رسيدگي به اين پرونده از روز 12ارديبهشتماه سال 95آغاز شد. در آن روز زني بعد از آنكه متوجه شد دختر نوجوانش مورد آزار و اذيت قرار گرفته، همراه او به كلانتري 119مهرآباد جنوبي رفت. دختر نوجوان مدعي بود پسر جواني كه صاحب سوپرماركت محلهشان است او را به خانهاش كشانده و مورد آزار و اذيت قرار داده است. او درباره آنچه اتفاق افتاده بود، گفت:
مدتي قبل وقتي از مدرسه به خانهمان ميرفتم با پسر جواني آشنا شدم. او كه صاحب سوپرماركت محلهمان بود شماره تلفنش را به من داد و از آن به بعد با يكديگر تلفني صحبت ميكرديم و چند مرتبه نيز به پارك رفتيم تا اينكه او گفت به من علاقهمند شده است. او گفت درباره من با مادرش صحبت كرده و ميخواهد من را به او نشان دهد. من هم به اين خواستگاري جواب مثبت دادم و قرار شد يك روز به خانهشان بروم.
دختر نوجوان ادامه داد: روز حادثه بيخبر از همه جا همراه پسر جوان به خانهشان رفتم. فكر ميكردم حرفهاي او درباره خواستگاري و ازدواج واقعيت دارد اما همين كه وارد خانه شديم او در را قفل كرد و خبري هم از مادرش نبود. آن موقع بود كه به نقشه پسر جوان پي بردم اما ديگر فايدهاي نداشت و او من را مورد آزار و اذيت قرار داد.
- در يك قدمي چوبهدار
اظهارات دختر نوجوان در حالي بود كه گزارش پزشكي قانوني نيز حرفهاي او را تأييد ميكرد. در اين شرايط به دستور قاضي شعبه چهارم دادگاه كيفري يك استان تهران، متهم بازداشت شد. در جلسه رسيدگي به اتهام صاحب سوپرماركت او در دفاع از خودش گفت كه دختر نوجوان به ميل خودش به خانه او رفته بود اما اين حرفها فايدهاي نداشت و قضات دادگاه وي را گناهكار تشخيص دادند و وي را به اعدام محكوم كردند. با وجود اين وقتي پرونده براي بررسي نهايي به ديوانعالي كشور فرستاده شد قضات ديوان رأي دادگاه را نقض كردند.
- دومين دادگاه
در اين شرايط پرونده براي بار دوم به دادگاه فرستاده شد و اين بار روي ميز قضات شعبه دوم قرار گرفت. در اين جلسه كه پشت درهاي بسته برگزار شد دختر نوجوان درباره روز حادثه گفت: متهم با حرفهايش من را فريب داده بود. فكر ميكردم او ميخواهد با من ازدواج كند. او از آينده و زندگي مشترك صحبت ميكرد و همين حرفها باعث شد فريب بخورم. روز حادثه او با اين بهانه كه ميخواهد من را به مادرش نشان دهد من را به خانهشان برد، اما هيچكس آنجا نبود. او به دروغ گفت مادرش در حمام است اما خبري از او نشد تا اينكه در را قفل كرد و آزارم داد.
شاكي ادامه داد: تا چند روز هيچكس از اتفاقي كه افتاده بود خبر نداشت و از ترس آبرويم اين ماجرا را براي هيچكس تعريف نكردم تا اينكه حادثه را براي عمهام تعريف كردم. اين حادثه باعث شد كه به افسردگي مبتلا شوم و از آن روز تا حالا تحت نظر پزشك هستم و دارو مصرف ميكنم.
- من بيگناهم
در ادامه جلسه محاكمه وقتي نوبت به متهم رسيد او در دفاع از خودش گفت: حرفهاي دختر نوجوان دروغ است و من او را آزار ندادهام. وي ادامه داد: شاكي دانشآموز بود و در راه مدرسه براي خريد به مغازهام ميآمد. من شماره تلفنم را روي شيشه مغازه نوشتهام و او از اين طريق با من تماس گرفت و چند مرتبه با يكديگر صحبت كرديم. او ميگفت به من علاقه دارد و من هم چند مرتبه همراهش به پارك رفتم. او ميگفت كه دختر تنهايي است و برايم درد دل ميكرد. متهم درباره روز حادثه گفت:
آن روز در خانه بودم و كار داشتم كه شاكي تماس گرفت. گفتم كه نميتوانم به سوپر ماركت بروم اما او اصرار كرد كه به خانهام بيايد. من هم آدرس خانه را گفتم و او آمد. دوباره شروع به درددل كرد و حتي با يكديگر قليان كشيديم.
او سن كمي داشت و من مايل به ادامه رابطه با او نبودم و وقتي او از اين موضوع با خبر شد خانهام را ترك كرد و بعد ادعا كرد كه من او را آزار دادهام درحاليكه من بيگناهم. بهدنبال دفاعيات متهم قضات دادگاه وارد شور شدند. هرچند آنها متهم را از اتهام تجاوز به عنف تبرئه كردند اما بهدليل رابطه نامشروع وي را به تحمل 99ضربه شلاق و 2سال تبعيد محكوم كردند.