اگر الگوي رفتاري و ادبيات سياسي آمريكا در دوران باراك اوباما نشانههايي از «صلح سرد» را منعكس ميكرد در دوران دونالد ترامپ واقعيتهاي نهفته در قالب «جنگ سرد» خود را بازنمايي كرده است. جنگ سرد ايجادشده در روابط آمريكا با ايران بسياري از ويژگيها و نشانههاي «رويارويي صلحآميز» را كه الگوي رفتاري آمريكا در چهار دهه گذشته بوده منعكس ميسازد. اگرچه نشانههاي تضاد در روابط آمريكا و ايران ماهيت پردامنه داشته اما چنين تضادهايي در دوران دونالد ترامپ بهگونة قابل توجهي انعكاس بيشتري پيدا كرده است. ترامپ را ميتوان در زمره پديدههايي دانست كه واقعيتهاي نهفته رفتار سياسي و سياست خارجي كشورها را آشكار ميسازد. چنين نشانههايي را ميتوان در ارتباط با گروههاي محافظهكار آمريكا تحليل و تبيين كرد.
- رويكرد مقابله كمشدت ترامپ در برخورد با ايران
سياست و ادبيات قدرت در دوران ترامپ نسبت به ايران در سال 1396را ميتوان بهعنوان واقعيت انكارناپذير كنش گروههاي محافظهكار در برخورد با كشورهاي انقلابي دانست.به قدرت رسيدن ترامپ برخي از نشانههاي رفتاري آمريكا با ايران در دوران رياستجمهوري آيزنهاور و رونالد ريگان را منعكس ميسازد. جنبش محافظهكار مككارتي در دوران رياستجمهوري آيزنهاور زيرساختهاي اجرايي و عملي كودتاي 28مرداد 1332عليه دولت مصدق را بهوجود آورد.
كارگزاران سياست خارجي و امنيتي آمريكا در دوران ترامپ، روند محدودسازي ايران در محيط منطقهاي را از طريق گسترش همكاريهاي تاكتيكي با عربستان، تركيه و رژيم صهيونيستي آغاز كردهاند. يكي از راههاي شناخت رفتار سياسي زمامداران آمريكا در ارتباط با كشورهاي مختلف را ميتوان براساس انتصاب وزرا و مقامات عاليه سازمانهاي دفاعي و راهبردي تحليل كرد. انتخاب افرادي همانند ركس تيلرسون، جيمز متيس، جيمز دانفورد و مايك پومپئو را ميتوان بهعنوان نمادهايي از تفكر راهبردي تيم جديد رياستجمهوري آمريكا در ارتباط با ايران دانست.
افراد يادشده مسئوليتهاي كليدي كابينة ترامپ را در حوزة وزارت دفاع، وزارت امورخارجه، ستاد مشترك نيروهاي مسلح و رياست سازمان اطلاعات مركزي ايالات متحده بهدست آوردهاند. تاريخ روابط ايران و آمريكا در دورههاي گذشته نشان ميدهد كه گروههاي محافظهكار از انگيزه بيشتري براي «بازي بزرگ» و يا «رويارويي تاكتيكي» برخوردارند.اگرچه آمريكا در دوران رياستجمهوري ريگان الگوي تعامل با ايران در چارچوب «ماجراي مكفارلين» را آزمون كرد، اما در نهايت زمينه براي شكلگيري رويارويي تاكتيكي در سال 1988را اجتنابناپذير ساخت.
- ترامپ و موازنه نامتقارن منطقهاي ايران در سال 1396
موازنه منطقهاي ايران در سياست امنيتي ترامپ ماهيت نامتقارن و خارج از حوزة سرزميني دارد. در چنين شرايطي آمريكا تلاش دارد تا موقعيت خود را از طريق ائتلاف منطقهاي عليه ايران ارتقاء دهد. رويكرد منطقهاي كارگزاران سياست خارجي ترامپ، زمينة لازم براي محدودسازي ايران را بهوجود آورده است.اگر افرادي همانند عادل احمد عبدالجبير و رجب طيب اردوغان از ادبيات تهاجمي عليه سياست منطقهاي ايران و در چارچوب كنفرانس امنيتي مونيخ بهره گرفتهاند، علت آن را بايد در چگونگي تعامل با كارگزاران سياست خارجي، امنيتي و راهبردي آمريكا در برخورد با «ايران منطقهاي» دانست.
چگونگي نگرش هر يك از كارگزاران راهبردي آمريكا نسبت به ايران در سازوكارهاي كنش سياسي و راهبردي ايالات متحده تأثيرگذار خواهد بود. كارگزاران اجرايي وزارتخانههاي مختلف از سازوكارهايي بهره ميگيرند كه مبتني بر انگارههاي امنيت ملي و سياست راهبردي آمريكاست. از ايران در گزارش سند امنيت ملي ايالات متحده كه در فوريه 2015منتشر شد و يا سند دفاعي آمريكا كه در ژانويه 2016 انتشار يافت، همانند سند مقابله با تروريسم وزارت امورخارجه بهعنوان تهديد امنيت ملي ايالات متحده در محيط منطقهاي نام برده شده است.
تمامي افرادي را كه به كابينه ترامپ راه يافتهاند ميتوان در زمره افرادي دانست كه داراي رويكرد محافظهكارانه با انديشههاي امنيتمحور هستند. تمامي شواهد يادشده بيانگر آن است كه دونالد ترامپ در سال 1396از سازوكارهاي مربوط به محافظهكاري، امنيتگرايي و الگوهاي قدرتمحور در روند محدودسازي قدرت منطقهاي ايران استفاده ميكند. جهتگيري سياسي و رفتار افراد يادشده در ارتباط با ايران نشان ميدهد كه محور اصلي سياست دونالد ترامپ در رابطه با ايران معطوف به الگوهايي همانند محدودسازي، تحريم، مقابله كمشدت و دربرگيري ديپلماتيك خواهد بود.
روندهاي يادشده نشانههايي از «تصاعد جنگ سرد» در روابط ايران و آمريكا در سال 1396را اجتنابناپذير ميسازد. از آنجايي كه ايران نقش مؤثري در محيط منطقهاي غرب آسيا ايفا ميكند و از سوي ديگر داراي قابليتهاي موشكي در سطح منطقهاي است، بهعنوان يكي از سوژههاي اصلي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا محسوب ميشود. مايك پومپئو كه بهعنوان رئيس سيا انتخاب شده داراي رويكرد انتقادي نسبت به سياست منطقهاي ايران است. جهتگيري راهبردي پومپئو ماهيت محافظهكارانه دارد. بنابراين ميتواند داراي رويكرد مقابلهجويانه با ايران باشد.
- موازنه تهديد ناپايدار در مقابله با گروههاي تكفيري
ترامپ تلاش دارد تا مقابله با گروههاي تكفيري را از طريق كارگزاران سياست منطقهاي همانند تركيه و عربستان پيگيري كند. اعزام نيروهاي نظامي عربستان به خاك سوريه بهعنوان يكي از نشانههاي چنين سياستي در فضاي موازنه تهديد منطقهاي خواهد بود. محور اصلي سياست امنيتي و راهبردي مايك پومپئو را ميتوان مقابله با گروههاي تروريسم تكفيري دانست. پومپئو همانند دونالد ترامپ بر اين اعتقاد است كه رهبران سياسي كشورهاي منطقهاي همانند عربستان فاقد هرگونه كنترل مؤثر بر كاركرد گروههاي تروريستي هستند. در روند اجراي موازنه تهديد منطقهاي، دونالد ترامپ در بهار و تابستان 1396 بخش قابل توجهي از مسئوليتهاي راهبردي عربستان را براي محدودسازي و كنترل منطقهاي ايران به تركيه واگذار خواهد كرد.
شايد بتوان دوران ترامپ را بهعنوان روزهاي خوشي براي توسعهطلبي منطقهاي اردوغان دانست. اردوغان كه بخشي از مشروعيت سياسي خود را از دست داده، نيازمند بهرهگيري از سازوكارهاي ماجراجويانه كنش منطقهاي است كه بتواند اعتبار جديدي براي نقش منطقهاي تركيه بهدست آورد. اردوغان براي تحقق چنين هدفي نيازمند بهكارگيري نيروي نظامي تركيه در مأموريتهاي امنيت منطقهاي است. مشاركت نيروي نظامي تركيه در سوريه و عراق، بخشي از انتظارات سركوبشده ساختار دفاعي تركيه در دوران اردوغان را ترميم خواهد كرد. چنين رويكردي بهمفهوم آن است كه سياست منطقهاي آمريكا در برخورد با ايران مبتني بر محدوديتهاي راهبردي بيشتري در سال 1396خواهد بود. بخش قابل توجهي از كارگزاران راهبردي كابينه ترامپ در زمره منتقدين اصلي قابليت موشكي ايران نيز محسوب ميشوند.
اگرچه ركس تيلرسون داراي رويكرد عملگرايانهاي نسبت به موضوعات راهبردي خواهد داشت، اما اين امر صرفاً بهعنوان بخشي از سياست امنيتي آمريكا نسبت به ايران تلقي خواهد شد. طبيعي است كه روندهاي مربوط به سياست تحريم و ديپلماسي اجبار در كابينه ترامپ ادامه خواهد يافت. محور اصلي سياست ترامپ براساس چنين سنتهايي را «موازنهگرايي منطقهاي» تشكيل ميدهد. موازنهگرايي منطقهاي را ميتوان بهعنوان بخشي از الگوي رفتار سياسي و سياست خارجي ترامپ دانست كه زمينههاي لازم براي محدودسازي قدرت ايران در محيط منطقهاي را امكانپذير ميسازد. تحقق روندهاي مبتني بر موازنهگرايي نيازمند بهكارگيري سازوكارهايي ازجمله «مهار و محدودسازي» ايران خواهد بود. ايالات متحده در 4دهه گذشته همواره تلاش داشته تا زمينههاي لازم براي كاهش قدرت تاكتيكي، عملياتي، اقتصادي و راهبردي ايران را بهوجود آورد.
- ترامپ و برنامه جامع اقدام مشترك در سال 1396
ايران در طرح اقدام مشترك نسبت به نگراني جهان غرب درباره فعاليت هستهاي و روند غنيسازي، نگرش سازنده اتخاذ كرده است. به همين دليل در نخستين پاراگراف طرح اقدام مشترك بر اين موضوع تأكيد شده است كه: «هدف اين مذاكرات دستيابي به راهحل جامع بلندمدت مورد توافق طرفين است كه اطمينان يابد برنامه هستهاي ايران منحصراً صلحآميز باقي خواهد ماند.» در اين ارتباط تأكيد شده است كه ايران هرگز بهدنبال دستيابي و يا گسترش هيچگونه سلاح هستهاي نخواهد بود.
تحليل روندهاي ديپلماسي هستهاي آمريكا در دوران ترامپ و در برخورد با ايران مبتني بر ابهام و محدودسازي خواهد بود. اگرچه دولت ايران هنوز برجام را بهعنوان يكي از موفقيتهاي سياست خارجي خود تلقي ميكند، اما واقعيتهاي راهبردي جديد نشان ميدهد كه ترامپ در سال 1396در روند اجراي برنامه جامع اقدام مشترك در مورد توافق هستهاي معطوف به سازوكارها و سياستگذاري بوروكراتيك و سازماني بوده كه نشانههايي از محدودسازي قابليتهاي هستهاي ايران را منعكس ميسازد.
- نتيجهگيري
نميتوان انتظار داشت كه ترامپ از سازوكارهاي مربوط به الگوي همكاريجويانه يا مقابلهجويانه پرشدت در ارتباط با ايران و در سال 1396استفاده كند. روند كنش سياسي و سياست خارجي ترامپ در چارچوب تداوم مهار ايران زمينهساز الگوهايي است كه ميتواند نشانههايي از همكاري محدود را امكانپذير سازد. هنوز هيچ نشانهاي از الگوهاي رفتاري تيم سياست خارجي و امنيتي ترامپ در ارتباط با برجام منعكس نشده است.
الگوي رفتار ترامپ نشان ميدهد كه ايران بخشي از واقعيت قدرت در محيط منطقهاي است. طبيعي است كه آمريكاي دوران ترامپ تمايلي به رهاسازي ايران در فضاي معادله قدرت منطقهاي نخواهد داشت. ترامپ را ميتوان نمادي از كنش سياسي و امنيتي آمريكا دانست كه زيرساختهاي لازم براي محدودسازي قدرت ايران را بهوجود ميآورد. هر كشوري كه زمينههاي لازم براي قدرتيابي منطقهاي را فراهم آورد، طبيعي است كه با واكنش راهبردي آمريكا روبهرو خواهد شد.