5شركت گوگل، آمازون، اپل، فيسبوك و مايكروسافت رويهمرفته 25ميليارد دلار سود خالص در فصل اول سال2017 جمع كردهاند؛ يعني درآمد يك فصلشان از درآمد سالانه كل نفت ما بيشتر است. داستان بهظاهر طنزي در شبكههاي اجتماعي منتشر شده كه نشان ميدهد ما چطور تحت پايش شركتهاي اينترنتي هستيم. داستان از تماس با يك پيتزا فروشي شروع ميشود:
الو، پيتزا گوردون؟
- خير آقا، پيتزا گوگل
- آه، ببخشيد؛ اشتباه گرفتم.
- خير آقا؛ گوگل اونو خريده.
- بسيار خوب؛ لطفاً سفارش مرا يادداشت كنيد.
- بله آقا؛ مثل معمول باشه؟
- معمول؟ مگر شما منو ميشناسين؟
- طبق برگ دادههاي سفارشدهندگان ما، در 12مرتبه قبل شما پيتزا با سوسيس سفارش دادهايد.
در ادامه اين گفتوگوي خيالي، خريدار هر درخواستي از فروشنده دارد متوجه ميشود او اين درخواست را ميداند و حتي اطلاعاتي بيشتر از آن را هم در اختيار دارد. مثلا فروشنده ميداند كه خريدار كلسترول پاييني دارد و در يك هفته گذشته داروهايش را هم مصرف نكرده چون نامش در فهرست خريداران دارو ثبت نشده است. دست آخر وقتي خريدار ميبيند كه يك قدم از فروشنده عقبتر است، آرزو ميكند كاش هيچ وقت اينترنتي وجود نداشت:« از گوگل و فيسبوك و توييتر و واتساپ حالم به هم ميخوره. ميروم به جزيرهاي بدون اينترنت.» داستان با پاسخ جالب فروشنده تمام ميشود كه به او يادآوري ميكند تاريخ اعتبار گذرنامهاش 5ماهي ميشود كه تمامشده است.
اين نوشته طنز هرچند به واقعيت تلخ نقض حريم خصوصي در بازار اطلاعات اشاره ميكند اما بيشتر از آن اشارهاي است كاملا منطبق بر واقعيت كه نشان ميدهد كه در عصر ارتباطات ما چطور تحت پايش شركتهاي اينترنتي قرارداريم و آنها از اين اطلاعات چگونه بهرهميبرند. وقتي در يك سايت جديد ثبتنام ميكنيد و آنجا از شما درباره رنگ و موسيقي و فيلم و كشور و غذاي مورد علاقه شما پرسيده ميشود، شما اطلاعاتي به آنها ميدهيد كه شايد براي خودتان هرگز اهميت نداشته باشد اما وقتي در كنار همين اطلاعات ديگر كاربران قرار ميگيرد تبديل به يك «بيگ ديتا» ميشود. مثلا به شركتهاي توليد لباس ورزشي ميگويد كه جوانان اين شهر بيشتر طرفدار چه رنگي و كدام تيم هستند تا آنها همان محصول را بيشتر به آن منطقه بفرستند. آيا دور از ذهن است كه از اين اطلاعات استفادههاي سياسي و امنيتي بشود؟در روزگار «نفت و طلاي ديجيتال» هر كسي اطلاعات بيشتر دارد، قدرت بيشتري هم خواهد داشت.