جواد قاسمی: برخی‌ آدم‌ها خیلی بزرگند؛ چندان‌که گاه هرتصمیم یا رفتار آنان می‌تواند بر زندگی بسیاری از آدم‌های دیگر تأثیر بگذارد.

اين آدم‌هاي خيلي بزرگ، گاه با كلامي يا حتي اشاره‌اي جمعيت مردم را با خود همراه مي‌كنند و باعث تغييرات مهمي در سرنوشت آنان مي‌شوند. بعضي از اين آد‌م‌ها دلسوز و خيرخواه مردمند و درشمار بنده‌هاي خوب خدا به حساب مي‌آيند. خداوند هم مهر اين افراد را در دل‌ها مي‌نشاند.

معمولاً به‌قدر بزرگي و اخلاص اين آد‌م‌ها در تاريخ نامشان به بزرگي برده مي‌شود و سال‌هاي سال بسياري از مردم آن‌ها را دوست دارند. رويدادهاي زندگي اين آدم‌ها هم به همان نسبت مهم است. هر رويدادي در زندگي اين‌آدم‌ها بزرگ‌تر از آن است كه در شلوغي اخبار روزمره فراموش شود.

در روزگار ما امام روح‌الله خميني‌(ره) از اين دسته آدم‌هاي بزرگ و تأثيرگذار تاريخ است كه بسياري پدر و مادرها و تقريباً همه‌ي پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي نوجوانان امروز از رويدادهاي زمان رهبري ايشان و از سخنان و تصميم‌گيري‌هاي ايشان خاطره‌هاي مستقيم و بي‌واسطه دارند.

خاطره‌هاي زيادي از لحظه‌هاي گوناگون زندگي امام خميني‌ره نقل شده و شايد شما هم بعضي از آن‌ها را خوانده باشيد. اما چند چيز ساده در زندگي امام بوده كه جالب است.

زمان كودكي امام و محل زندگي ايشان در خمين درخت سيبي بوده كه آن زمان، خيلي‌وقت‌ها امام پاي آن درخت سيب مي‌رفته و جالب است كه نزديك به 60 سال بعد، وقتي امام به پاريس مهاجرت كردند و در منطقه‌ي «نوفل‌لوشاتو» خانه‌ گرفتند.

در حياط آن‌خانه هم درخت سيبي بود كه عصرها امام به آن درخت سيب تكيه مي‌دادند و به گفت‌وگو با يارانشان مي‌پرداختند و... از امام عكس‌هاي گوناگوني به يادگار مانده كه به آن درخت سيب تكيه داده‌اند يا همان‌جا با يارانشان مشغول خواندن نماز جماعت هستند.

بسياري از پدر و مادرها يا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي كودكان و نوجوانان امروز، در سال 1357 اين عكس را همراه با اعلاميه‌هايي كه پيام يا سخنراني‌هاي امام را به اطلاع مردم مي‌رساند پخش مي‌كردند و بي‌آن‌كه به نوفل‌لوشاتو رفته باشند با آن درخت سيب احساس آشنايي پيدا كرده بودند.

مشهورترين عكس امام را، وقتي كه زير آن درخت سيب نشسته يك عكاس 26 ساله‌ي فرانسوي به نام «ميشل سبتون» گرفته است. اين عكاس جوان كه از همان سال 57 به ايران و عكاسي از ايران علاقه‌مند شده بود، وقتي باخبر مي‌شود امام خميني به فرانسه رفته، از ايران به پاريس مي‌رود.

او كه پيش از بسياري از ديگر عكاسان احساس كرده بود بايد به نياز جامعه پاسخ بدهد، كار عكاسي از امام را به‌طور جدي پي‌گرفت و از همان روزها به‌قول خودش توانست اعتماد حلقه‌ي ياران امام را جلب كند و به امام نزديك شود. خودش مي‌گويد: «مرا خوب مي‌شناختند. با اين‌كه فارسي بلد نبودم، اما به من لطف داشتند. ايشان دقت نظر داشتند و مي‌دانستند فرد مقابلشان يك رسانه‌اي است.»

او تعريف مي‌كند كه از روز اول ورود امام به نوفل‌لوشاتو، از افراد معدود حاضر در آن‌جا بوده و مي‌گويد تعداد همراهان امام در آن روز كم‌تر از 10 نفر بود. او از اولين نماز جماعت امام در آن‌جا عكاسي مي‌كند. امام بعد از نماز، حاضران را دعوت مي‌كند كه در همان حياط باغچه ‌مانند بنشينند و برايشان صحبت مي‌كند.

همان‌جا سبتون از امام و همراهانشان كه تعدادشان كم بود و زير درخت  سيب نشسته بودند عكاسي مي‌كند، اما حس مي‌كند كه كم‌كم جمعيت دور و بر امام بيش‌تر مي‌شود. از همان‌جا به ذهنش مي‌رسد كه بدون حضور اطرافيان از امام زير درخت سيب عكس بگيرد. ماجرا را از زبان خودش بخوانيد:

«من از ايشان خواستم تنها زير درخت سيب بنشينند... ايشان به من نگاه كردند و دستي به محاسن خود كشيدند و بعد من اين عكس را از ايشان گرفتم. هفته‌هاي بعد تعداد جمعيت آن‌قدر زياد بود كه امكان نداشت چنين عكسي از ايشان بگيرم.»

 

برگرفته از نشريه‌ي «پدربزرگ»، از ويژه‌نامه‌هاي ارتحال امام خميني‌(ره)

 

  • براي امام خميني‌ره

فاميل درخت سيب

 

هواپيما

از توي ابرها رد شد

حال عجيبي داشت

اولين بار بود كه خورشيد

در هواپيما مي‌نشست!

 

زندگي

بادكنك قرمزي است

كه به آسمان مي‌رود

تو

از توي آسمان

بادكنك قرمز را مي‌گيري

و دوباره براي بچه‌ها مي‌فرستي.

 

تو

فاميل درخت سيب بودي

و پدربزرگ پرنده‌ها

چلچله‌اي روي شانه‌ات

تخم گذاشته بود

و رنگين‌كماني

توي شناسنامه‌ات  بود

كه رنگ سبزش

افتاده بود روي نام كوچكت!

 

تو يك روز با ابرها قرار گذاشتي

و رفتي!

حالا پرنده‌ها

هر روز

براي ديدن پدربزرگشان

به آسمان مي‌روند!