تاخت و تازها تمام ميشود و تازه جاي زخمهاي رقابت شروع به سرد شدن ميكند و آغاز درد. چند حادثه در ماههاي اخير، از پلاسكو تا يورت به ما فهماند كه فاصله مرگ و زندگي چندان باريك است كه به چشم برهمزدني همهچيز فرو ميريزد و چيزي باقي نميماند. چنان كه از پلاسكو چيزي نماند، همهچيز دود شد و به هوا رفت يا خاك شد و بر زمين ريخت. اما، چه از رقابتها آموختيم و چه به يادمان ماند؟ گاهي در چهره نامزدهاي اين دوره، اثري از درد دروني نسبت به مشكلات و ناملايمات اجتماعي نيست. در عوض ميتوان، در چهره و رفتار همه آنها اثري از تعجيل و عصبانيت ديد.
اين عصبانيت چنان عنان همه را در اختيار خود گرفته است كه همه تيغ بر كشيده بر طرف مقابل حمله ميكنند، غافل از اينكه چند روز ديگر سوت پايان زده ميشود و زخمها باقي ميماند: هم براي برندگان و هم براي بازندگان. وقتي بدن آرام ميشود و خون سرد ميشود و رگها فرو ميخوابند، تازه دردها شروع ميشود و مرهم ميجويد و مرهم را كجا ميتوان جست؟ اين مرهم بدون شك در دست هيچيك از رقبا نخواهد بود، بلكه در دستان مردم شريفي است كه منتظر هستند تا كاري برايشان صورت بگيرد. اين تعبير ديگري از سخن رهبري است كه همهچيز از آن مردم است و سرانجام اين رقبا هم بايد به دامن مردم باز گردند.
اين مردم هستند كه داغ پلاسكو و يورت را ديدند و باز هم صبور ايستادهاند. سوپرمني در كار نيست كه بتواند يك تنه همهچيز را درست كند. تا سازمان اجتماعي اصلاح نشود و ياد نگيريم كه همه قطعهاي از يك پازل بزرگ هستيم كه بايد كار خودمان را درست انجام دهيم، هيچچيز به سرعت و يك تنه درست نخواهد شد. اين چيزي است كه تمامي مللي كه راه خود را پيدا كرده و كشور خود را ساختهاند، آن را بهدرستي دريافتهاند. بنابراين، در انتظار گودو (در نمايش اُژن يونسكو) ميتوان نشست، اما گودويي كه همه مشكلات جامعه را بتواند حل كند، نخواهد آمد و همين رمز انتظار براي آن بزرگوار منتظر است كه اين روزها روز ولادتش است. آنچه در تمامي جريان رقابتها نشنيديم اين بود كه برنامه مدوني براي برونرفت از اين شرايط ارائه دهند؛ برنامهاي كه حداقل 60درصد آن واقعنگر و 40درصد آرماني باشد. برنامهها تا حدود زيادي آرماني است. اين امر هم براي آنكه مدتها فرصت داشته تا كار عميقي در اينباره انجام بدهد، مصداق دارد و هم آنكه تنها از يكماه پيش در اين جريان قرار گرفته است. به اين طريق چه باقي خواهد ماند از آن پس كه گردوغبار رقابت فرو نشيند؛ جز رنجي بيپايان براي رقبا و حسرتي براي مردم كه همچنان به وعدههاي سوپرمني گوش ميكنند.