مورلوا متولد شهر «آمبر» است، شهری آرام و کوچک در قلب فرانسه. این آرامش اما چندان در رمانها و قصههایی که برای نوجوانها نوشته، به چشم نمیخورد.
داستانهای او پُرند از هیجان و اتفاقهای عجیب و غریب و جایزههای زیادی بردهاند. رمان «رودخانهی واژگون» او بهتازگی در ايران برندهی نشان لاکپشت طلایی شده است. به همین مناسبت، به صورت اینترنتی با او به گفتوگو ميپردازيم.
- ساختار رمان «رودخانهي واژگون» شباهتهایی به قصههای شرقی دارد. در قسمتهايي هم شما به «هزار و یک شب» اشاره میکنید. آیا برای نوشتن این کار، عجایب نامهها و قصههای شرقی را خوانده بودید؟
بله، من هزار و یک شب را خواندهام و فکر میکنم این داستانهای تو در تو، خندهدار و گاهی خشن، چندان هم برای نوجوانها مناسب نیستند!
- در جلد اول، رمان واقعاً تمام می شود؛ با روایت سوم شخص. جلد دوم شرح همان سفر توسط «هانا»ست. واقعاً نگران از دستدادن مخاطب نبودید؟ با توجه به اینکه دو دلداده در جلد اول به هم رسیدهاند و ماجرا تمام شده است؟
درست برعکس! این خودِ خوانندهها بودند که از من میخواستند نوشتن جلد دوم را آغاز کنم و شرح سفرها را از زبان هانا بنویسم.
- برخی از خوانندگان از رواداری و تقویت روحیهي صلحطلبی در این رمان گفتهاند. آیا شما آگاهانه چنین جهانبینی و نیتی داشتید یا قصدتان فقط قصهگویی بود؟
در وهلهی اول فقط قصد قصهگویی داشتم. اما خب این قصهها حاوی ارزشهای محترم من در زندگی هستند. ارزشهایی مثل انسانیت، تحمل و شجاعت!
- واقعاً پشتوانهي خلق چنین فانتزیهايي چیست؟ ادبیات شرق هم نقش دارد؟
نه فقط ادبیات شرق، بلكه ادبیات تمام دنیاتأثير دارد. ما همه از چیزهایی تشكيل شدهايم که خواندهایم، دیدهایم و شنیدهایم. اما ماجرای بسیاری از رمانهای من در سرزمینهای سرد شمالی میگذرد. مثل رمان «مبارزه با زمستان» و «غم و اندوه پادشاه مرده».
- فکر میکنید در جهان امروزی ما، عشق در خطر است؟
نمیدانم. تنها چیزی که میدانم این است كه عشق تنها انتخاب ما برای مبارزه با نفرت، تاریکاندیشی و عدم تحمل است. فکر میکنم این مبارزهای بوده که از آغاز زمان تا به امروز ادامه داشته و هیچ برنده و بازندهای نداشته است. تمدنها آمده و رفتهاند، اما این ماییم که در این میان باید بهترین جلوهی انسانیمان را بهکار بگیریم.
- چرا برای كودك و نوجوان مینویسید؟
من فقط برای آنها نمینویسم. برای همهي انسانهايي مینویسم که توان خواندن داشته باشند و خب نوجوانها هم بخشی از آنها هستند.
- چند ساعت در روز مشغول نوشتن هستید؟
زمانی که مشغول نوشتن کتاب باشم، بین چهارتا شش ساعت در روز است و در بقیهی وقتها، فقط فکر میکنم.
- برای نویسندگانی که در آغاز راه هستند، چه توصيهاي دارید؟
فقط اينكه جذاب بنویسید! برای جذابنوشتن صدها روش متفاوت وجود دارد و شما باید روشی را پیدا کنید که فقط مخصوص خودتان و منحصربهفرد است.
- در چه سنی شروع به نوشتن کردید؟
در 40سالگی!
- دوست دارید یک روز به ایران سفر کنید؟
آه، بله! خیلی دوست دارم. بهخصوص که تا بهحال به ایران نیامدهام.
- چه چیزهایی دربارهی ایران میدانید؟
متأسفانه آنچه در اینجا معمولاً از ایران میشنوم، سیاسی است. این خیلی بد است. چون من ایرانیهای زیادی میشناسم که در هنرهایی مثل ادبیات و سینما فوقالعادهاند.
- چه پیامی برای نوجوانهای ایرانی دارید؟
پیام دوستی و محبت. مطمئنم که آنها هم مثل بقیهی نوجوانها در سراسر دنیا پر از انرژی و محبتاند. دوست دارم که آنها دربارهی من (بهعنوان فردي غربی) پیشداوری نکنند. به آنها میگویم «اجازه ندهیم با اطلاعات نادرست، باورمان را نسبت به یکدیگر از ما بگیرند.»