از حمله به بيمارستان 400تختخوابي ارتش در كابل در اسفندماه سال گذشته تا حمله اخير به مقر سپاه شاهين در مزارشريف، اين گروه موفق شده تعداد زيادي از نيروهاي دولتي را هدف قرار دهد. تعداد كشتهها در حمله به مقر سپاه شاهين از 200نفر گذشته و اين حمله بزرگترين عمليات طالبان از زمان سقوط حكومت در سال 2011 ناميده شده است.
آمار نشان ميدهد در سال گذشته ميلادي حدود 6هزار و 800نفر از نيروهاي ارتش و پليس افغانستان كشته و بيش از 10هزار نفر ديگر هم زخمي شدهاند. تلفات ارتش، همه در درگيري با نيروهاي طالبان نبوده اما بخش عمده آن مربوط به درگيري با طالبان است. از سقوط حكومت طالبان، 16سال ميگذرد و اين گروه باعمليات تروريستي متعدد طي يك سال اخير بازگشت جدي خود به صحنه رقابت در افغانستان را اعلام كرده است.
با «شهربانو تاجبخش» در مورد شرايط امروز طالبان گفتوگو كردهايم. تاجبخش سالها در حوزه امنيت در آسياي مركزي و افغانستان تحقيق كرده و استاد مؤسسه مطالعات سياسي پاريس و مشاور مسائل ضدتروريسم سازمان ملل در آسياي مركزي است. او معتقد است ثبات در افغانستان بهعنوان يك «خير جمعي» تنها از طريق توافق ميان همه كشورهاي منطقه امكانپذير است.
- نيروهاي طالبان اخيرا بر دامنه حملات خود عليه نيروهاي دولتي افغانستان افزودهاند. چه عواملي را در قدرتگيري دوباره طالبان 16سال پس از سقوط حكومتشان مؤثر ميدانيد؟
قبل از هر چيز بايد بگويم مشكل به همان 16سال پيش بازميگردد. در سال2001، طالبان كاملا شكست نخورده بود، اما به كنفرانس بن هم دعوت نشد. در كنفرانس بن رهبران افغان براي انتخاب رئيس دولت موقت گرد هم آمده بودند. نيروهاي طالبان به پاكستان گريختند و بار ديگر گرد هم جمع شدند. رفته رفته از زماني كه دولت افغانستان ضعيف شد و سپس از زماني كه نيروهاي بينالمللي حامي دولت بهخصوص آمريكاييها خاك اين كشور را ترك كردند، طالبان هم قدرت گرفت.
در كنار اينها، عوامل متعددي باعث خيزش دوباره طالبان شد كه همچنان پابرجا هستند؛ ازجمله وجود چنددستگي در كشور، ناامني گسترده، تبعيض و بيعدالتي. بايد بگويم در سالهاي پاياني دولت باراك اوباما شرايط در افغانستان بهگونهاي پيش رفت كه سربازان آمريكايي از هدف قرار دادن نيروهاي طالبان منع ميشدند؛ چرا كه هنوز اميدهايي براي كشاندن طالبان به ميز مذاكره در چارچوب مذاكرات صلح وجود داشت.
در چنين شرايطي، عجيب نيست كه طالبان بهعنوان يك گروه مسلح مخالف دولت مركزي در افغانستان قدرت بگيرد و مناطقي را هم تحت كنترل خود درآورد. گزارش 3ماه پيش بازرس ويژه آمريكا در امور بازسازي افغانستان نشان ميدهد 37درصد از خاك اين كشور از كنترل دولت مركزي خارج شده است. حتي برخي گزارشها اين رقم را حدود 43درصد اعلام كردهاند. طبق اين گزارشها، دولت مركزي 15درصد از اين مناطق را تنها طي يك سال گذشته از دست داده است.
- در فضايي كه ترسيم كرديد، حضور داعش را تأثيرگذار نميبينيد؟
بله؛ يكي از مهمترين دلايلي كه باعث شده طالبان بار ديگر در صحنه نظامي افغانستان قدرت بگيرد كه خواهناخواه براي آن قدرت سياسي هم بهدنبال دارد، اين است كه برخي كشورها اين گروه را بهعنوان نيرويي براي مقابله با دشمني بزرگتر يعني داعش درنظر ميگيرند كه اخيرا موفق شده در افغانستان مناطقي را تحت كنترل درآورد و نيرو هم جذب كند.
همسايگان افغانستان، طالبان را نيرويي ميدانند كه ادعاهاي سرزمينياش محدود به افغانستان است و مانند داعش بهدنبال تصرف منطقهاي وسيع نيست. داعش بهدنبال درگيريهاي قوميتي و ساقط كردن رژيمهاي منطقه است.
بايد بگويم خيليها هستند كه طالبان را نيرويي بالقوه براي مبارزه با داعش ميبينند و تصور ميكنند بدون طالبان، راهحل سياسي در افغانستان امكانپذير نيست. واقعيت اما اين است كه طالبان هيچ خواسته سياسياي مطرح نكرده و نميتواند در سيستمي كه بر مبناي تقسيم قدرت شكل گرفته حضور پيدا كند. در حقيقت، ديگر افراد قدرتمند در شمال اين كشور مانند رهبران گروههاي اپوزيسيون تاجيك و هزاره، اجازه نميدهند به اين راحتيها طالبان وارد صحنه سياسي افغانستان شود و بدون هيچگونه چالشي به يك موقعيت سياسي دست پيدا كند؛ موقعيتي كه آنها براي رسيدن به آن بسيار تلاش كردهاند.
بنابراين، كنار آمدن با يك چهره جديد از طالبان بيشتر ازآنكه با واقعيت همخواني داشته باشد يك نگاه ايدهآليستي است. درواقع، همانطور كه حمله اخير اين گروه به نيروهاي ارتش در ولايت بلخ نشان داد، طالبان همچنان يك تهديد بزرگ براي امنيت و ثبات در افغانستان است. پيشبيني ميشود طي ماههاي آينده بر دامنه حملات طالبان عليه نيروهاي دولتي و كشورهاي حامي آنها افزوده هم شود.
- در چنين شرايطي بهنظر شما روند مذاكرات صلح به كجا ميرسد؟ اصلا به اعتقاد شما مذاكرات صلح هنوز زنده است؟
بهنظر من از اساس هيچگاه روند مذاكرات صلح بهطور جدي وجود نداشته است. هميشه در مورد مذاكرات حرف زده شده اما هيچگاه نگفتهاند كه مذاكره بر چه مبنايي؟ مذاكره بر سر چه خواسته سياسي؟ اينها هيچ وقت بهطور شفاف مطرح نشده است. به علاوه، خلع سلاح نيروهاي سابق طالبان در چارچوب مذاكرات صلحي كه دولت پيشين افغانستان دنبال ميكرد هيچگاه راه به جايي نبرد.
خلع سلاح نيروها در ميانه جنگي كه همچنان ادامه دارد ايدهاي خطرناك است. مذاكرات هيچگاه جامعيت نداشته است. مثلا بازگشت حكمتيار يكي از نتايج ملموس مذاكرات بوده اما نتايج آن در درازمدت هنوز مشخص نيست.
به اعتقاد من هر روند صلحي بايد با آشتي ميان تمام بخشهاي جامعه افغانستان آغاز شود نه فقط ميان دولت و طالبان. همچنين بايد خواستههاي سياسي و اجتماعي گروهها و خطوط قرمز مذاكرات مشخص شود. نميشود دائم بگوييم راهحل نظامي كافي نيست؛ اين را ديگر الان همه ميدانند. ضروري است توافقي ميان همه كشورهاي منطقه بر سر ثبات طولاني مدت در افغانستان بهعنوان يك خير جمعي محقق شود. همچنين مذاكرات بايد بهصورت مستقيم، در خاك افغانستان و با يك دستورالعمل مشخص شامل تعيين سهمي از قدرت براي طالبان، دنبال شود.
- آمريكا ميگويد روسيه با طالبان در ارتباط است. بهنظر شما دستور كار روسها چيست؟
مقامهاي نظامي آمريكا اخيرا گفتهاند كه روسيه احتمالا سلاح در اختيار طالبان قرار ميدهد. من در مورد صحت اين ادعاها اطلاعي ندارم اما شكي نيست كه روسيه هم مانند ديگر همسايگان افغانستان به اين نتيجه رسيده كه بايد با طالبان ارتباط برقرار كند دستكم به 2دليل؛ يكي اينكه اين كشور از طالبان بهعنوان نيرويي در مقابل تحركات احتمالي داعش در منطقه و عليه منافع خودش استفاده ميكند.
همانطور كه اشاره كردم، طالبان در مقايسه با داعش، تهديدي براي كشورهاي منطقه به شمار نميرود. روسيه با افغانستان مراودات اطلاعاتي ندارد؛ مراودات به آن شكلي كه با عراق، ايران و سوريه دارد. بنابراين لازم است از طالبان براي عمليات اطلاعاتي عليه فعاليتهاي داعش استفاده كند.
دليل دوم هم از محاسبات عملگرايانه مسكو ناشي ميشود. مسكو معتقد است به هر حال طالبان در آينده سياسي افغانستان ايفاي نقش خواهد كرد؛ هر چند در مورد چگونگي آن بايد منتظر ماند. در هر صورت، روسيه ميخواهد در آينده مذاكرات نقش تعيينكننده داشته باشد. به همين دليل است كه مسكو روند مذاكرات مشورتي خود را با حضور كشورهاي منطقه آغاز كرده است. اين بار، مسكو 3كشور آمريكا، پاكستان و چين را كه پيش از اين روسيه را از دور مذاكرات بيرون گذاشته بودند، حذف كرده است.
- به نقش آمريكا بپردازيم. آمريكاييها از سال2001 يعني زماني كه به افغانستان حمله كردند تا همين اواخر نقشي محوري در اين كشور بازي ميكردند. با خروج عمده نيروهاي آمريكايي از افغانستان، از نقش واشنگتن هم كاسته شد. نظر شما درباره استراتژي احتمالي دولت جديد آمريكا در افغانستان چيست؟
آمريكا همچنان نقش فعالي در افغانستان دارد. فراموش نكنيم كه جان كري در دولت قبل، ميان 2رقيب اصلي در انتخابات رياستجمهوري افغانستان ميانجيگري كرد و اين ميانجيگري ثمربخش هم بود. آمريكا هنوز حدود 9هزار نيرو در افغانستان دارد كه حدود 7هزار نفر از آنها به آموزش و كمك به نيروهاي دولتي مشغول هستند. هزارو 500نفر از نيروهاي ويژه ضدتروريسم آمريكا هم با هدف عمليات عليه نيروهاي القاعده و داعش در اين كشور حضور دارند.16سال جنگ، يك تريليون دلار براي آمريكا هزينه در بر داشته است.
جنگ جان 179هزار نفر را هم گرفته كه حدود 2هزار و 400نفرشان نيروهاي آمريكايي بودهاند. 3سال پيش، همه در مورد عقب نشيني نيروهاي آمريكايي از افغانستان صحبت ميكردند اما امروز صحبت از اعزام 5هزار نيروي تازه نفس به اين كشور است. ژنرال جان نيكلسون، فرمانده نيروهاي آمريكايي در افغانستان، حتي اعلام كرده كه او براي شكستن بنبست فعلي با طالبان، به هزاران نيروي تازه نفس بينالمللي احتياج دارد.
حتي اگر بپذيريم كه القاعده مهار شده اما روند ملتسازي در افغانستان و توسعه همهجانبه اين كشور با شكست روبهرو شده است. كنترل نظامي بر سراسر اين كشور هم اتفاق نيفتاده است. حتي مشخص نيست كه آيا موضوع ايجاد ثبات در افغانستان از طريق مذاكرات سياسي در سايه حضور هميشگي نيروهاي نظامي در افغانستان امكانپذير است يا خير. اين مسئله كشورهاي منطقه را هم نگران كرده است.
- افغانستان را دوباره غرق نكنيد
مشكل اين است كه چگونگي پايان دادن به جنگ هنوز مشخص نيست. نبايد بار ديگر اين كشور را در روند جنگ با تروريسم غرق كرد؛ آنگونه كه هدف قرار دادن نيروهاي داعش با «مادر همه بمبها» حكايت از آن دارد. نمي دانم دولت جديد آمريكا چه سياستي در قبال افغانستان دارد اما هنوز سفير جديد آمريكا در كابل مشخص نشده و كرسي مسئولان مربوط به حوزه افغانستان در وزارت خارجه آمريكا خالي است.
نشانههايي از اهميت بالاي افغانستان در سياست خارجي دولت جديد آمريكا ديده نشده است. واشنگتن هيچ استراتژي مشخصي هم در مورد اين كشور اعلام نكرده، اما مشخص است كه به جاي راهحلهاي بياثر نظامي كوتاهمدت به يك استراتژي بلندمدت نياز است.