همشهری آنلاین: ضرورت ارائه برنامه، جایگاه معلمان و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های چهارشنبه-۱۳ اردیبهشت- جای گرفتند.

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«طناب شیطان» نوشت:

در حکایت‌ها آمده است؛ شخصی ابلیس - یعنی همان شیطان بزرگ - را در خواب دید که طناب‌های کوتاه و بلند فراوانی به دست دارد. با تعجب پرسید؛ اینهمه طناب برای چیست؟ ابلیس گفت؛ هر یک از این طناب‌ها را به گردن یکی از بندگان خدا می‌اندازم و آنها را از صراط مستقیم منحرف کرده و به سوی خود می‌کشانم. طرف که حیرتش به کنجکاوی تبدیل شده بود، پرسید؛ کدامیک از این طناب‌ها را برای من در نظر گرفته‌ای؟ شیطان بزرگ خندید و گفت؛ تو که خودت با پای خود به سوی من آمده‌ای دیگر نیازی به طناب و کش و واکش نداری! این طناب‌ها برای کسانی است که در مقابل من مقاومت می‌کنند و حاضر به رویگردانی از صراط مستقیم نیستند.

گفته‌اند - و حکیمانه نیز هست - که در مثل مناقشه نیست و از این روی خطاب به کسانی که ادعا می‌کنند برجام سایه جنگ را از سر ملت دور کرده است باید گفت؛ وقتی آنچه را که آمریکا و متحدانش در پی آن بوده‌اند، بی‌چون و چرا به آنها تحویل داده‌اید، دیگر چه نیازی به حمله نظامی دارند؟! ماجرای شما شبیه داستان کسی است که با افتخار می‌گفت؛ همیشه در همه دعواها و منازعات، بنده حرف آخر را می‌زنم! پرسیدند؛ حرف آخرت چیست که طرف مقابل را وادار می‌کند دست از نزاع بردارد و به نفع تو کنار بکشد؟!  طرف پاسخ داد؛ می‌گویم؛ بله قربان! حق با شماست، بنده اشتباه می‌کنم! بفرمائید هر چه دلتان می‌خواهد انجام بدهید!

حالا خودتان قضاوت کنید؛

- وقتی آنهمه امتیاز نقد را یکجا و بی‌چون و چرا تحویل حریف می‌دهید و در مقابل، فقط یک مشت وعده نسیه می‌گیرید که حریف همان وعده‌های نسیه را هم یکی پس از دیگری انکار می‌کند و به قول خودتان دبه درمی‌آورد، و شما کمترین واکنشی نشان نمی‌دهید! آیا برای حریف پیام ضعف و زبونی نفرستاد‌ه‌اید؟!

- و یا در حالی که آمریکا روی فشار اقتصادی به کشورمان اصرار می‌ورزد و با تحریم‌های پی در پی به مقابله با ایران اسلامی آمده است، ادعا می‌کنید «خزانه خالی است»!  حریف  را به ادامه فشار اقتصادی تشویق نکرده و پیام نداده‌اید که «خوش به نشان آمده است»!

-  و یا هنگامی که می‌فرمائید؛ آمریکا می‌تواند با یک بمب و ظرف 5دقیقه تمام تأسیسات نظامی ما را ویران کند و از کار بیندازد! آیا مفهومی غیر از این دارد که دستهایتان را در مقابل آمریکا به نشانه تسلیم بالا برده‌اید!

- و یا وقتی با صدای بلند اعلام می‌کنید که دنیای امروز، دنیای مذاکره است و نه موشک، آیا غیر از این است که به حریف پیغام می‌دهید؛ نگران موشک‌های ما نباش، همه را از بین می‌بریم!

- و در حالی که گسترش تولید می‌تواند باطل‌السحر تحریم‌ها باشد، فلان مدیر ارشد دولت شما توان تولید ایرانی‌ها را در حد پختن آبگوشت بزباش و خورشت قرمه‌سبزی معرفی می‌کند، آیا از این طریق برای آمریکا پیام فلاکت نفرستاده‌اید؟

- و یا در حالی که بیکاری بلای جان مردم شده است و شما در همان حال کترینگ قطارهای مسافربری را به شرکت‌های اتریشی می‌دهید، ساخت آزادراه شمال را به ایتالیایی‌ها می‌سپارید و با افتخار اعلام می‌کنید باید مدیر هم از خارج وارد کنیم! تصویری از ورشکستگی و ناتوانی به حریف ارائه نکرده‌اید؟

- و یا در حالی که آمریکا و متحدانش به شدت از اقتدار منطقه‌ای ایران به‌وحشت افتاده‌اند، آقای کرباسچی برای افتتاح ستاد انتخاباتی رئیس‌جمهور به اصفهان می‌رود و در آنجا حضور رزمندگان اسلام در منطقه را مورد حمله قرار می‌دهد، آیا اظهارات ایشان برای حریف به معنای آن نیست که نباید نگران مقابله جمهوری اسلامی ایران  با داعش باشند؟! و این مفهوم را القاء نمی‌کند که  دولت در پی آن است تا اصلی‌ترین مانع پیش‌روی تروریست‌ها را کنار بزند و راه را برای ورود تکفیری‌ها به داخل کشور هموار سازد

 و... دهها و صدها نمونه دیگر از این دست که فهرست آن نیز مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود.

دیروز آقای مجید انصاری معاون پارلمانی دولت در مراسم روز کارگر، ادعای همیشگی آقای رئیس‌جمهور و برخی دیگر از دولتمردان را تکرار کرده و گفته است؛

«مردم با انتخاب دولت تدبیر و امید و تیمی که می‌تواند با دنیا صحبت کند، سایه جنگ را از سر کشور دور کرده‌اند»!

حالا باید از دولت محترم درخواست کرد که به این پرسش‌ها پاسخ بدهد؛

1- با توجه به انبوه امتیازاتی که به آمریکا داده‌اید و آنهمه اظهار عجز و ناتوانی که از خود نشان داده‌اید و کشور و مردم را با بسیاری از مشکلات کمرشکن که ایده‌آل آمریکا بوده و هست روبرو کرده‌اید و به همه باج‌خواهی‌های آمریکا تا آنجا که در اختیار شما بود تن داده‌اید و ... بفرمائید آمریکا برای چه باید به ایران اسلامی حمله کند؟ و آیا داستان شما مصداق همان شخص یاد شده در حکایت اول این وجیزه نیست که شیطان بزرگ برای کشیدن او به سوی خود نیازی به طناب نداشت؟! خودتان قضاوت کنید! دقیقا به علت همین وادادگی و بالا بردن دست‌ها در مقابل آمریکاست که مقامات آمریکایی‌ و از جمله اوباما، با افتخار می‌گوید بدون شلیک یک گلوله و فقط با غلاف‌ خالی اسلحه ایران را وادار به تسلیم کردیم!

آقای روحانی!  آیا به خاطر دارید که مقامات غربی از حضرتعالی چه ارزیابی تأسف‌آوری داشتند. به عنوان مثال، تفسیر رادیو فرانسه را به یاد می‌آورید که با وقاحت اعلام کرده بود «روحانی فروشنده بدهکاری است که خود را ناگزیر از فروش منافع ملی کشورش می‌داند» و توصیه کرده بود «هر چه در انجام توافق صبر بیشتری داشته باشیم وضعیت این فروشنده دشوارتر و در نتیجه قیمت فروش پایین‌تر خواهد آمد».

آقای رئیس‌جمهور، این برداشت رادیو فرانسه از برخورد جنابعالی با آمریکا و متحدانش مربوط به تاریخ 19 مهر 1392 یعنی در آغاز به کار دولت شماست. اکنون به کارنامه 4 سال گذشته نگاهی بیندازید و خودتان قضاوت بفرمائید که آیا منافع ملی کشورتان را با ارزان‌ترین قیمت - بخوانید در برابر تقریبا هیچ- به دشمن واگذار نکرده‌اید؟!  به بیان دیگر، دولت شما بدون اینکه آمریکا نیازی به جنگ داشته باشد و به قول اوباما، فقط با غلاف خالی اسلحه، آنچه را می‌خواسته بدست آورده است.

2- آقای روحانی می‌فرمایند برجام، سایه جنگ را از سر ملت دور کرده است! که باید پرسید؛ مگر هدف از توافق هسته‌ای و برجام، دور کردن سایه جنگ بود؟ شما رفته بودید که تحریم‌ها را لغو کنید و 4 سال تمام همه امکانات و ظرفیت‌های کشور را در این مسیر به کار گرفتید و اکنون با دست‌های تقریبا خالی و یا به قول رئیس کل محترم بانک مرکزی، با «دستاوردهای تقریبا هیچ» از راه آمده‌اید. حضرتعالی بارها وعده لغو تحریم‌ها را داده بودید و آن روزها که تصور می‌کردید از برجام چیزی عاید ملت می‌شود، هیچ سخنی - حتی یک کلمه - از سایه جنگ که قرار است رفع شود بر زبان نیاورده بودید. به عنوان مثال و فقط به عنوان یک نمونه، حضرتعالی بعدازظهر روز سه‌شنبه 23 تیرماه 94 در سالن اجلاس سران، با افتخار و مباهات خطاب به ملت فرمودید؛

«امروز به ملت شریف ایران اعلام می‌کنم تمام تحریم‌ها، حتی تحریم‌های موشکی، تسلیحاتی و اشاعه‌ای به صورتی که در قطعنامه بوده لغو می‌شود»! و تاکید کردید «تمام تحریم‌های بانکی، بیمه‌ای، مالی، حمل و نقل، پتروشیمی، فلزات سنگین و تحریم‌های اقتصادی به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق و حتی تحریم تسلیحاتی نیز کنار گذاشته می‌شود»! و...

اگر هدف از برجام، دور کردن سایه جنگ بود، چرا آن روز کمترین اشاره‌ای به آن نکردید؟ و با افتخار از لغو همه تحریم‌ها خبر دادید؟!  و امروز که می‌بینید دستاورد برجام «تقریبا هیچ» بوده است، پای سایه جنگ را به میان می‌کشید و اصرار دارید این تلقی موهوم و دروغ را دستاورد برجام معرفی کنید! برای این پرسش منطقی که به اسناد آن اشاره شد چه پاسخی دارید؟!

3- دولت یازدهم نه فقط سایه جنگ را دور نکرده است، بلکه با اظهار عجز و ناتوانی و امتیاز دادن‌های فراوان به حریف، دندان طمع دشمن را تیز کرده و سایه جنگ را که فرزندان جان برکف این مرز و بوم از مرزهای ایران اسلامی دور کرده بودند، به ایران نزدیک کرده است و اگر ترس آمریکا از مقابله جانانه مردم حاضر در صحنه و رزمندگان فداکار نبود، با توجه به ضعف فراوانی که دولت شما در مقابل آمریکا از خود نشان داده است، لحظه‌ای در تصمیم‌ به حمله نظامی درنگ نمی‌کرد. به بیان دیگر دولت آقای روحانی با ابراز ضعف و ناتوانی در مقابل آمریکا و متحدانش، آنان را به حمله نظامی تشویق هم کرده است ولی آمریکا به خوبی می‌داند که در ایران با مردم پاکباخته و رزمندگان از جان گذشته طرف است که جرأت حمله ندارد و نه با برخی از دولتمردان - فقط برخی از آنها - که حاضرند از ترس مرگ خودکشی کنند.

  • نمكي بر زخم معلمان

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

دنياي امروز اين واقعيت را کشف کرده ‌است که ارزشمند‌ترين سرمايه و بلکه سرمايه واقعي هر کشوري، نيروي انساني آن کشور است و اين همان کلام بلند امام علي عليه السلام است که فرمودند: «انسان‌ها همانند معادن طلا و نقره گرانبها هستند.» اما فرهيختگان جامعه، در اين حکمت نيز تأمل مي‌کنند که کسي که اين معادن گرانقدر انساني را براي هر جامعه کشف و آماده بهره برداري مي‌سازد، معلم است وگرنه چه بسا انبوه معادني که ناشناخته بماند يا به يغما برود.

پس باور کنيم که حتي با نگاه اقتصادي نيز نقش معلم، تعيين کننده و سرنوشت‌ساز مي‌باشد. هر چند تاثير گذاري معلم در تربيت نسل آينده، با رويکرد اقتصاد مقاومتي، تنها يکي از ظرفيت‌هاي معلم است و علاوه بر آن در تمامي عرصه‌هاي اجتماعي، اخلاقي، سياسي، زيست محيطي

و فرهنگي نيز کليد حل مشکلات فرداي جامعه را مي‌بايد امروز در دستان توانمند معلم جستجو کرد، آن چنان که امام خميني (ره)

فرمودند: «همه سعادت‌ها و شقاوت‌ها از مدرسه است و کليد آن در دست معلمان مي‌باشد.» با اين‌همه هنوز پيرامون نقش‌آفريني معلم در جامعه سخن، بسيار و مجال اندک است اما حداقل بايد به فضيلتي ديگر اشاره کرد و آن مرجعيت و منزلت اجتماعي معلم است و تاثير فراگيري که بر اقشار گوناگون جامعه دارد.

بنا بر آنچه به عنوان واقعيت‌ها بيان شد، «معلم» گرانبها‌ترين سرمايه هر جامعه است و روشن است که با توجه به مباني فرهنگي جامعه و انقلاب ما ، معلم نزد ايرانيان، مقام و منزلتي صد چندان دارد.

اما همچنان که ثروت‌اندوزان، ردياب شناسايي ثروت دارند، کساني که در جستجوي اهداف سياسي، اقتصادي خويش هستند نيز با شناسايي معلم، همواره کوشيده‌اند از سرمايه‌هاي او در خدمت طمع‌ورزي‌هاي خود بهره بگيرند. يعني از سرمايه‌ اجتماعي معلم در جهت کسب پايگاه اجتماعي و سياسي براي خود و از سرمايه مالي معلم براي تطميع ياران خود. و اين گلايه‌اي است که فرهنگيان از شرايط کنوني دارند زيرا واقعيت‌ آن است که در دولت يازدهم، مشکلات معيشتي معلم، شدت يافته‌است چندان که حتي حق الزحمه و حق التدريس او نيز با تاخير‌هاي چند ماهه

پرداخت مي‌گردد تا چه رسد به پاداش پايان خدمت که بر خلاف اغلب دستگاه‌ها پس از گذشت چند سال تأديه مي‌شود.

اما فاجعه ناگواري که  مزيد بر علت شده است و به نام دولت يازدهم در تاريخ ثبت خواهد شد و نمکي بر زخم‌هاي معلم پاشيده است، سنگين ‌ترين سوء استفاده مالي، يعني چپاول اندوخته معلمان در صندوق ذخيره و بانک سرمايه مي‌باشد. اگر حقوق‌هاي چند ده ميليوني، صفت «نجومي» گرفته است، براي هشت هزار ميليارد تومان و حتي بالاتر در ادبيات فارسي نمي‌توان معادلي يافت.

اما دردناک‌تر از فاجعه چپاول اندوخته‌هاي اندک صدها هزار معلم، اِعمال قدرت‌هايي است که براي کتمان ابعاد آن و مجازات عاملان آن به عمل مي‌آيد. چندان که در آخرين روزهاي استيضاح جناب آقاي فاني، وزير سابق آموزش و پرورش، اميد مي‌رفت شفاف‌سازي‌هاي لازم صورت گيرد و چپاولگران سرمايه معلمان و حاميان آنان شناسايي شوند، ولي ناباورانه فرهنگيان شنيدند که جناب آقاي روحاني، وزير آموزش و پرورش را پيش از استيضاح برکنار کرد و حتي در مجلس شوراي اسلامي نيز کوشيد به ماجراي پرونده صندوق ذخيره با واژه «معوقات» خاتمه دهد. و متاسفانه بنا به اظهارات دست‌اندرکاران کميته تحقيق و تفحص مجلس در اين موضوع، اين عدم همکاري‌ها با مراجع ذي ربط رسيدگي، همچنان ادامه دارد و حتي اخيراً آخرين مديرعامل بانک سرمايه، که همکاري‌هايي با کميته تحقيق و تفحص داشت، علي رغم مخالفت اين کميته، برکنار شد و همين شبهات، موجب شده‌است معلمان به اين باور برسند که «کليد انتخاباتي» مشهور تنها قفل صندوق ذخيره ارزي و صندوق ذخيره فرهنگيان و نظاير آن را مي‌گشايد.

البته معلمان به تجربه دريافته‌اند که همواره کساني صادقانه و خالصانه براي دفاع از حقوق و منزلت آنان تلاش مي‌کنند و در مقام مسئوليت نيز موجب ارتقاي جايگاه و افتخار معلم مي‌شوند؛ همچون شهيدان رجايي، باهنر و بهشتي. در عين حال کساني هم هستند که مي‌خواهند از کثرت کمّي و منزلت والاي معلم به عنوان سکوي پرتاب خود و دستيابي به قدرت سوء استفاده کنند، هرچند آنچه در دولت يازدهم نوبرانه شد، به يغما بردن قطره قطره اندوخته‌هاي معلمان است. طبعاً ادعاي آقايان سوء استفاده کننده اين بود که معلم سفر تايلند و اتومبيل سانتافه را مي‌خواهد چه کند؟ که اين سخن حقي است زيرا ساده زيستي و مقام معنوي معلم، او را از اين هر دو باز مي‌دارد اما نتيجه‌گيري باطل آنان از اين سخن حق را، که وام‌هاي کلان به اطرافيان خود با همين منظور پرداخت کردند، معلمان مظلوم نخواهند بخشيد. زيرا بر اساس تجربه دولت‌هاي قبل، اين امکان وجود داشت که به جاي تخصيص وام سفر تايلند و اتومبيل سانتافه به عده‌اي، هزاران نفر از معلمان از وام خريد پرايد بهره‌مند شوند چنانکه در دوره قبل اين وام‌ها داده شد و برخلاف نگراني آقايان، تمامي وام‌گيرندگان پرايد نيز اقساط خود را پرداخت کردند.

اما درس عبرت از تاريخ ،آنکه معلمان بارها به دانش‌آموزان آموخته‌اند گاهي متهمان به قتل براي گم کردن رد پاي خويش، شال عزا بر دوش مي‌افکنند و اين روزها هم بعيد نيست کساني که مسئوليت سنگيني در بهبود معيشت معلم و پاسداشت امانت‌هاي سپرده او در صندوق ذخيره داشته‌اند بار ديگر با فريادي هر چه رساتر در وصف مقام معلم و ضرورت رسيدگي به مشکلات معلم، داد سخن سر دهند و حتي چه بسا برخي از متهمان پرونده صندوق هم در اطراف آنان گرد آيند.کلام آخر آنکه علي رغم تمامي اين نامردمي ها، معلم که منزلت و جايگاه خويش را همکاري با پيامبران مي‌داند، خواهد کوشيد نسل آينده را به گونه‌اي تربيت کند که حتي اگر به عالي‌ترين مقامات سياسي هم دست يافتند، راستگو، امانت‌دار، پايبند به عهد و پيمان و حامي محرومان و مستضعفان باقي بمانند و با تمام وجود، خود را وامدار معلماني بدانند که در عهد خُردي، آنان را تربيت کرده ‌اند.

  • ضرورت ارائه‌ اعداد صحیح در چارچوب برنامه

حسین عبده‌تبریزی . اقتصاددان در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

انتخابات ریاست‌جمهوری کارزار ارائه برنامه به پیشگاه مردم است و طبعا برنامه هم باید اهداف را توضیح ‌دهد و هم روش‌های دستیابی به اعداد را ارائه کند. در ارائه برنامه، حداقل توقع از کاندیداهای ریاست‌جمهوری آن است که خط استدلال منسجم و مستدلی را دنبال کنند. جملاتشان با هم بخواند و سخنانشان موضوعی مشخص را دنبال کند، نه‌اینکه هر جمله‌ ناهماهنگ با جمله‌ قبلی یا حتی ناقض آن باشد. به همین سیاق، اعدادی هم که در برنامه از طرف هر نامزد محترم ارائه می‌شود، ‌باید کلیت واحدی را تشکیل دهند، با یکدیگر هماهنگ و هم‌خوان باشند، نه‌اینکه عددی، عدد قبلی را نقض کند یا با آن ناسازگار باشد. در صورت بروز چنین تضادها و نقض‌هایی در برنامه‌ اقتصادی هر یک از کاندیداها، طبعا ‌باید گفت برنامه‌ اقتصادی آنها ره به جایی نمی‌برد و مشکلی از مردم حل نمی‌کند. بسیاری از وعده‌ها و شعارهای کاندیداها ممکن است جذاب و در نگاه اول حتی عملی به ‌نظر برسند، اما در نهایت مردم درخواهند یافت که هدف از ارائه بسیاری از آن شعارها، نه لزوما جامه‌عمل‌پوشاندن به آنها، بلکه ربودن گوی سبقت از رقبا بوده است. مردم طبیعتا چنین رفتارهایی از سوی کاندیداها را جسارت به شعور و شخصیت خود تلقی خواهند، کرد؛ چراکه این نوع بازی با اعداد با اصول اخلاقی در تضاد است؛ مسئولیت‌پذیری، سیاست‌مداران را با چالش جدی مواجه می‌کند و درنهایت سلب اعتماد مردم از سیاست‌مداران را به‌دنبال دارد.

متأسفانه یکی از نامزدها در انتخابات دوازدهم ریاست‌جمهوری دوباره پای در آن مسیر نهاد که اعدادی تخیلی و شعارگونه از کوره‌ تخیل خود درآورد و مسیر مناظره را از تحلیل و استدلال به لاف و پریشان‌فکری بکشاند. اما به اتکای اعداد غلطی که در مناظره‌ اول نامزدهای ریاست‌جمهوری ارائه شد، مناظره دوقطبی و به میدان شعاردهی و توهین بدل شد. آغازگر جنگ مناظره همان نامزد محترمی بودند که اعدادي را كه در ابتداي مطلب آمده ارائه کردند. دیگر کاندیداها ادب و آداب مناظره را رعایت کردند. این در شرایطی است که جامعه انتظار دارد نخبگان از بی‌آدابی‌های سال ٨٨ دور شوند و یاد بگیرند که چپ و راست ایرانی و برادرند و باید با یکدیگر زندگی کنند. باید عددسازی‌ها، بی‌ادبی‌ها، توهین و افتراهای دولت نهم و دهم را کنار گذاشت. حداقل آن است که چپ و راست کشور ‌باید به سطح اخلاق خردادماه سال ٨٤ برگردند. باید یاد گرفت که همه شهروند این کشوریم و باید با هم زندگی کنیم. باید یاد گرفت که اعلام عددهای شعاری دردی از آلام‌ جامعه کم نمی‌کند و مسئولان ناچارند بعد از انتخابات پاسخ‌گوی اعداد و ارقامی باشند که قبل از انتخابات اعلام کرده‌اند.

عدد اولی که یکی از کاندیداهای محترم اعلام کردند، جمعیت چهاردرصدی برخوردار و زالوصفت در مقابل ٩٦ درصد عامه‌ مردم است. چهار درصد مردم برابر ٠٠٠ر٢٠٠ر٣ نفر می‌شود و روشن نیست که نامزد محترم این رقم از زالوصفت‌ها را از کجا محاسبه کرده‌اند. آیا به تعداد پرونده‌های مالی و تجاری در دادسراهای کشور اشاره دارند؟ آیا به دهک‌های جمعیتی اشاره دارند؟ آیا منظور نامزد محترم چهار درصد از پردرآمد‌ترین اشخاص جامعه است؟  به‌هرحال، به‌نظر می‌رسد مهم‌ترین معیار موردنظر کاندیدای محترم برای شناسایی چهار درصد زالوصفت، درآمد آنهاست. این‌گونه گروه‌بندی جامعه به زالوصفت‌ها و محرومان، کم‌لطفی نسبت به قشر بزرگی از بالاترین دهک درآمدی است که کسب‌وکارها و کارخانه‌های کشور را اداره می‌کنند، میلیون‌ها نفر را در استخدام دارند و به تولید ملی یاری می‌رسانند.

کاندیدای محترم چندین‌بار اشاره کرده‌اند که این چهار درصد کل منابع بانکی را در اختیار گرفته‌اند. کل اعتبارات جدید اعطایی بانک‌ها در چهار سال دولت یازدهم که جنبه‌ تمدید نداشته باشد، بعید است از ٥٠٠‌ هزار میلیارد تومان تجاوز کند که اگر آن را به عدد ٣/٢ میلیون تقسیم کنیم، متوسط رقم ١٥٦میلیون تومان برای چهار سال محاسبه می‌شود که معادل سالی ٤٠ میلیون تومان می‌شود. این عدد رقم بالایی نیست. بنابراین اگر معیار گروه‌بندی براساس میزان برخورداری از تسهیلات بانکی باشد که البته کاندیدای محترم بارها در سخنان خود به این مطلب اشاره کرده است، او چگونه اعتبارگرفتن ١٥٦ میلیون‌تومانی این تعداد از افراد کشور را به زالوصفتی مرتبط کرده است. این در حالی است که حتی سقف تسهیلات اعطایی صندوق پس‌انداز مسکن یکم (١٦٠ میلیون تومان) که بیشتر برای دهک‌های درآمدی متوسط و پایین‌تر طراحی شده، بیش از مقدار تسهیلاتی است که آن به‌اصطلاح زالوصفت‌ها به‌طور متوسط در چهار سال دریافت کرده‌اند.

شاید روشی دیگر برای بررسی تعداد ٣/٢  میلیون نفر زالوصفت، استفاده از ضریب جینی باشد. گفته شد که این افراد به طور مطلق امکانات کشور را در اختیار گرفته‌اند. اگر فرض کنیم آنان ٩٠ درصد از درآمدها را در حیطه کنترل خود درآورده‌اند، ضریب جینی محاسبه‌شده نزدیک به سه‌برابر رقم جاری می‌شود. با فرض ٨٠ درصد، باز هم رقم محاسبه‌شده از رقم جاری بسیار فراتر می‌رود. بنابراین، روشن است که محاسبه‌ای در کار نبوده و عدد چهار درصد زالوصفت صرفا نقش شعاری و انگیزشی داشته است. مبارزه با فساد به شکل واقعی و معرفی مفسدان یک موضوع است و زالوصفت خواندن ٣/٢  میلیون نفر از مردم کشور خود، موضوعی دیگر است. مخفی‌کردن چندصد یا چند‌هزار نفر مفسد و زالوصفت در میان ٣/٢  میلیون نفر خدمتی به شناسایی و مجازات آنان نمی‌کند. این‌گونه تقابل‌دادن انسان‌ها، قراردادن آنان در مقابل هم و دامن‌زدن به نفرت و حس دشمنی شهروندان کشور بی‌شک کمکی به کسب رأی هم نمی‌کند.

دومین عددی که کاندیدای محترم ارائه کرد، ادعای ٢/٥ برابرکردن تولید ناخالص در مدت چهار سال بود. روشن بود که این عدد را کسی محاسبه نکرده بود و ایشان سردستی و بی‌مهحابا چنین رقمی را مطرح کرده بودند. چندساعت بعد، کسی محاسبه کرد که برای دستیابی به چنین افزایشی در تولید ملی، به نرخ رشد سالانه‌ ٢٦ درصد برای چهار سال متوالی نیاز است، درحالی‌که در تجربه‌ جمهوری اسلامی بالاترین نرخ‌های رشد مربوط به دولت اول هاشمی و دولت دوم خاتمی بوده که به ترتیب و به‌طور متوسط حدود ٧/٧ و ٦/٩ درصد در چهار سال بوده است؛ بنابراین، در حالی که نرخ رشد هشت درصد دور از دسترس می‌نماید، طرح نرخ رشد ٢٦ درصد، آن هم برای چهار سال متوالی، نمی‌توانست قرین به واقعیت باشد و هیچ‌کس هم آن را باور نکرد.

بررسی آمار رشد ٢٥٠ کشور جهان براساس داده‌های بانک جهانی نشان می‌دهد در ٥٥  سال گذشته (١٩٦١-٢٠١٥) در هیچ سالی، متوسط رشد تولید ناخالص داخلی کشورهایی که در بالاترین دهک رشد قرار داشته‌اند، به ٢٥ درصد نرسیده است و در اغلب سال‌ها این عدد پایین‌تر از ١٥ درصد بوده است. همچنین بررسی‌ها نشان می‌دهد حتی یک کشور هم از میان ٢٥٠ کشور جهان نتوانسته رکورد رشد تولید ناخالص داخلی را برای چهار سال متوالی بیش از ٢٠ درصد نگه دارد.  بنابراین، نبود شواهد تجربی و تاریخی نشان می‌دهد محاسبه‌ای انجام نشده و ارقام صرفا ساخته‌ تخیل و ذهن فردی است که به دنبال اعداد برای تهییج مردم و اخذ رأی می‌گردد، والّا نه به روابط بین اعداد توجه شده و نه در محاسبه سعی بر آن است که اعداد با هم بخوانند.

کاندیدای محترم توجه نداشتند که حتی برای دستیابی به نرخ رشد سال‌های ٨٠ و ٨٦ (یعنی نرخ خالص ٥/٣درصدی) نیاز است که به طور متوسط سالانه ٦٤٠‌ هزار میلیارد تومان (تقریبا ١٦٠ میلیارد دلار) سرمایه‌گذاری از منابع داخلی و خارجی تأمین شود که تحقق آن امروزه چندان‌ آسان نمی‌نماید، چه رسد به اینکه میزان سرمایه‌گذاری را بتوانیم پنج برابر بالا ببریم تا رشد ٢٦درصدی را تأمین کنیم.

نامزد محترم ریاست‌جمهوری در مناظره‌ اول به رقم اشتغال پنج میلیون نفر در چهار سال اشاره می‌کند که نباید در دوره‌ای معقول، دستیابی به آن خیلی دور از توان کشور باشد. در دولت دوم اصلاحات، هر سال به طور متوسط برای ٠٠٠ر٩٠٥ نفر اشتغال خالص ایجاد شد؛ بنابراین، دستیابی به پنج میلیون شغل در چهار سال، یعنی ٠٠٠ر٢٥٠ شغل در هر سال -که هنوز نرخ بی‌کاری فعلی را کلا اصلاح نمی‌کند- خارج از تصور نیست و مشروط به برنامه‌ریزی دقیق و جذب سرمایه می‌توان به آن دست یافت؛ دولت یازدهم نیز با همه‌ مشکلاتی که به ارث برد و با تمام سنگ‌اندازی‌ها و موانعی که پیش‌پای آن گذاشته شد، باز هم در چهار سال به رقم سه میلیون شغل نزدیک شد. اما آنچه اعداد این نامزد محترم را کم‌اعتبار می‌کند، مقابله‌ ٢٦ درصد نرخ رشد با پنج میلیون شغل است. اگر دولت هشتم با نرخ رشد هفت درصد به حدود چهار میلیون شغل رسیده است، دولت موردنظر این کاندیدای محترم با نرخ رشد ٢٦ درصد می‌باید به میزان اشتغالی به‌مراتب فراتر از ١٠ میلیون یا ١٥ میلیون نفر دست یابد.

عدد سومی که این نامزد محترم انتخابات ریاست‌جمهوری ارائه کرده‌اند و می‌گویند قادر به تأمین منابع مالی آن هستند و باید از مهم‌ترین اقلام برنامه‌ ایشان به حساب ‌آید، پرداخت ٠٠٠ر٢٥٠ تومان به بی‌کاران تا زمان توانمندشدن و کاریابی آنان است. بار مالی این مبلغ چقدر است و از کجا تأمین می‌شود؟ این عدد از دل نرخ بی‌کاری قابل محاسبه نیست؛ یعنی نمی‌توان تعداد بی‌کاران را از روی نسبت ١١/٧ درصد بی‌کاری جاری محاسبه کرد و آن‌گاه در ٠٠٠ر٢٥٠ تومان پرداختی در ماه ضرب کرد و بار مالی ماهانه را محاسبه کرد. این محاسبه به تعداد جمعیت فعال نیز ارتباط دارد. نامزد محترم باید توجه کنند که جمعیت فعال کشور بسیار کوچک است؛ کمتر از ٤٠ درصد از کسانی که در سن کار هستند، به کار مشغول‌اند. این نرخ در میان زنان حدود ١٨ درصد و در میان مردان حدود ٦٥ درصد است. از آنجا که در دولت یازدهم امید به یافتن کار بیشتر شد، هم نرخ جمعیت فعال بهبود یافت و هم تعداد بی‌کاران بالا رفت. حال اگر گفته شود که دولت ماهانه ٠٠٠ر٢٥٠ تومان به بی‌کاران می‌پردازد چه تغییر عمده‌ای در جمعیت فعال پیش می‌آید و نرخ زیر ٤٠ درصد به کجا خواهد رسید؟ بی‌شک کاندیدای محترم درباره هیچ‌یک از این لایه‌های بعدی افزایش بی‌کاران فکر نکرده و محاسبات لازم را انجام نداده‌اند.

عدد دیگری که کاندیدای محترم ارائه ‌کردند به صنعت پتروشیمی مربوط است. ادعای کاندیدای محترم آن است که «در صنایع پتروشیمی به‌ازای هر یک میلیون تُن به صورت مستقیم ٢٠٠‌هزار شغل و به صورت غیرمستقیم ٤٠٠‌هزار شغل ایجاد می‌کنیم و ما قادریم با سرمایه‌ داخلی و با تکنولوژی داخلی و با سرمایه‌‌گذاری‌هایی که شده هشت میلیون تُن به ظرفیت پتروشیمی اضافه کنیم که معنی‌اش یک‌میلیون‌و ٦٠٠‌ هزار شغل مستقیم و بیش از سه میلیون شغل غیرمستقیم است».

جالب است توجه شود که در کمتر از چهار سال، دولت یازدهم ٧/٥ میلیون تن به تولیدات صنعت پتروشیمی کشور افزوده است. اگر آن ادعای نامزد محترم صحیح باشد، پس همین حالا باید چهارونیم میلیون شغل فقط در صنعت پتروشیمی ایجاد شده باشد، درحالی‌که در چهار سال گذشته، اشتغال جدید حدود سه میلیون نفر است.

اما می‌توان از زاویه‌ دیگر هم به ادعای کاندیدای محترم نگاه کرد. میزان تولید محصولات پتروشیمی در ایران تقریبا ۵۰ میلیون تن است. طبق ادعای نامزد محترم به ازای هر یک میلیون تن، ۲۰۰‌ هزار شغل مستقیم و ۴۰۰‌ هزار شغل غیرمستقیم ایجاد می‌شود. بااین‌حساب باید الان در ایران، ۳۰ میلیون نفر به صورت مستقیم و غیرمستقیم در صنعت پتروشیمی اشتغال داشته باشند و بدیهی است این‌طور نیست؛ بنابراین روشن است که این عدد نیز صحت ندارد و رقمی‌ بدون ملاحظه و تفکر به میدان مناظره پرتاب شده است.

اگر بپذیرید عمده‌ آنچه در بالا آمده است، صحت دارد؛ آن‌گاه باید پرسید چرا می‌باید کاندیدایی جرئت کند در مقابل میلیون‌ها رأی‌دهنده‌ مشتاقِ واقعیت، چنین اعداد بی‌پایه و اشتباهی را بیان کند؟ چنین نامزدی مخاطب خود را چه فرض می‌کند؟ آیا غیر از این است که برای شعور مخاطب خود اعتباری قائل نیست و فکر می‌کند عامه‌ مردم ظاهربین هستند و چنین ارقامی را خواهند پذیرفت؟ چرا فکر می‌کند به‌نفع اوست که این ارقام ناصحیح را اعلام عمومی کند؟

اگر خود به این عددها باور دارد که بی‌شک شرایط لازم را برای هدایت دولت ندارد و اگر می‌داند که این ارقام ناصحیح است، ولی مخاطب وی آنها را باور کرده و به او رأی خواهد داد، طبعا صداقت خودش به چالش کشیده می‌شود. به‌راستی چرا کاندیدایی باید بگوید یارانه را چند برابر می‌کنم یا به بی‌کاران فلان رقم را پرداخت می‌کنم؛ درحالی‌که می‌داند پرداخت چنین ارقامی در توان بودجه و اقتصاد ملی نیست؟

آیا مصائب دولت‌های نهم و دهم برای جامعه‌ ما کفایت نمی‌کند. آیا حتما باید به ونزوئلایی دیگر تبدیل شویم که نرخ تورم آن به هزارو ٧٠٠ درصد رسیده و برای حمل هر کامیون مواد غذایی تا سوپرمارکت محله، به چند کامیون نظامی محافظ نیاز است؟ به احتمال زیاد اگر عمر دولت دهم ١٢ تا ١٨ ماه ادامه می‌یافت، جامعه‌ ما نیز چنین وضعیتی را تجربه می‌کرد. امید آن است که مناظره‌های بعدی نامزدهای ریاست‌جمهوری میدان استدلال و پاسخ‌گویی منطقی باشد؛ نه جولانگاه شعارهای مبتنی بر ارقام غیردقیق و خارج از برنامه. جامعه‌ ایرانی بعد از گذشت بیش از صد سال مبارزه برای مردم‌سالاری، به آن سطح از رشد و استعداد رسیده است که مستحق باشد نامزدهای ریاست‌جمهوری آن به حقوق اجتماعی جامعه در همه جا و ازجمله در مناظره‌های ریاست‌جمهوری احترام بگذارند.