اين طلبه 14ساله كه جانمحمد نام دارد دومخرداد توسط افراد ناشناسي ربوده شد اما پس از 22روز با تلاش پليس و تيزهوشي خودش نجات يافت. به گفته سردار حسين رحيمي، فرمانده انتظامي سيستان وبلوچستان، آدمربايان براي آزادي طلبه نوجوان 200ميليون تومان باجخواهي كردهاند و بهطور مداوم محل نگهداري گروگانشان را در حاشيه شهر خاش تغيير ميدادند تا اينكه سرانجام با تلاش پليس طلبه نوجوان نجات پيدا كرد. سردار رحيمي افزود: با وجود آزادي اين گروگان مأموران موفق شدند در 2عمليات جداگانه 2فرد آدم ربا را دستگير كنند و تحقيقات در اين پرونده ادامه دارد.
- شكنجههاي هولناك
اما طلبه نوجوان چطور ربوده شد و در اين مدت بر او چه گذشت؟ اودر گفتوگو با همشهري ميگويد: دوم خرداد، بعد از پايان كلاسهاي درس از حوزه علميه خارج شدم و سوار بر دوچرخهام به سمت خانه رفتم. هوا گرم بود و كوچهها خلوت. هنوز به خانه نرسيده بودم كه يك خودروي امويام سد راهم شد.
3نفر از ماشين پياده شدند و با تهديد اسلحه سوار امويام كردند و به راه افتادند. آدمربايان دستوپاي طلبه 14ساله را بستند و او را به منطقه پشتكوه در شهرستان خاش بردند. در آنجا وي را بهخودروي پرايدي منتقل كرده و دوباره شروع به حركت كردند. جان محمد ميگويد: قبل از اينكه چشمانم را ببندند متوجه شدم كه در منطقه پشتكوه هستيم. بعد از كمي رانندگي، آنها مرا به داخل خانهاي روستايي بردند. از همان ابتدا كه مرا دزديدند كتكم ميزدند و وقتي به خانه روستايي رسيديم، با پدرم تماس گرفتند و گفتند كه اگر 200ميليون تومان پرداخت نكند مرا ميكشند.
آنها براي اينكه پدرم را مجبور به پرداخت پول كنند، مرا شكنجه ميكردند. يكبار از پنكه آويزان كردند و آنقدر نگه داشتند كه فكر كردم ميميريم. يكبار هم ناخنم را كشيدند و بار ديگر پشتم را سوزاندند. هر كاري از دستشان برميآمد انجام ميدادند و در اين مدت از آب و غذا خبري نبود. فقط يك تكه نان و كمي آب ميدادند و من با آن روزه ميگرفتم. سرانجام چند شب پيش، وقتي مرا به خانهاي ديگر برده بودند و ديدم از آنها خبري نيست توانستم با درآوردن شيشه پنجره فرار كنم. اما چون ميترسيدم گير بيفتيم در جايي همان حوالي مخفي شدم.
بهدنبال راهي ميگشتم تا با پليس و پدرم تماس بگيرم. تا اينكه خيلي اتفاقي يكي از همكلاسيهايم را در حوزه علميه ديدم و از خوشحالي داشتم پر درميآوردم. از او خواستم كه با پليس و خانوادهام تماس بگيرد. پس از آن بود كه مأموران رسيدند و من به خانه برگشتم.
- پسرم را نشناختم
پدر جان محمد، از اينكه دوباره توانسته پسرش را در آغوش بگيرد، خوشحال است. او ميگويد: وقتي پسرم را دزديدند و درخواست پول كردند به آنها گفتم كه چنين پولي ندارم. من كشاورزم و خرج زندگيام از اين راه ميگذرد. در نهايت با هماهنگي پليس آنها را راضي كردم در ازاي 20ميليون تومان پسرم را آزاد كنند. قرار شد پول را يكجا بدهم.
خدا خير بدهد مأموران پليس را كه در اين مدت خيلي زحمت كشيدند. آنها توانستند مخفيگاه آدمربايان را شناسايي كنند اما قبل از اينكه آنها را دستگير كنند، پسرم فرار كرد و آدمربايان متواري شدند. وقتي مأموران پسرم را نزد من آوردند، اول او را نشناختم. پسرم وزنش زياد بود اما حالا آنقدر لاغر شده كه نهتنها من، آشنايان و اقوام هم او را نشناختند. بعدا متوجه شدم كه پليس توانسته تعدادي از آدمربايان را دستگير كند. آنها گفتهاند كه همدست اصليشان خواهرزادهام بوده است. او به آدمربايان گفته بود كه من پول زيادي در خانه دارم و آنها را براي انجام اين كار اجير كرده بود كه خوشبختانه با حضور و تلاش پليس، نقشهشان ناكام ماند.