با پا و يا آرنج و ساعد بر آن كوفت و مجددا آن را باز كرد، مقداري آب با پنجههاي مرطوب روي آن ريخت، مجددا آن را لوله كرد، بر آن كوفت، با پا روي آن رفت و با ساعد رنجيده، آن را غلتاند و باز آن را باز كرد و باز هم آب بر آن پاشيد، (پف نم). تا به اينجا مشخص شد كه پف نم سادهترين و بيزحمتترين مرحله نمد مالي است و از اينرو يك ضربالمثل اشاره به اين حقيقت دارد و ميگويند فلاني از نمدمالي پف نم را فقط ميداند!
مصداق مسلم اين ضربالمثل برخي از برجستگان هنر، ورزش يا ادبيات است كه ميل دارند، وارد دنياي محيطزيست هم بشوند و بخت خود را در اين وادي هم بيازمايند. البته ورود اين شخصيتها كه اغلب مورد توجه و علاقه مردم است حتما مورداستقبال اهالي محيطزيست است زيرا محيطزيست امروزه بيش از هر زمان نيازمند كمك و ياري اين نازنينان است؛ مثلا مردم را نسبت به مسائل گوناگون آگاه كنند. سخن نافذ كساني كه مورد علاقه مردم هستند قطعا مؤثر است و به دل مينشيند و اطلاعرساني انجام ميشود؛ در اين شكي نيست ولي آنچه موجب دلخوري اهالي محيطزيست است آن است كه اين بزرگواران به مصداق پف نم، ورود خود را به حيطه محيطزيست با انتقاد شديداللحن و ناسزا گونه و حتي توهين بهدست اندركاران محيطزيست، آغاز ميكنند!
اشكال ديگر كه خودنمايي ميكنند آن است كه اين منتقدان دوآتشه، بر حسب احساس، تصميم خود را ميگيرند و اظهارنظر ميكنند. بگذاريد مثالي بزنم: در تمام دنيا در محافل مديريت حياتوحش راه و رسم و روش علمي آن است كه اگر جمعيت علفخواران در يك جنگل از حد فراتر رود، با انجام سرشماري و تعيين حداكثر ظرفيت گياهخواران كه در آن منطقه به سلامت ميتوانند زندگي كنند، تصميم به برداشت از تعداد معيني از آن علفخوار (مثلا گوزن) ميگيرند و طبق فرمولهاي مديريتي تعدادي از گوزنهاي مسن را برداشت ميكنند؛ اين روش در كشورهاي صاحب گوزن مانند انگلستان، فرانسه و آلمان پيوسته انجام ميگيرد. حال فرض كنيم كه در منطقهاي مانند دشت ناز و يا سمسكنده و يا دز و كرخه تعداد گوزنها از حدتحمل منطقه فراتر رود، آنوقت اگر سازمان حفاظت محيطزيست جواز تعداد مشخصي برداشت را صادر كند، منتقد گرامي كه هيچ اطلاعي از كم و كيف اصول علمي اينگونه برداشتها ندارد، فرياد «واحيات وحش» سر ميدهد و سازمان را با اتهام، متهم و محكوم ميكند؛ زيرا مثلا فيلمي را ديده كه تفنگي به طرف گوزن پيري نشانه رفته اينجا احساسات بر منطق و اصول مديريت غلبه ميكند و لبه تيغ انتقاد حتي تيزتر حقايق علمي را هدف قرار ميدهد ولي با احساسات ميشود مديريت كرد؟
فاجعه بعدي زماني اتفاق ميافتد كه منتقد آماتور! خود را كاملا حرفهاي ميداند و تصور ميكند كه جامع تمام علوم مربوط به محيطزيست است و در هر زمينهاي اظهارنظر و قضاوت ميكند و رأي صادر ميكند و بالاخره افكار خود را در اختيار رسانهها ميگذارد و با اين اطلاعات ناقص و جسته و گريخته مردم را نيز گمراه ميكند! چندي قبل يكي از اين منتقدان حرفهاي كممايه به من فرمود: «من وقتي فيلمي بهم پيشنهاد ميشه، ميبينم كه آيا محيطزيستي و يا مربوط به محيطزيست هست يا نه؟ اگر نبود قبولش نميكنم» و ادامه داد «اين تكليف منه!» به ياد گفته آقاي حاتمي كيا افتادم كه در فيلمي به كارگرداني ايشان ايفاي نقش كردم! بعد از پايان جنگ تحميلي تعداد زيادي آماتور ناآگاه به سينماي جنگ هجوم آوردند و فيلمهايي با كيفيت نازل توليد كردند، حاتمي كيا ميگفت: اينها ميگويند تكليف است كه فيلم جنگي در اين برهه بسازيم و من به آنها ميگويم تكليف شما آن است كه فيلم نسازيد! بنده هم به آن هنرپيشه كه ميگفت تكليف اوكار محيطزيستي است، با ادب ميگويم كه تكليف شما آن است كه محيطزيست را به حال خود بگذاريد. اين هم به نفع شماست و هم به نفع محيطزيست. به فرموده سعدي: گر تو قرآن بدين نمط خواني/ ببري رونق مسلماني. شما با اطلاعات ناقص و نصفه نيمه خود كمكي به محيطزيست نميكنيد كه ضرر هم ميزنيد! با يكي از اين مشاهير شديدا احساساتي و منتقد محيطزيست و عملكرد سازمان، 3ساعت وقت گذاشتم و نظرات خود را اعلام كردم. يك دنيا احساسات و صداقت در گفتارش بود؛ از اينكه در يك قرق اختصاصي يك آهو را شكار كرده بودند و تصوير آن را در موبايلش داشت اشك ريخت و زمين و زمان را بههم زد. نيت او مشخصا پاك و معصومانه بود؛ به ياد يك ضرب المثل انگليسي افتادم؛ «جاده جهنم به وسيله نيتهاي خير سنگفرش شده».
هنگام رفتن عكس يك پاسگاه محيطباني را در خوزستان به من نشان داد و شرح كشاف كه ببين در چه شرايطي محيطبانها در فضاهاي تنگ انجام وظيفه ميكنند! اين بار اولي بود كه ايشان يك پاسگاه محيطزيست را ديده بود. يادم آمد كه در دفعات متوالي، بيش از 40بار شب را در اين پاسگاه با بچههاي شكاربان و محيطبان به صبح رساندم. يادش به خير! آموختهام كه در اين موارد سكوت اختيار كنم. از اين تعجب كردم كه ديدم اين هنرمند شايسته ميدانستند كه پاسگاههاي شكارباني (محيط باني)، مملكتم را نديدهام و ميخواست تصوير آنها را در موبايل خود به من نشان دهد! الحق كه ايشان از نمدمالي طاقت فرسا، حتي پف نم سهل و آسان را نيز بلد نبودند؛ زهي سادهانگاري!