هر فيلمساز بايد در يك چارچوب تعيينشده براساس شرايط موجود فيلم خود را بسازد و بهنظر ميرسد عليمرداني در «هفتماهگي» با هر شرايطي كه برايش تعيين شده بود كنار آمد تا بتواند فيلم را به سرانجام برساند و از همين مسئله هم ضربه خورد. به عقيده من ساختن هفتماهگي كاملا از نظر استراتژيك اشتباه بوده و كارگردان در اين فيلم يك مسئله كاملا فرعي را بهعنوان مسئله روز جامعه به تصوير ميكشد و همين ارزش سينمايي پروژه را تقليل داده است.
هفتماهگي تركيب فيلمهاي مدل آپارتماني و كارهاي تلويزيوني است و موضوعي كه در آن عنوان ميشود، اصلا مسئله مهم جامعه امروز نيست. روابط در فيلم غلط است و عليمرداني در ساختن و هدفگيري اشتباه كرده است. با حضور بازيگران حرفهاي هر تماشاگري گمان ميكند هفتماهگي يك فيلم متناسب با سينماي حرفهاي است اما وقتي به تماشاي فيلم مينشيند، آن را دلنشين نمييابد. گويا درام جعلي است و حتي وجود بازيگران خوب و بازيهاي خوب هم نميتواند به جاندار بودن موضوع كمك كند. وقتي فيلمي با اين رويكرد ساخته ميشود، محصول نهايي براي مخاطب قابلقبول نيست.
حالا اين پرسش به ميان ميآيد كه چرا فيلمي خوب است و چرا فيلمي بد؟ فيلمي كه جان داشته باشد و فيلمساز جهان خود را در آن به نمايش بگذارد، خوب است اما اشكال هفتماهگي اين است كه فيلمساز جهان خود را در آن ندارد و همان متن خام و ناپخته را با كارگرداني و حضور بازيگران در معرض ديد تماشاگر قرار داده است. تاريخ سينما نشان داده معمولا فيلمي ماندگار ميشود كه فيلمساز در آن جهان خود را با مخاطب به اشتراك بگذارد.
- نويسنده و منتقد