ميكروبشناسي و طراحي فضاهاي آموزشي خوانده و ايرانشناس و منجم آماتور است. سالهاست در دانشگاه و مراكز مختلف تدريس ميكند و حتماً بارها در برنامههاي تلويزيوني «چرخ» و «آسمان شب» او را ديدهايد. روزنامهنگار علمي و مروج علم است و حتي اسبسواري و خلباني با پاراگلايدر هم بلد است! اخيراً هم چند سالي است طراحي موزه ميكند و باغموزهي قصر، باغ كتاب تهران و آسمان آبي بوستان آب و آتش از كارهاي اوست. احتمالاً او را با نام دكتر «محمدرضا نوروزي» ميشناسيد، اما همهي دوستانش «پژمان» صدايش ميزنند. از او ميپرسم در نهايت خودش را چهكاره ميداند و ميگويد اگر بخواهم خودم و كارم را با يك صفت مشخص كنم، من معلم هستم. 24سال است كه معلمام و معلمي پيشفرض همهي كارهاي من است.
در يكي از روزهاي پاياني و باراني اسفند و در روزهايي كه خبر داغ كشف منظومهي «تراپيست1» منتشر شد، دربارهي اين كشف بزرگ و مهم در حوزهي نجوم با او بهگفتوگو مينشينيم.
* * *
- نوجواني كسي مثل شما حتماً پر از اتفاقهاي جالب و پرخاطره بوده. نجوم از كجاي زندگيتان شروع شد؟
راستش من هيچوقت عاشق نجوم نبودم! البته چون خيلي كتاب ميخواندم، كتابهايي دربارهي نجوم داشتم، اما فقط در همين حد. تا اينكه در اواخر دورهي نوجوانيام، يك روز خيلي اتفاقي وقتيكه در صف نانوايي بربري ايستاده بودم و منتظر بودم نان بخرم، يكي از دوستهايم را ديدم. او مجلهي «دانستنيها» را خريده بود كه البته آنزمان مستقل بود و حالا يكي از مجلههاي مؤسسهي همشهري است. همانطور كه داشتم مجله را ورق ميزدم خبري را دربارهي كلاسهاي زيستشناسي و نجوم كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در رصدخانهي زعفرانيه ديدم. اوايل تابستان بود و با خودم فكر كردم كه زيست را كه بعداً در مدرسه ميخوانيم، پس خوب است بروم كلاسهاي نجوم و ببينم چه خبر است. همين كلاسها باعث شد قلابم به نجوم گير كرد يا شايد هم برعكس، قلاب نجوم به من گير كرد!
- اولين شبي كه بهتنهايي يك تجربهي رصدي داشتيد كي بود؟
در پايان همين دورهي آموزشي بودم؛ يعني در اواخر شهريور. به همراه معلمها و بقيهي شاگردها رفته بوديم به منطقهي چشمهعلي دماوند. البته واقعيت اين است كه آنروزها تهران اينقدر بيستاره نبود. حتي خوب يادم هست ميشد نوار كهكشان راهشيري را از توي خانه ببينيم. چشمهعلي دماوند هم آنموقع يك منطقهي پرت از شهر حساب ميشد و مثل الآن اينقدر نورباران نبود و آسمان عجيب و غريبي داشت. حتي من كه شاگرد خوبي بودم و همهي صورتهاي فلكي را بلد بودم، كاملاً در آسمان آنجا گم شدم!
- حس شگفتانگيزي بود؟
خيلي بيشتر از شگفتانگيز بود. من تا سالهاي سال، شايد 12سال بعد، يعني تا زماني كه ديگر براي خودم در نجوم كسي شده بودم و نجوم تدريس ميكردم، هرشبي كه از شهر بيرون ميرفتم و آسمان را رصد ميكردم، هنوز هم شوكه ميشدم و بياغراق تا دو سه روز گيج بودم. كاري به مردم نداشتم، صدايم هم در نميآمد تا وقتي كه اثرش كمكم تهنشين شود و دوباره صدايم بلند شود. رصد آسمان خيلي بيشتر از شگفتي است. هيچ واژهاي برايش ندارم. فكر ميكنم تا كسي اين حس را تجربه نكند، نميتواند آن را بفهمد و فقط ميشود با همين واژههاي شگفتانگيز و عجيب و غريب توصيفش كرد.
- تلسكوپ داشتيد؟
نه، من هيچوقت تلسكوپ نداشتم. حتي هنوز هم ندارم! البته به تلسكوپهاي خوبي دسترسي دارم، اما هيچوقت خودم تلسكوپ نداشتم.
- چه عجيب! منجم بيتلسكوپ؟! احتمالاً آنزمان نسبت به حالا خيلي هم دسترسي به تلسكوپ محدودتر بوده.
بله، تقريباً وجود خارجي نداشت. اگر هم تلسكوپي پيدا ميشد، تلسكوپهاي «تال» روسي بود. كه البته تلسكوپهاي خوبي بودند و هنوز هم دوستشان دارم. يادم است يكبار با دوستهايم جمع شديم و از دوربينفروشهاي خيابان ناصرخسرو يك دوربين دوچشمي 20 در 80 خريديم و فكر ميكرديم كه تلسكوپ «هابل» در دستمان است!
- حالا بعد از اينهمه سال تجربهي رصد آسمان، تجربهاي كه خيلي مزه داده و هنوز هم مزهاش زير زبانتان است چه بوده؟
بين دوستها، همكارها و شاگردهايم، اصولاً من يك آدم ماهزده حساب ميشوم. من عاشق ماهام و هنوز كه هنوز است از تماشاكردنش لذت ميبرم.
- سؤالي كه هميشه ذهنم را قلقلك ميدهد اين است كه آدمهاي عادي با همين تلسكوپهاي خانگي هم ممكن است ناگهان يك جرم آسماني يا سيارهي تازه كشف كنند؟
غيرممكن نيست، اما خب شانسش خيلي كم است. نكتهي خيلي مهم اين است كه در دنيا چه در حوزهي منجمهاي آماتور و چه حرفهاي، كلي اكتشافهاي تصادفي داريم. حتي دانشمندان بزرگي كه دنبال چيز ديگري بودهاند، ناگهان چيز ديگري را پيدا ميكنند. نكته اين است كه تا وقتي بسترش آماده نباشد، يعني اينكه من و صد نفر ديگر ميتوانيم ساعتها يك چيز واحد را رصد كنيم، ولي يكنفر كاشف آن اتفاق ميشود. چون او ذهنش درگير اين موضوع است و او چيزي را ميبيند كه ما با اينكه جلوي چشممان است نميتوانيم ببينيم. براي همين اكتشافِ اينقدر تصادفي كه يك نفر يكهو چيزي جلويش سبز بشود و بگويد بيا مرا ببين، خيلي بعيد است؛ مگر طرف رصدهاي بلند و دامنهداري داشته باشد. البته مثلاً همين چند سال پيش يك نوجوان 16سالهي اروپايي، ابرنواختري را پيدا كرد كه يكي از مهمترين كشفهاي قرن بيستم بود. اما نكته اين است كه اين نوجوان، سالها رصد ميكرده، دربارهي ابرنواخترها اطلاعات كامل داشته، پيگيرانه كارش را دنبال ميكرده و خيلي شانسي توانسته اين ابرنواختر را كشف كند.
- تا جايي كه ميدانم متأسفانه در دانشگاهها رشتهي نجوم نداريم.
الآن ديگر داريم. رشتهي فيزيك با گرايش نجوم در فوقليسانس و در دكترا هم رشتهي نجوم، كيهانشناسي و اخترشناسي وجود دارد. دانشگاه آزاد مراغه هم به صورت اختصاصي رشتهي نجوم دارد. آقاي دكتر عجبشيرزاده و دوستانشان تأييدهي آن را گرفتهاند و حالا آنجا رشتهي نجوم هم وجود دارد.
- پس اگر نوجواني به نجوم علاقهمند باشد بايد از رشتهي رياضي يا فيزيك در مقاطع بالاتر به گرايش نجوم برود. شما اين راه پيشنهاد ميكنيد يا كلاسهاي نجوم آماتوري را؟
نكته اين است كه خيلي از شاگردان من كه نجوم آماتوري را در كلاسهاي ما ياد گرفتند و به واسطهي همين عشق بهدنبال رشتهي دانشگاهياش رفتند، ناراضياند و احساس خسارت ميكنند. حق هم دارند. چون چيزي كه ما بهعنوان نجوم آماتوري ميشناسيم و اينقدر جذاب و هيجانانگيز است با رشتهاي كه در دنيا با نام نجوم وجود دارد، زمين تا آسمان متفاوت است. در واقع رشتهي نجوم حتي تا مقطع دكترا، خيلي بيشتر از آنكه به آسمان ربط داشته باشد، بيشتر چيزي شبيه به خواندن رياضي يا فيزيك است، در مرحلههايي بسيار پيچيدهتر و سختتر و سنگينتر. پس نبايد اين تصور را داشته باشند كه در رشتهي نجوم شب تا صبح قرار است پاي تلسكوپ بنشينند و آسمان را رصد كنند. درواقع در شكل حرفهاي، عمدهي كار منجمها صبح تا شب است، نه شب تا صبح. چون مثل هرپژوهشگر ديگري كارمند هستند و صبحها ميروند سركارشان و اطلاعاتي كه تلسكوپها آماده كردهاند را بررسي ميكنند. ضمن اينكه در تمام دنيا كاركردن در حوزهي نجوم بسيار كم است و سختيهاي بسيار زياد و درآمدهاي كم دارد. امروزه خيلي از كساني كه فيزيك با گرايش نجوم خواندهاند در بازار كار جذاب بانكها و مؤسسات مالي ميشوند. به دليل اينكه اينها مهارت و توانايي محاسبات عددي غولپيكر دارند و همين چيزي است كه بانكها نياز دارند. درواقع ميخواهم بگويم اگر با تصور درست بروند، خيلي هم خوب است. اما بايد به اين موضوعها هم فكر كنند.
- يك نوجوان براي آغاز راه نجوم به چه چيزهايي احتياج دارد؟
واقعيت اين است كه نجوم آماتوري بدون رصدكردن يك شوخي بزرگ است. برخي از مراكز و مدارس ما هستند كه فقط كلاس نجوم ميگذارند و بخش رصد را برگزار نميكنند. اين مثل اين است كه بخواهيد نقاش بزرگي مثل «لئوناردو داوينچي» شويد و در شروع كار بوم و رنگ را بهتان بدهند و بگويند حالا بعداً به آن هم فكر ميكنيم. پس رصدكردن بخش مهمي از نجوم آماتوري است، اما الزاماً به تلسكوپهاي بزرگ نيازي نيست. يك منجم آماتور درآغاز بايد اطلاعات تئوريك را خوب بلد باشد، صورتهاي فلكي را مثل كف دستش بشناسد و خيلي خوب مطالعه كند. همچنين شيوهي رصدكردن را بلد باشد تا بتواند از رصدهايش اطلاعات لازم را استخراج كند. چيزي كه خيلي وقتها در بين حرفهايترها هم ميبينم اين است كه رصدكردن را با نگاهكردن يكي ميدانند، اما اينطور نيست. شما حتي ممكن است رصد كنيد بدون اينكه ببينيد. مثل رصدهاي راديويي كه اصلاً چيزي براي ديدن وجود ندارد. رصدكردن فرايندي است كه ديدن بخشي از آن است. شما حتي ميتوانيد رصدگري باشيد كه فقط از روي عكسها رصد كنيد. بنابراين اينكه براي شروع بگوييم من تلسكوپ ندارم پس نميتوانم شروع كنم، تفكر اشتباهي است. البته كه در بخشي از راه به ابزار اُپتيكي نياز داريد، اما باز هم معنياش اين نيست كه حتماً بايد خودتان داشته باشيد، چون مراكز گوناگوني در تمام ايران هستند كه ميشود از ابزار آنها استفاده كرد. گفتم كه الآن من 42 سالم است و هنوز خودم تلسكوپ ندارم.
- شما در زمينهي عكاسي نجومي هم تجربههاي زيادي داريد. تا جايي كه ميدانم عكاسي نجومي برخلاف عكاسي عادي، يك فرايند لحظهاي نيست.
بله، عمدتاً همينطور است. چون بهطور عادي در عكاسي نجومي شما در يك محيط تاريك عكاسي ميكنيد. البته تكنيكهاي متعدد و متفاوتي دارد و به عكسي كه ميخواهيد دربياوريد ربط دارد. اينروزها هم كه با بودن دوربينهاي ديجيتال كار خيلي متفاوت شده و نسبت به زماني كه ما با نگاتيو و پوزيتيو كار ميكرديم، خيلي فرق دارد. كار هيجانانگيزي كه انجام ميداديم، درستكردن «اسلايدساندويچ» بود. به عبارتي يك عكس از آسمان ميگرفتيم و يك عكس از منظرهي زميني و بعد اينها را روي همديگر مثل ساندويچ ميكس ميكرديم. البته اينروزها با بودن دوربينهاي ديجيتال ساندويچكردن شبيه شوخي بهنظر ميرسد.
در شكل ديگري از كار هم شما با دوربين و تلسكوپتان عكاسي ميكنيد. نكتهي مهم در اين شكل كار اين است كه بيشتر چيزهايي كه در آسمان ميبينيد بهواسطهي نور كمشان خاكستري ديده ميشوند. اين كه شما چهطور اينها به رنگ واقعي يا «تروكالر» تبديل كنيد، تكنيكهاي خودش را دارد. روشهاي ديگري هم براي انواع عكاسي نجوم وجود دارد كه هركدام براي نوعي از عكاسي بهكار ميرود. البته آنقدرها هم كه فكر كنيد چيز پيچيدهاي نيست و اگر روشها و تكنيكهايش را بلد باشيد، ميتوانيد انجام دهيد.
- البته فكر كنم در شكلهايي از كار، مثل عكاسي «آنالما» بسيار سخت و پيچيده ميشود. يادم است يك عكس از حركت خورشيد در كنار ميدان آزادي كار كرده بوديد.
بله، آنالما يك حوصله و دقت خاصي ميخواهد كه من فقط يكبار در عمرم اينكار را كردم. چون نه آدم دقيقي هستم و نه پرحوصله! در دنيا عكاسهاي بسيار كمي هستند كه از اين عكسها ثبت ميكنند. در عكاسي آنالما از خورشيد، شما دقيقاً مسير حركت خورشيد را بهمدت يكسال در آسمان ثبت ميكنيد. پس دوربينتان بايد فيكس باشد و مراقب شرايط جوي و اينها باشيد. اين عكسي كه من كار كردم هم درواقع از همان ساندويچها بود و عكسهاي خورشيد را در پشتبام خانهمان گرفته بودم و عكس ميدان آزادي را بعداً به آن اضافه كردم.
خب، برسيم به «تراپيست1». اين كشف جديد، عجب اتفاق هيجانانگيزي است. بهنظرم خبري كه منتشر شد چيزي همتراز با خبر قدمگذاشتن انسان روي ماه است و شايد از آنزمان تا حالا خبري در اين حد داغ و شگفتانگيز از فضا نشنيده بوديم.
بله همينطور است. ستارهي تراپيست1، ستارهى خيلي دوردستي بهحساب نميآيد؛ البته منظور از نزديكي يعني چيزي حدود 40 سال نوري؛ يعني شما هرتصويري كه از اين سياره ميبينيد، مربوط به 40 سال قبل است، چون نورش 40 سال در راه بوده تا به ما برسد. حدود دوسال قبل سه سياره برايش كشف شده بود، اما تيم تحقيقاتياي كه روي آن مطالعه ميكرد براساس اطلاعات بهدستآمده احساس كرد كه اين قصه تمامشده نيست و احتمال ميرود سيارههاي بيشتري وجود داشته باشد. همانطور كه ميدانيد حالا هفت سياره براي تراپيست كشف شده كه پرتعدادترين منظومهي سيارهاي است كه تا امروز كشف شده. البته الآن كه من و شما با هم حرف ميزنيم بيش از 3500 سيارهي فراخورشيدي فقط در كهكشان راهشيري كشف شده، اما خيليهايشان بهصورت تك هستند و به تنهايي بهدور يك ستاره ميچرخند. نكتهاي كه تراپيست1 را هيجانانگيز ميكند اين است كه سيارههاي آن در كمربندي قرار گرفتهاند كه به آن كمربند حيات ميگوييم. يعني فاصلهي آنها با ستاره بهگونهاي است كه ممكن است در آنها آب مايع وجود داشته باشد و اگر موجود زندهاي بخواهد در آنجا زندگي كند، برايش جاي خوبي است. البته اين حرف به معني اين نيست كه حتماً در آنجا موجود زندهاي وجود دارد، ولي امكان خوبي دارد.
- تا جايي كه ميدانم احتمال وجود آب در سهتا از سيارهها، يعني سيارههاي چهار و پنج و شش بيشتر است.
بله، اما واقعيت اين است كه ما هنوز اطلاعات خيلي زيادي نداريم. خوب است بدانيد شيوهاي كه سيارات فراخورشيدي را با آن كشف ميكنيم اين است كه ما شانس بياوريم و صفحهاي كه سيارهها روي آن بهدور ستارهشان ميچرخند، دقيقاً جهت ديد ما را قطع كند. به عبارت درستتر يعني وقتي من دارم به اين ستاره نگاه ميكنم، اين سيارهها بيايند و از جلوي ستاره رد شوند. چون اين سيارهها آنقدر دورند و آنقدر كوچك كه ما نميتوانيم خودشان را با ابزارهاي فعليمان ببينيم، ولي نور ستاره كه به ما ميرسد كمك ميكند آنها را شناسايي و كشف كنيم. حالا فكر كنيد چيزي مدام از جلوي ستاره رد شود؛ بنابراين نور ستاره در طول زمان مشخصي كم و زياد ميشود و نموداري برايش تعريف ميشود. براساس اين نمودار ميتوانيم سرعت، مسير، شعاع مدارها و... سيارهها را بهدست بياوريم. اين تكنيك ستارههاي گرفتي حساب ميشود و براي ما چيزي شبيه به خورشيدگرفتگي است. يعني سيارهها از جلوي ستارهها رد ميشوند و نورش را كم ميكنند و اين يك اتفاق كاملاً شانسي بهحساب ميآيد. حالا ما اين شانس را داشتيم كه اين اتفاق براي اين منظومه افتاده و كشف شده، اما شايد سيارهها و منظومههاي ديگري از اين جنس هم باشند، اما چون از منظر ديد ما از جلوي ستارهشان رد نميشوند، هنوز نتوانستهايم آنها را ببينيم و كشف كنيم.
پس ما خود سيارهها را كه هنوز نديدهايم. فقط از روي اين اطلاعات فهميديم كه اساساً اين ستاره، هفت سياره دارد و از روي همين اطلاعات ميفهميم كداميك از آنها دقيقاً وسط اين كمربند قرار گرفتهاند كه اين سه سيارهاي كه گفتي، دقيقاً وسط اين كمربند هستند و احتمال بيشتري براي وجود آب در آنها هست. بقيهشان يا خيلي نزديكترند يا خيلي دورتر.
البته خود تراپيست1، ستارهي كوچك و سردي است و جزء ستارههايي كه به آنها كوتولههاي فوق سرد ميگوييم طبقهبندي ميشود. يعني تراپيست1 فقط كمي از سيارهي مشتري بزرگتر است، پس حساب كنيد چهقدر از خورشيد ما كوچكتر ميشود. تعداد ستارههاي كوتوله در كهكشان راهشيري خيلي خيلي زياد است و عمرشان هم خيلي طولاني است. حتي گفته ميشود اگر قرار باشد روزي به انتهاي عمرشان برسند، عمرشان از عمر كهكشان و عالمي كه ما ميشناسيم هم بيشتر ميشود. دليلش هم اين است كه در اخترفيزيك ميگوييم ستارهها هرچهقدر كوچكتر باشند، طول عمرشان بيشتر است، چون كه مصرف سوختشان كمتر است. اين ستارهها خيلي سردند و اين سيارهها هم خيلي به آن نزديكند. براي اينكه باز هم مقياسي داشته باشيم بايد بدانيد فاصلهي اين هفت سياره تا تراپيست1 از فاصلهي عطارد تا خورشيد كمتر است. حالا آن سه سياره دقيقاً جايي در اين كمربند قرارگرفتهاند كه اگر قرار باشد آب مايعي در آنها وجود داشته باشد، حتماً هست. يعني دمايش در حدي است كه ميتواند آب مايع داشته باشد. اين سيارهها شبيه به زميناند. چگاليشان نشان ميدهد كه از سيارههاي سنگي بهشمار ميروند و از نوع سيارههاي گازي نيستند. پس به نظر ميآيد جاي خوبي براي زندگي هستند. ولي اصلاً معنياش اين نيست كه زندگي رويش شكل گرفته باشد.
- فكر ميكنيد چهقدر بايد زمان بگذرد تا مطمئن شويم در آنها آب يا موجود زندهاي از هرشكل زيستي وجود دارد يا نه.
براي اطمينان از وجود آب زمان خيلي زيادي نياز نخواهيم داشت. تلسكوپ هابل ميتواند اطلاعات زيادي را بهدست بياورد. ضمن اينكه نسل بعدي تلسكوپهاي فضايي كه «جيمز وب» پيشرو آنهاست، بهزودي شروع بهكار ميكنند. پس اطلاعاتمان چندبرابر ميشود و ميتوانيم خيلي سريع دربارهي جو و آب در اين سيارهها به جمعبندي برسيم.
اما دربارهي احتمال حيات فقط ميتوانيم حدس بزنيم. اينكه قرار باشد مطمئن شويم حيات در آنها وجود دارد يا نه، تقريباً ميتوانم بگويم هيچوقت! مگر اينكه به آنها پيامي بدهيم و آنها جواب بدهند. كه البته معني اين حرف هم يعني اگر ما همين فردا پيامي بفرستيم و آنها هم همان لحظه جوابش را بدهند، خودش ميشود هشتاد سال!
- ما هم كه هيچوقت نميتوانيم سفينهاي بسازيم كه به آنها برسيم.
در حد تئوري ميشود فكر كنيم كه بعد از پنجاه سال به آنها برسيم، اما اين موضوع فقط در حد تئوري است. يعني ما تكنولوژياي را كه بتوانيم به آن برسيم نداريم و اگر هم داشتيم، تكنولوژياي نداريم كه وقتي به آن رسيديم بتواند ما را نگه دارد! يعني فكر كنيد اصلاً با سرعت نور به آنجا رسيديم، حالا بايد يكجا ترمز كنيم، اما نميتوانيم و با همان سرعتي كه به سيارهها رسيديم، از كنارشان رد ميشويم و ميرويم!
- حالا اگر بخواهيم كمي فانتزي فكر كنيم چه؟ خودتان چه فكر ميكنيد؟ فكر ميكنيد موجود فضايي، حتي از سادهترين شكل حياتي تا انسان فضايي ممكن است وجود داشته باشد؟
راستش من كه كاملاً معتقدم موجودات فرازميني وجود دارند. هم با بخشهاي علمي ذهنم و هم غيرعلمي آن. علميام ميگويد كه هست، غيرعلميام ميگويد بايد باشد! دربارهي قيافه و گونهشان متأسفانه خيلي نميتوانم فانتزي فكر كنم، براي اينكه مدام سابقهي زيستشناسي و نجومم جلوي چشمم ميآيد و شكل آنها را عوض ميكند.
جالب است بدانيد كه ما ميتوانيم خيلي منطقي فكر كنيم اگر يك موجود زنده روي يك سيارهي ديگر باشد، چه شكلي است. براساس جرم، هوا، دما و اطلاعات ديگر كاملاً ميشود از نظر زيستي براي آن تعريفهايي درست كرد. بهعنوان مثال فكر كنيد ما بهجاي اينكه در سيارهي زمين، در ساختمان روزنامهي همشهري و در دفتر هفتهنامهي دوچرخه بوديم، در ساختمان روزنامهي همشهري در سيارهي مشتري بوديم! سيارهي مشتري، سيارهاي بسيار پرجرم است، پس يعني وزن ما در آن چيزي نزديك به 50برابر بيشتر از چيزي است كه روي زمين هستيم. پس نيروي گرانش عجيب و غريبي به ما وارد ميشود و يعني اگر ما با اين فيزيك بدنيمان آنجا بايستيم، خرد ميشويم! پس اگر ما موجودات زندهاي در سيارهي مشتري بوديم، حتماً استخوانبندي بهشدت درشتي داشتيم. حتماً قدمان از ايني كه هست خيلي خيلي كوتاهتر بود. حتماً روي بخشهاي انتهايي بدمان مثل سر و شانهها و نوك دست و پا، پوستهاي بهشدت ضخيمي داشتيم چون هرگرد و خاكي به ما ميخورد، ما را ميكشت! احتمال اينكه راستقامت نباشيم خيلي زياد بود. شايد شبيه خزندهها بوديم تا فشار را تحمل كنيم. ضمن اينكه چون مشتري سيارهاي گازي است و مثل زمين سنگي نيست، احتمالاً دست و پا نداشتيم و شايد حتي شناور بوديم. با چگالي زياد آنجا و غلظت لايههاي جوي، نور بهسختي به آنجا ميرسد و ممكن بود چشم هم نداشته باشيم يا اگر ميخواستيم بينايي نوري داشته باشيم، بايد چشمهايمان خيلي خيلي بزرگتر باشد تا بتواند همان اندك نور را جمع كند. اين تصورهاي منطقي را خيلي از انيماتورها و فيلمسازها در جهان از دانشمندها ميگيرند تا بتوانند يك موجود فرازميني درست طراحي كنند.
- چه جالب! من خودم اين فانتزي را دارم كه آنجا هم انسانهايي كاملاً شكل ما وجود داشته باشند كه فكر كنند تنها انسانهاي جهان هستند! حالا جالب است بگويم خيلي اتفاقي هفتهي قبل آيهي 30 سورهي انبياء را ديدم كه ميگويد «و هرچيز زندهاي را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نميآورند؟» و به نظرم همين يك آيه اين پيام را ميدهد كه اگر آبي در آنجا وجود داشته باشد، حتماً حياتي هم هست.
بله، مهمترين نياز ما موجودات كربني آب است. يعني جايي كه آب وجود دارد، شرايط زيستي هم محياست و اگر زيستي كه ما ميشناسيم قرار باشد شكل بگيرد، قطعاً بدون آب نميشود.