارد، زمینه برای رفتارهایی فراهم میشود که دیروز در اینجا و امروز در آنجا شاهد بودهایم. (هرچند من از مقایسه و برابرنهادِ آسانِ اینجا و آنجا عموما پرهیز داشتهام و بهترین دلیل هم همین نقضشدن فرمان قدرتمندترین صاحبمنصب جهان با حکم یک قاضی است، ولی گویا، با وجود تفاوتهای بسیار، مقادیری تشابه درباره برخی سیاستمداران معرکهگیر اینجا و آنجا قطعی است) . آیا نوع کارهایی که در آن دولت خاص و این روایت غریب غربی آن دیدیم و میبینیم مصداق تام ضربالمثل پیشگفته نیست؟ البته هست و علتش هم، لااقل یک قسم، بناکردن رفتار اصالتا عقلانی بر غریزه و سواریگرفتن از موج خوشامدهای عوام است. ظهور چهرههاي سیاسی آفتناک و خسارتخیز اغلب مولود ترکیب نارضایتیهای ورزدادهشده عوام از موقعیت و امکانات خود و ماجراجویی و مخاطرات برخی خواص (اعم از سیاستمردان و روشنفکران) در پیشنهادن و کاربست سادهانگارانه شیوههای نامعمول و ناکارآمد و بلکه کژکارکرد (همان «گناه» در ضربالمثل) بوده است: در دل دوست (عوام و عوامِ رأیدهندگان) به هر حیله رهی باید کرد!
- امنیت یا ناامنی جهانی، مسأله این است
محمدحسن دریایی پژوهشگر امنیت بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
امریکا این روزها سرزمین عجایب شده است. تصمیمات نسنجیده دولت جدید، شگفتی و تأثر عمیق همه جهانیان را برانگیخته است. تصمیماتی که حتی با مبانی و اصول قانون اساسی امریکا هم در تعارض است و مخالفت با این تصمیمها حتی به خود دولت و کابینه پیشنهادی امریکا هم رسیده است. طرفه اینکه دولت امریکا به جای اصلاح رویه اشتباه، بهصورت تمام قد به دفاع از این تصمیمات پرداخته است غافل از اینکه هزار دلیل برای توجیه یک اقدام وسیاست اشتباه نتیجهای جز هزار ویک اشتباه ندارد.
فرار به جلو، فرافکنی و ایجاد اتهامات واهی به سایر کشورها، بخشی از استراتژی دولت جدید امریکا است که نه تنها تاکنون نتیجه مثبتی در بر نداشته است بلکه این دایره شوم تکرار اشتباه و توجیه آن، بیش از پیش امریکا را در گرداب تصمیمات و اقدامات عجولانه و نسنجیده گرفتار کرده است. امریکا با اتکا به حادثه یازده سپتامبر و به بهانه خطرات علیه امنیت ملی این کشور، تصمیم نسنجیده منع ورود مسلمانان به امریکا را اتخاذ کرد و اتباع هفت کشور بیگناه و بیارتباط با این حادثه را در فهرست منع سفر به امریکا قرار داد. تصمیمی که هر چند مبنای اتخاذ آن حملات یازده سپتامبر بود اما نه تنها در آن بانیان و حامیان اصلی این حادثه مستثنی شدند و از آنها بهعنوان متحدین منطقهای امریکا نام برده شده است بلکه اتباع کشورهایی با مشکل ورود به امریکا روبهرو شدند که هیچ یک نقشی در حادثه یازده سپتامبر نداشتند. به کودک پنج سالهای دستبند زده شد که کشور محل تولدش تنها کشور منطقه بود که در زمان حادثه یازده سپتامبر با مردم امریکا همدردی و این حملات را محکوم کرد. شرم آور اینکه کاخ سفید از دستبند زدن به این کودک پنج ساله دفاع کرده و آن را خطری علیه امنیت ملی امریکا معرفی میکند.
مقامات امریکا فراموش کردهاند که ترامپ تنها در یک سخنرانی سه بار به صراحت رئیس جمهوری امریکا را «بنیانگذار اصلی داعش» معرفی کرد و نامزد ریاست جمهوری و وزیر خارجه اسبق امریکا را «شریک سازنده داعش» معرفی کرد. شاید بد نباشد مقامات امریکا جهت حفظ ته مانده آبروی خود کمی به حافظه کوتاه و میان مدت خود مراجعه کنند و ببینند مشکل اصلی ناامنی در منطقه و گسترش تروریزم غیر از خود امریکا نیست. آیا امریکا با این سابقه! صلاحیت طرح اتهام به کشورها در مورد تروریزم یا ناامنی منطقهای را دارد؟
هیچ کس در جهان نمیتواند نقش سازنده و ثبات بخش جمهوری اسلامی ایران در منطقه در شرایط کوران ناامنی و بیثباتی سیستماتیک مورد حمایت قدرتهای فروشنده سلاح را نادیده بگیرد. زمانی که امریکا مشغول حمایت از گروههای تروریستی در منطقه بوده است جمهوری اسلامی با همه قوا به مبارزه با این گروهها پرداخت و اقدامات مثبت جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، عراق و سوریه در مبارزه با گروههای تروریستی چنان در حافظه تاریخ ثبت شده است که هیچ کس قادر به نادیده گرفتن آن نیست. اگر نیروهای جمهوری اسلامی ایران نبودند الان بغداد، دمشق و بخش اعظم منطقه در اختیار داعشی بود که به قول خود ترامپ امریکا آن را بنیانگذاری کرد. اروپا و کل جهان باید هر روز شاهد کشتار بیشتر و بیرحمانهتر اتباع خود در سراسر جهان بودند و شرایط امنیت بینالمللی و منطقهای شکل و ماهیت بسیار خطرناکی به خود میگرفت که هیچکس در آن احساس امنیت نمیکرد.
اقدامات جمهوری اسلامی ایران علیه تروریزم و افراطگرایی ریشه در اعتقادات قلبی این کشور بهعنوان قربانی اصلی تروریزم بعد از انقلاب اسلامی ایران داشته و رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران با ارائه ایده جهان علیه خشونت و افراطگرایی به دنبال این بوده است که با گسترش اعتدال و تدبیر، ثبات و امنیت را به منطقه و جهان برگرداند و پدیده شوم تروریزم و افراطگرایی را نه با زبان بلکه در عرصه سیاستگذاری جهانی و در میدان عمل توأمان ریشه کن کند.
جمهوری اسلامی ایران با انجام مذاکرات پیچیدهای که بر اساس احترام متقابل منجر به برجام شد حسن نیت خود را نسبت به رفع شک و شبهات در مورد استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای از سوی ایران نشان داد. با برجام طرح کهنه ایران هراسی به تاریخ پیوست. جمهوری اسلامی ایران نشان داده است در شرایطی که منطقه به دنبال تنش، افراطگرایی و بیثباتی است با تدبیر به دنبال ثبات و امنیت نه تنها برای منطقه بلکه برای کل جهان است. ملت غیور ایران در کوران بیش از 37 سال جنگ و تحریم و فشارهمه جانبه بینالمللی روز به روز پیشرفته تر، مقاومتر و پر صلابتتر گشته و به جهان نشان دادهاند که زبان تهدید، فشار و تحریم علیه این ملت کارآیی ندارد و آنچه برای آنها مهم است این است که اگر قدرتهای جهانی با آنها با زبان تکریم و احترام سخن بگویند به هیچ وجه به دنبال تقابل نبوده و در صددند که با تعامل سازنده، ثبات و امنیت روز افزون منطقه را محقق سازند. اکنون در آستانه سی و هشتمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، توصیهای که به مقامات جدید امریکا میتوان کرد این است که یک بررسی جامع از سیاستهای خود در مورد جمهوری اسلامی ایران انجام دهند. قطعاً در صورت کمی انصاف به این نتیجه خواهند رسید که سیاستهای منطقهای و اقدامات خصمانه آنها علیه جمهوری اسلامی ایران کاملاً اشتباه بوده است. سؤال اصلی این است امریکا برای منطقه، امنیت را میخواهد یا در پی ناامن ساختن و بیثباتی در منطقه است؟ اگر امریکا واقعاً به دنبال امنیت است و در مبارزه با تروریزم و افراطگرایی صادق است بهتر است بداند که ناامنی، جنگهای خونین منطقهای، کودک کشی در یمن، صدور تروریزم و نمایش پلیدی مطلق سربریدن انسانهای بیگناه در برابر دوربینها، همگی ریشه در سیاستهای اشتباه امریکا و حمایت کورکورانه امریکا از به اصطلاح متحدان منطقهای این کشور دارد.
جمهوری اسلامی ایران بارها همه اتهامات بیاساس علیه خود را بویژه در زمینه سیاستهای دفاعی این کشور رد کرده است و با بررسی نص صریح برجام این موضوع کاملاً روشن میشود که به دلیل اینکه موشکهای جمهوری اسلامی ایران برای حمل سلاح هستهای طراحی نشدهاند به هیچ وجه در قالب برجام و قطعنامه 2231 منعی برای آنها وجود ندارد. این اقدامات صرفاً دفاعی نه تنها تهدیدی برای هیچیک از کشورهای منطقه نیست بلکه تقویت بنیه دفاعی متعارف جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک قدرت ثبات بخش و مبارزه با افراطگرایی خشونتآمیز و تروریسم، عنصر بسیار مهمی در ایجاد صلح و امنیت منطقه است. بنابر این تکرار اتهامات بیاساس امریکا علیه ایران و تهدیداهای بی پایه، نه چیزی به ارزش آنها اضافه میکند و نه کمکی به امریکا در برون رفت از مشکلات خود ساخته و نه کمکی به امنیت منطقهای میکند لذا بهتر است این رهیافت شکست خورده تکرار نشود.