عصر روز 20تيرماه سال93 به مأموران پليس خبر رسيد كه پسر جواني در نزديكي خانهشان به ضرب گلوله به قتل رسيده است. زماني كه مأموران به محل وقوع جنايت رسيدند مادر مقتول بالاي سر او بود. وي به مأموران گفت: در خانه بودم كه با شنيدن صداي شليك گلوله بيرون آمدم و ديدم پسرم خونآلود روي زمين افتاده است.
او هنوز نفس ميكشيد. وقتي درباره عامل تيراندازي پرسيدم گفت كه پسرداييهايش به او شليك كردهاند. با انتقال جسد به پزشكي قانوني تحقيقات پليس براي دستگيري پسرداييهاي مقتول كه 2پسر جوان بودند آغاز شد. با اينكه آنها گريخته بودند اما چند ساعت بعد مأموران به اطلاعاتي درباره مخفيگاهشان دست يافتند و توانستند آنها را دستگير كنند. متهمان در بازجوييهاي مقدماتي به قتل پسرعمهشان اعتراف كردند و گفتند بهدليل اختلافاتي كه با او داشتند دست به اين جنايت زدهاند.
برادر بزرگتر در اعترافاتش گفت: در جريان درگيري ناگهان برادرم از جيبش يك اسلحه بيرون آورد. اما قبل از آنكه شليك كند آن را از دستش گرفتم و خودم به سوي پسرعمهمان شليك كردم. دومين متهم نيز حرفهاي برادر بزرگ ترش را تأييد كرد اما وقتي چندماه از اين جنايت گذشت و متهمان همچنان در بازداشت بهسر ميبردند با اظهارات برادر كوچكتر روند تحقيقات تغيير كرد.
او به قتل پسرعمهاش اعتراف كرد و مدعي شد كه برادرش قاتل نيست. او گفت: چون برادرم بزرگتر از من است دلش براي من سوخت و خودش قتل را گردن گرفت. درحاليكه اسلحه براي من بود و من با آن شليك كردم. وي ادامه داد: پسرعمهام خواستگار خواهرم بود اما ما با ازدواج آنها مخالف بوديم.
او هم وقتي ديد ما به هيچ قيمتي حاضر به اين ازدواج نيستيم به خواهرمان تهمت زد. روز حادثه عصباني بودم و با برادرم سراغش رفتم و با سلاحي كه داشتم به طرفش شليك كردم. بهدنبال اين اعترافات، براي برادر كوچكتر به اتهام مباشرت و براي برادر بزرگتر به اتهام معاونت در قتل كيفرخواست صادر شد و پرونده آنها به شعبه دهم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.