براي وقتگذراني و فرار از گرما، تكتك سينماهاي دور ميدان انقلاب فعلي را از نظر گذراندم تا فيلمي را براي تماشا انتخاب كنم. رسيدم به سينما كاپري آن روزها و سينما بهمن فعلي. سردر سينما، پلاكارد عجيبي به چشم ميخورد بيشباهت به پلاكارد فيلمهايي كه در آن روزها ساخته ميشد. يك ساعت شماطهدار، يك پاكت نامه، يك مهر «باطل شد»، تكدرختي خشك و بيجان همراه با چهره پيرمردي كه هيچ ربطي به ستارههاي آن روزهاي سينما نداشت.
نه كارگردان نامآشنا بود و نه بازيگران شناختهشده.بليت خريدم و وارد سالن سينما شدم. از مقابل صندلي هايي عبور كردم كه تعداديشان چاقو خورده و پاره شده بودند. جمعيت زيادي در سالن نبود. چند دختر و پسر دانشجو و من كه هنوز نميدانستم دقيقا چرا براي رهايي از گرماي هوا، تماشاچي فيلمي شدهام كه هيچ بازيگر معروفي در آن حضور نداشت.
فيلم شروع شد و از همان نماي اول مرا با خود برد. لوكيشن سكانس افتتاحيه را خوب ميشناختم. اين راهبند ريلي در ميان بوتههاي وحشي تمشك نزديك شهر ما بود. من بارها از كنارش گذشته بودم و حالا داشتم زيبايي و ظرافتي را از اين محل آشنا در فيلم ميديدم كه تا آن موقع به آن توجه نكرده بودم.
فيلم با سكون و رخوتي مثالزدني پيش رفت و مرا با پيرمرد سوزنباني كه حكم بازنشستگي گرفته بود همراه كرد. فيلمي كه نه قصه متعارفي را تعريف ميكرد، نه درامپردازيهاي معمول در آن به چشم ميخورد و نه شيوه كارگردانياش مشابه ديگر آثاري بود كه تا آن روز ديده بودم، مرا با خود برد تا نوبت به تيتراژ پاياني رسيد و منتظر ماندم تا ببينم كارگردان اين فيلم حيرتانگيز كيست كه من در ابتدا اصلا دقت نكرده و نامش را به خاطر نسپرده بودم.
از سينما كه خارج شدم به سهراب شهيد ثالث كارگردان فيلم «طبيعت بيجان» فكر ميكردم كه مفهوم تازهاي از سينما را برايم شكل داده بود. حالا شهيد ثالث برايم نام مهمي بود و سعي ميكردم كارهايش را پيگيري كنم و فهميدم قبل از طبيعت بيجان، فيلم «يك اتفاق ساده» را ساخته با نگاهي انساني و شريف و قصهاي بسيار ساده. شهيد ثالث تنها همين 2فيلم بلند سينمايي را در ايران ساخت و سر سومين فيلمش «قرنطينه» آنقدر به مشكل خورد و برايش مشكل ايجاد كردند تا از ايران رفت. او به عنوان هنرمندي پيشرو نه مورد تاييد حكومت وقت بود و نه فضاي سينماي آن روزها با جهانش همخواني داشت.
طبيعت بيجان اولين فيلم ايراني بود كه 2 جايزه مهم از فستيوالي معتبر را دريافت كرد؛ خرس بهترين كارگرداني و جايزه مجمع كاتوليكها از جشنواره برلين.شهيد ثالث وقتي در ايران به بنبست خورد به آلمان كه قبلا چند سالي را درآنجا گذرانده بود، بازگشت. فيلمهايش در فستيوالها مورد توجه بودند ولي هرگز فيلمساز فستيوالي نبود. به اين معني كه به سفارش فستيوال و براي جايزه فيلم نميساخت.
شايد به همين دليل بود كه وقتي درباره آنتوان چخوف كه شديدا دوستش ميداشت، در شوروي سابق فيلم ساخت، تهيهكننده از شدت نارضايتي از فيلم سهراب، نگاتيوها را هم از بين برد. شهيد ثالث چه در فيلمهايي كه در ايران كارگرداني كرد و چه آثاري كه در غربت ساخت(راستي او فيلم زيبايي هم به نام «در غربت» كارگرداني كرده) همواره فيملسازي مستقل و آشتيناپذير با سيستم بود. فيلمسازي كه با يك اتفاق ساده و طبيعت بيجان براي اولينبار زندگي طبيعي مردمان عادي را به تصوير كشيد.
با نگاهي چخوفي و نوعي سادگي دلپذير كه البته اينها اصلا ساده به دست نيامده بودند و حاصل درك شهودي فوقالعاده فيلمسازي دقيق و نكتهسنج بود. زماني كه كيارستمي هنوز فيلمساز مطرحي نشده بود و داشت در كانون فيلم كوتاه ميساخت،شهيد ثالث درخشيد و روي فيلمسازان شاخصي تأثير گذاشت.
با سينمايي كه نمايش نبود خود زندگي بود و بسيار هم تأثيرگذار. مثل كن لوچ.با يك اتفاق ساده و طبيعت بيجان مسير سينماي متفاوت ايران را تغيير داد و نامش با همين 2فيلم كه با گذر زمان همچنان تازه و پرطراوت ماندهاند، در مقام فيلمسازي برجسته و صاحب سبك ثبت شده است.
- نويسنده و كارگردان سينما