انگار دو آسمان داریم و از هردو، صدای دعوت میآید. باید هردو را برگزید، نمیشود از کنار یکی گذشت. از این فرصتها، کم در زندگی پیش میآید.
* * *
حال و هوای این شبهایمان از دو زاویه روایت میشود، یکی ماجرای باشکوه تو و دیگری نزول اعجابآور معجزه. چه راز بزرگی میان تو و قرآن هست! چه پيوند محكمي ميان تو و قرآن برقرار است! این هماهنگی غم و شکوه، رويداد بینظیري است که هرکسی را به فکرکردن وادار میکند.
برای فکرکردن، به خلوت و شايد هم سکوت نياز داريم. گاهي در ميان جمع با خدا خلوت ميكنيم و گاه در تنهايي و سكوت. گاه لازم است پنجره را ببندیم تا صداهای بيرون وارد خانه نشود. باید تلویزیون را خاموش کنیم و شاید از دیگران بخواهیم آرامتر صحبت کنند. حالا زمان خوبی برای فکرکردن است.
* * *
اینروزها و شبها هرسال تکرار ميشوند و جالب است هربار نقطههای روشن تازهای کشف میشوند. سالها میگردند و واقعه تکرار میشود و ما به ابعاد تازهتری از زندگی تو و از معجزه و نیایش دست پیدا میکنیم.
* * *
شبهای قدر هزارویک درس برای ما دارند. يکی از این درسها فکر کردن است. همه میدانیم در این شبها باید کمی از هیاهوی دنیا فاصله بگیریم و به چیزهایی فکر کنیم که ارزشمندند. برای فکرکردن به باارزشها نیاز به آرامش داریم. لازم است چشم بر هیاهوی دنیای بیرون ببنديم تا حواسمان را پرت نکند. لازم است از خودمان و از چيزهاي مورد علاقهمان بگذريم. لازم است ديگران را بر خود مقدم بداريم. لازم است صداي ديگران بشويم و خواستههاي آنها را در دعاهاي سحر و هنگام خلوت با خدا بازگو كنيم.
* * *
آرامش از خانهی تو به کوچه رسیده است. از کوچه به شهر و از شهر به جهان. دلهاي روشن ردِ آرامش تو را در جهان گرفتند و آرامش تو نسل به نسل به وجود ما تابيد و در دلهايمان جريان يافت. و این چنین است که در روزهای پایانی ماه رمضان ياد تو جهان ما را پُر ميكند، حتي اگر چيزي نگوييم و سکوت کرده باشیم.
این سکوت نميگوید حرفی نداریم. نمیگوید حالمان خوب است. تو در همه حال الگوی ما بودهاي و این سکوت یعنی داريم فكر ميكنيم. به آنچه ميخواهي یادمان بدهی، فکر میکنیم. امشب به احترام این دانایی و آگاهی و برای آرامش خاطر خستگیهای تو و زخمهای قلبت هم بغض ميكنيم و اشك ميريزيم، هم با خدايي كه دوستش داري نجوا ميكنيم و هم به تو و به سخنان تو فكر ميکنیم.
* * *
شبهای قدر هزارویک چراغ پيشِ روی ما روشن میکنند؛ چراغهاي هدایت. تا در پرتو روشنايي چراغها به سرنوشت خود بينديشيم وآگاهانه و با چشم باز با آفرينندهي اين شبها به راز و نياز بپردازيم. هیچ شبی به اندازهی شبهاي قدر روشن نیست. كافی است آنسوی پرده را ببینی، کافی است بدانی اشکها و دلتنگيهای این شبها، سنگین نیستند؛ بلكه راهگشايند.
* * *
اشکهای فرزندان تو از خانه به کوچه رسید. با اشک کودکان یتیم همراه شد و شهر را در برگرفت. انگار فرشتهها در گوش جهان مرثیه میخواندند، رد نمناك اشكها گويي به همهي جهان رسیده است.
ما برای تو و مهربانیهایت، برای تو و ظلمهایی که در حقت شد، برای خوبی محض تو گریه میکنیم... وگرنه تو به او نزديكتر شدهاي و چه بهتر از اين؟ تو در تمام زندگیات رو به سوی او رفتهای و حالا به مقصدت رسیدهاي.
حس غربت ممتد ما با تمام غمهای دنیا فرق دارد. مهر این غم را هم او در دلهایمان گذاشته است.
* * *
شبهای قدر شبهای معجزهاند؛ شبهاي قرآن؛ و ما ميخواهيم در این شبها از روشني قرآن مدد بگيريم تا قلبهايمان روشن شوند. دعا ميكنيم که پای عهد بمانیم، از او ميخواهيم كمك كند كه هدایت شویم و راه را روشن ببینیم...