عدهاي از آنها از مأموران حفاظتي، عدهاي از كارمندان مجلس و برخي نيز مردم عادي بودند كه از شهرهاي مختلف براي حل مشكلاتي كه داشتند، راهي مجلس شده بودند اما آنچه نصيبشان شد، گلولههايي بود كه از سلاح تروريستها شليك شد و جانشان را گرفت. در اين گزارش سراغ خانوادههاي 6نفر از قربانيان اين حادثه رفتهايم. قربانياني كه بيشتر آنها با هزار اميد و آرزو راهي پايتخت شده بودند تا شايد بتوانند مشكلشان را حل كنند و در نهايت هدف گلوله تروريستها قرار گرفتند.
- شهادت، آخرين درس خانم معلم
هانيه اكبريان، معلم نهضت سوادآموزي شهرستان نورآباد دلفان در استان لرستان بود كه يك روز پيش از حادثه تروريستي به همراه همسرش راهي تهران شد تا به مجلس برود و براي پيگيري درخواست كارياش نمايندگان مردم لرستان در مجلس را ملاقات كند. او در نهضت سوادآموزي تدريس ميكرد و مدتها حقالتدريس بود. براي همين درخواست خود و همكارانش را براي استخدام در آموزش و پرورش بهصورت كتبي نوشته و راهي تهران شده بود تا آن را به نماينده برساند.
خانم معلم اميدوار بود كه اين درخواست در صحن علني مجلس مطرح و مشكل آنها حل شود اما سرنوشتش طور ديگري رقم خورد. تا جايي كه حتي موفق به ديدار نماينده مجلس هم نشد و با شليك 3گلوله تروريستها به شهادت رسيد. مرتضي شهمرادي، همسر هانيه در گفتوگو با همشهري ميگويد: همسرم متولد 59بود و از سال 86در نهضت سواد آموزي تدريس ميكرد. با وجود داشتن پسري 6ساله اما هميشه فعال و عاشق كارش بود. او ليسانس حسابداري داشت و در تكاپو بود تا در آموزش و پرورش استخدام شود اما به خواستهاش نرسيد.
وي ادامه ميدهد: يك روز پيش از حادثه از شهرستان به تهران آمديم و به خانه يكي از بستگانمان رفتيم. صبح روز حادثه با هم راهي ساختمان مجلس شديم. ساعت حدودا 10:10صبح بود. او تمام وسايلش را بهدست من داد و نامهاي را كه نوشته بود از من گرفت. به من گفت مقابل مجلس منتظرش باشم تا برگردد اما نميدانستم اين آخرين ديدار ما بود. هانيه وارد ساختمان شد و بعد شنيدم كه داخل مجلس گروگانگيري شده و صداي شليك گلوله ميآمد.
خواستم به كمك همسرم بروم اما به من اجازه ورود به ساختمان را ندادند. 45دقيقه بعد هم جسدش را كه 3گلوله خورده بود از ساختمان خارج كردند و از آن ساعت به بعد يك چشمم اشك است و يك چشمم خون.
- درخواستي كه هرگز ثبت نشد
هانيه اكبريان تنها شهيد زن از استان لرستان نبود؛ چراكه زني ديگر به نام مهديه هراتي كه اهل خرمآباد بود نيز سرنوشتي مشابه او داشت و در جريان حادثه تروريستي با شليك گلوله تروريستها جانش را از دست داد. عموي مهديه در گفتوگو با همشهري ميگويد: مهديه فوق ليسانس رشته مهندسي برق بود و در دانشگاه علمي و كاربردي و آزاد تدريس ميكرد. او دختر خيلي فعالي بود و حتي در راديو هم مجري بود.
وي ادامه ميدهد: مهديه يك روز پيش از حادثه به همراه مادر و برادرش به تهران آمد. برادرش وقت دكتر داشت و مهديه هم تصميم گرفته بود براي پيگيري كارش به ساختمان مجلس برود و نماينده خرم آباد را ملاقات كند. او درخواست كتبي نوشته بود براي استخدام در اداره برق؛ چراكه هر چه تلاش كرده بود، موفق نشده بود.
او هم تخصص داشت و هم مهندس برق بود اما متأسفانه اين حادثه رخ داد و درست در همان روز قرباني حمله تروريستها شد و در اوج جواني و با هزار آرزو جانش را از دست داد. پدرش و مادرش كه پس از اين حادثه حال و روز خوبي ندارند و در شوك به سر ميبرند. مهديه در جريان اين اتفاق 2گلوله خورده بود و در صبح شنبه جسدش را در مزار شهداي خرمآباد دفن كرديم.
- مرد هميشه مدير
شهداي حادثه تروريستي مجلس هم مردم عادي بودند كه براي پيگيري درخواستهاي خود پا در ساختمان بهارستان گذاشتند و هم كاركنان آنجا. يكي از قربانيان اين حادثه تكاندهنده، عليجواد زارع، كارمند مجلس بود كه پس از گروگانگيري به شهادت رسيد. برادر او به همشهري ميگويد: برادرم متولد سال 42بود و 2فرزند داشت. او 32سال بود كه در مجلس كار ميكرد و مدرك تحصيلياش فوقليسانس مديريت بود.
وي ادامه ميدهد: برادرم درهر دوره مدير دفتر يكي ازنمايندهها بود كه در اين دوره مديريت دفتر نماينده شاهينشهر را برعهده داشت. گويا روز حادثه تروريستها پس از حمله به مجلس قصد ورود به صحن را داشتند كه وارد ساختمان مجاور شدند؛ جايي كه دفاتر نمايندهها در آنجا بود و كارمندان به محض اطلاع از حادثه درها را قفل كردند.
او ميگويد: مدير دفتر نماينده ديگر كه در اتاق روبهرويي برادرم كار ميكرد، ميگفت تروريستها ناگهان وارد اتاق برادرم شدند و او را گروگان گرفتند. او ميگفت آنها هركس را ميديدند به رگبار ميبستند و تمام تلاششان اين بود كه وارد صحن مجلس شوند كه موفق نشدند. ساعتي بعد وقتي تروريستها به هلاكت رسيدند و نيروهاي امنيتي به تفتيش اتاقها پرداختند، جسد برادرم را درحاليكه دستانش بسته شده و گلوله خورده بود، پيدا كردند.
- كشاورز شهيد
شهداي حمله تروريستي به مجلس هر يك سرگذشت متفاوتي دارند اما سرنوشت همه آنها به شهادت ختم شد. يكي ديگر از اين شهدا صياف علي همتي بود. زماني كه او از روستاي گيلانكشه شهرستان طارم استان زنجان به تهران ميآمد فكرش را هم نميكرد كه چه سرنوشتي در انتظارش است. او نيز با زبان روزه قرباني تروريستها شد. نجف علي، برادرش در اينباره به همشهري ميگويد:« برادرم 47ساله بود و 4فرزند داشت.
او خيرخواه مردم بود و براي حل مشكلات اهالي روستا تلاش زيادي ميكرد اما حالا كه او شهيد شده بيشتر از هميشه جايش در روستا خالي است.» وي ادامه ميدهد: «برادرم آپارتماني داشت كه شهرداري او را بهخاطر ساخت آن جريمه كرده بود. خيلي تلاش كرد كه مشكل رفع شود اما نشد. به همين دليل به مجلس رفته بود تا از نماينده شهرمان كمك بگيرد. آنطور كه به ما گفتند برادرم در سالن انتظار مجلس بود كه تروريستها وارد شدند و او و بقيه را به گلوله بستند. برادرم خيلي مظلوم بود.
وقتي جسدش را تحويل گرفتيم ديديم كه گلولههاي زيادي به بدنش اصابت كرده است. تروريستها حتي به جسد او هم رحم نكرده و چند تيرخلاص به طرفش شليك كرده بودند.» اين برادر داغدار ادامه ميدهد:« من به برادرم افتخار ميكنم. او به اندازه چند مرد كار ميكرد و بزرگترين حامي خانوادهمان بود اما حالا او نيست و 4فرزندش يتيم شدهاند. نميدانم برادرزاده هايم چه آيندهاي پيدا ميكنند.»
- كارشناس مجلس
در ميان شهداي حادثه تروريستي روز چهارشنبه نام احسان آقاجاني هم به چشم ميخورد. او دانشجوي دكتري اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع) و كارشناس مركز پژوهشهاي مجلس بود كه صبح چهارشنبه به شهادت رسيد. برادر وي به همشهري ميگويد: احسان تازه داماد بود و چند ماهي بيشتر از مراسم عقدش نميگذشت.
قرار بود تا قبل از ماه محرم و صفر جشن عروسي او را بر پا كنيم. احسان متولد 64بود و 4سالي ميشد كه در مجلس كار ميكرد. او در جلساتي كه مربوط به اصل44و كميسيون اقتصادي بود تحت عنوان كارشناس شركت ميكرد. روز حادثه هم گويا جلسه درخصوص قانون كسب و كار و اقتصادي بود. براي همين برادرم ميبايست در جلسه حاضر ميشد اما به گفته شاهدان همزمان با ورود برادرم به صحن علني، ناگهان تروريستها به آنجا هجوم برده و گلولهاي به پيشاني برادرم شليك كردند كه همان باعث مرگ برادرم شد.
- فوتباليست شهيد
«سيد رضا ميتوانست فرار كند اما وقتي ديد يكي از افراد مراجعهكننده تير خورده براي كمك به او در مجلس ماند». اين حرفهاي سيدرياض، برادر شهيد سيدرضا ثابتي است؛ همان فوتباليست قديمي كه براي پيگيري درخواستهاي خودش و چند نفر از همشهريهاي آبادانياش به مجلس شوراي اسلامي رفته بود اما بهدست تروريستها به شهادت رسيد.
برادرش ميگويد: سيدرضا، 40ساله و از فوتباليستهاي قديمي آبادان بود كه در تيمهاي پرسپوليس آبادان، جم و كارگر نيز بازي كرده بود. او حتي يك بار به تيم ملي اميد هم دعوت شده بود اما قبل از اردو تصادف و از فوتبال خداحافظي كرد. او چند سالي بود كه در سازمان بنادر كار ميكرد. مدتها در بخش حسابداري كار ميكرد اما بهخاطر اينكه زير بار حرف زور نميرفت او را اذيت ميكردند. پس از آن او را از حسابداري به آتشنشاني منتقل كردند.
علاوه بر برادرم چند نفر ديگر نيز چنين مشكلاتي داشتند و برادرم به مجلس رفته بود تا اين مشكلات را اطلاع دهد. وي ادامه ميدهد: روز حادثه طبق تصاوير دوربينهاي مداربسته او در سالن انتظار بود و كت و شلواري كرم به تن داشت. منتظر بود كه وارد مجلس شود و نزد نماينده برود كه تروريستها شروع به تيراندازي كردند.
او ميتوانست فرار كند اما وقتي ديد زني به پايش تير خورده خواست به او كمك كند كه تروريستها به سويش تيراندازي كردند. از برادرم 2دختر 3و 12ساله به يادگار مانده كه هيچ يك نميدانند چه اتفاقي براي پدرشان افتاده است. آنها فكر ميكنند پدرشان مجروح شده و بهزودي برميگردد. نميدانم چطور بايد خبر شهادت پدرشان را به آنها اطلاع دهم.