اين كار را ميشود با يك پرسش ساده آغاز كرد:«مردم چقدر از خبرهاي اين حادثه را از صدا و سيما دريافت كردند، چقدرش را از فضاي مجازي و چقدرش را از رسانههاي خارجي؟»
درباره اين موضوع البته نميتوان داوري جزمي داشت و تنها يك نظرسنجي دقيق واقعيت را منعكس خواهد كرد، اما واقعيت در اين زمينه جاي خيلي دوري نيست؛ واقعيت در كنار من و شماست هنگامي كه بعد از شنيدن چنين اخباري پيش از هرچيز سراغ گوشي تلفن همراه مان ميرويم تا كنترل تلويزيون.رقابت بين فضاي مجازي و رسانههايي مانند تلويزيون البته ربطي به صدا و سيماي ما ندارد و در همه دنيا هست اما در اين رقابت تلويزيون ما بسيار عقبتر است.
«تا كمتر از نيم ساعت ديگر از تلويزيون با شما خواهيم بود. تلويزيون فارسي بيبي سي امروز براي پوشش خبري حملات تهران برنامههاي خود را زودتر آغاز ميكند.» اين توضيح را كانال تلگرامي بيبيسي روز گذشته منتشر كرد. منهاي جنبه سياسي موضوع، اين يعني بيبيسي ميخواهد با تمام توانش در اين رقابت شركت كند اما آن طرفتر وقتي اين حادثه اتفاق افتاد، شبكه خبر درحال تكرار يك برنامه درباره بررسي طرح كارورزي فارغالتحصيلان بود.
واقعيت اين است كه تلويزيون به حوادث غيرقابل پيشبيني ميرسد، اما دير ميرسد.صدا و سيما در موارد مشابه با تأخير چند ساعته وارد ميدان ميشود و البته وقتي وارد ميشود كارش را درست انجام ميدهد ولي بازي را باخته است.
بهنظر ميرسد صدا و سيما از نداشتن يك استراتژي يا برنامه عمل در موقعيتهاي بحراني مشابه رنج ميبرد. براي نمونه ديماه سال گذشته وقتي آيتالله هاشمي در بيمارستان بستري شد به وضوح مشخص بود صدا و سيما نميداند چه بايد بكند.مردم البته منتظر تصميمگيري رسانه ملي در اين زمينه باقي نماندند و خبر را از هر جايي ميشد، گرفتند. هر وقت هم نياز به اين تصميمگيري نبوده، تلويزيون اتفاقا خيلي خوب عمل كرده است.
براي نمونه سال گذشته و در جريان كودتاي نافرجام در تركيه، مجيد اخوان، خبرنگار تلويزيون از استانبول تنها با يك تلفن همراه پوشش قابلقبولي از حوادث ارائه كرد؛كاري كه حتي خيلي از شبكههاي معتبر خارجي هم موفق به انجام آن نشدند يا در ماجراي پلاسكو چون نياز به تصميمگيري خاصي در اين زمينه نبود باز هم صدا و سيما پوشش مناسبي داشت و حتي ميتوان گفت در رقابت با شبكههاي اجتماعي برنده بازي بود.
در حوادث خاصي مانند ماجراي ديروز اما بلاتكليفي تلويزيون و تأخير در پوشش خبري باعث شكلگيري شايعه ميشود.اين تأخير رسانه ملي است كه اسب بيبي سي فارسي و رسانههاي بيگانه را زين ميكند.وقتي تلويزيون دير ميرسد، مرجعيت خبر را از دست ميدهد و بازپس گرفتن آن البته كاري دشوار و شايد نشدني باشد.
فرض كنيد حادثه ديروز در لندن اتفاق افتاده بود.تلويزيون ما با يكيدو خبرنگار از آنجا يك پوشش خبري خوب ارائه ميكرد.اما اينجا و در مجلس كه واحد سيار صدا و سيما هم مستقر است، تأخير داريم.گمان ميكنم مديران تلويزيون (مخصوصا سردبيران برنامههاي خبري) روز گذشته پاسخي براي اين پرسش نداشتند كه الان چه بايد بكنيم؟
تا سردبير برنامه از مدير گروه و او از مدير شبكه و او از معاون سازمان و او از رئيس سازمان و احتمالا او از منابع ديگري استعلام كند كه «الان چه بايد بكنيم؟» خبرهاي تهران، تيتر همه رسانههاي خارجي شده است.بايد موقعيتهاي خاص مشابه پيشبيني شده و نقشه رسانهاي آنها تدوين شود.آن وقت گيج از بيبرنامگي، چنين تأخيرهايي نداريم.بايد پاسخ به اين پرسش براي همه برنامه سازان بخشهاي خبري و تحليلي صدا و سيما روشن شود كه در چنين مواردي آيا بايد اطلاعرساني كرد و همه خبرها را به مردم داد يا اينكه به ماجرا دامن نزد و اجازه نداد احساس ناامني در كشور گسترده شود؟
پرسش درستي است، آيا بايد تروريستها را به آرزويشان برسانيم و با پخش همه خبرها آن را سرتيتر خبرها بكنيم؟ پاسخ اين پرسش را مديران سيما بايد بدهند و براساس آن برنامهريزي كنند اما بهنظر ميرسد وظيفه رسانه ملي در چنين مواردي اول خبردار كردن مردم و بعد تزريق آرامش به جامعه است. سعدي حدود 800سال قبل توصيهاي كرده است كه شايد بهكار اين روزهاي تلويزيون بيايد. او توصيه ميكند 2امر متضاد گاهي در كنار هم باشند تا نتيجه مناسب گرفته شود. پادشاه سخن از فاصد (رگزن) ميگويد كه بهعنوان پزشك رگ بيمار را ميزند نه براي اينكه جانش را بگيرد، بلكه براي نجات او.
درشتي و نرمي به هم در به است
چو فاصد كه جراح و مرهم نه است