او روز گذشته و در جلسه محاكمه از 4مرتبهاي كه طناب دار به دور گردنش انداخته شده بود صحبت كرد و گفت مادرش بهخاطر او سكته كرده و فوت شده است. عصر روز سوم تيرماه سال 88چند رهگذر در خيابان فدائيان اسلام با يك خودروي پرايد مواجه شدند كه صندوق عقب آن آتش گرفته بود. با اينكه آتش از پرايد زبانه ميكشيد اما رهگذران با استفاده از كپسول آتشنشاني موفق شدند آتش را خاموش كنند، اما اين تازه شروع يك پرونده جنايي بود. آنها در صندوق عقب پرايد با يك جسد روبهرو شدند كه بخشهايي از آن در جريان آتشسوزي سوخته بود.
با كشف اين جسد ماجرا به محمد شهرياري، بازپرس جنايي وقت تهران گزارش شد و دقايقي بعد با حضور او و تيم بررسي صحنه جرم تحقيقات در اينباره آغاز شد. در همان بررسيهاي اوليه معلوم شد كه جسد متعلق به مردي به نام بابك است. هر چه تحقيقات پيش ميرفت اطلاعات بيشتري درباره مقتول بهدست ميآمد. در جريان تحقيق از خانواده او معلوم شد كه وي قصد داشت خانهاي اجاره كند و روز حادثه قرار بود به بنگاه معاملات املاك برود اما بعد از خروج از خانه هيچكس او را نديد تا اينكه جسدش كشف شد.
- هوشياري بازپرس جنايي
بازپرس پرونده كه احتمال ميداد ماجراي اجاره خانه با اين موضوع ارتباط داشته باشد سراغ بنگاه املاك رفت. جوان بنگاهدار به نام سيروس ميگفت كه اصلا مقتول را نميشناسد اما وقتي فهميد در برابر بازپرس جنايي قرار گرفته گفت كه او يكي از مشتريانش بود. او گفت: بابك براي اجاره خانهاي به من 3ميليون و 200هزار تومان پول داده بود اما يك روز بعد آمد و گفت پشيمان شده است. او پولش را پس گرفت و رفت. وقتي بازپرس از مرد بنگاهدار رسيد پول را خواست او توضيح قانعكنندهاي نداشت. از سويي در بازرسي خودروي وي كه جلوي مغازهاش پارك شده بود چوبي نيمه سوخته و يك گالن كه در آن مقداري بنزين بود كشف شد. در اين شرايط ضدو نقيضگوييهاي جوان بنگاهدار باعث شد دستور جلب او صادر شود.
- اعتراف به قتل
تنها مظنون پرونده همچنان مدعي بود كه از وقوع جنايت اطلاعي ندارد اما چند روز بعد وقتي بازجوييها از وي ادامه يافت به قتل اعتراف كرد. او گفت: وقتي مقتول براي پس گرفتن پولش نزد من آمد با يكديگر درگير شديم و من با يك طناب زرد رنگ او را خفه كردم و در ادامه جسد را داخل صندوق عقب خودروي خودش انداختم. در آنجا نيز با يك پتك آهني ضربهاي به سرش زدم تا از مرگ او مطمئن شوم.
سپس ماشين را به خيابان فدائيان اسلام بردم و در آنجا خودرو را به آتش كشيدم. بهدنبال اعترافات متهم او در شعبه 74دادگاه كيفري استان تهران محاكمه و به اتهام مشاركت در سرقت به 10سال حبس و 74ضربه شلاق و به اتهام قتل به قصاص محكوم شد. اين رأي مدتي بعد در ديوان عالي كشور نيز مهر تأييد خورد و به واحد اجراي احكام دادسراي امور جنايي فرستاده شد. اولياي دم حاضر به بخشش قاتل نبودند و براي قصاص اصرار داشتند.
در اين شرايط او به پاي چوبه دار منتقل شد اما در آخرين لحظات پيش از اجراي حكم اولياي دم به او مدتي مهلت دادند. اين اتفاق 2بار ديگر رخ داد تا اينكه بهمنماه سال 95متهم براي چهارمين بار به پاي چوبه دار منتقل شد. در آن لحظات سرنوشت ساز اولياي دم حاضر شدند در برابر دريافت ديه قاتل را ببخشند. در اين شرايط پرونده متهم بار ديگر به دادگاه فرستاده شد تا او اين بار به لحاظ جنبه عمومي جرم محاكمه شود.
- 4بار چوبه بازگشت دار
در جلسه محاكمه كه صبح ديروز در شعبه چهارم دادگاه كيفري يك به رياست قاضي اصغر عبداللهي و با حضور قاضي كيخا برگزار شد متهم در دفاع از خودش گفت: آن زمان مواد مصرف ميكردم و هنگام وقوع جنايت دچار توهم شده بودم و الا هيچ وقت به خاطر 3ميليون تومان دست به قتل نميزدم.
وي ادامه داد: در اين 8سالي كه زنداني هستم 4مرتبه مرگ را به چشم ديدم. مرتبه اول وقتي پاي چوبه دار رفتم مادرم كه پشت ديوار زندان بود به خاطر من سكته مغزي كرد و فلج شد. 2بار ديگر هم من را پاي چوبه دار بردند كه يك مرتبه به خاطر ايام محرم و بار ديگر با وساطت مسئولان زندان اولياي دم به من مهلت دادند. اما چهارمين بار برايم عذاب آورتر از هميشه بود. آن روز مادرم كه با همان وضعيت پشت ديوار زندان بود بهدليل استرس زياد سكته قلبي كرد و فوت شد.
با اينكه اولياي دم با دريافت ديه رضايت دادند اما من 5سال مادرم را نديدم و حتي نتوانستم در مراسم خاكسپارياش حاضر شوم. متهم ادامه داد: غصه ديگر من پسرم است. وقتي دستگير شدم 2ماه بعد پسرم به دنيا آمد و در اين مدت من در زندان بودم و نتوانستم برايش پدري كنم. به همين دليل از دادگاه ميخواهم كه در مجازات من تخفيف قائل شود تا بتوانم زندگيام را سر و سامان دهم.در پايان اين جلسه قضات دادگاه متهم را به تحمل 10سال حبس با احتساب ايام بازداشت محكوم كردند.