اينكه به اعتقادش اوضاع و احوال نشر كودك و نوجوان ما اين روزها در قياس با ادبيات بزرگسال حال بهتري دارد؛ هر چند بازار نشر كودك و نوجوان كشورمان در بخش ادبيات ترجمهاي كفه سنگينتر و رونق بيشتري نسبت به ادبيات تاليفي دارد.
- حال و احوال اين روزهاي نشر كودك و نوجوان ما چطور است؟
در قياس با نشر بزرگسال، ادبيات كودك و نوجوان حال و وضع بهتري دارد به اين دليل كه خانوادهها اگر خودشان به چيزي نرسيدند و از چيزي در دوران كودكي و نوجواني خودشان محروم بودند حالا تلاش ميكنند تا آن را براي بچههاي خودشان فراهم كنند و نگاهي كه به بچههايشان دارند اين است كه آنها بتوانند كتاب بخوانند و در آينده به جايي برسند. البته من به اين نگاه انتقاد دارم ولي به هر حال با اين نگاه، خانوادهها به كتاب توجه ميكنند و براي بچههايشان كتاب ميخرند.
- اين انتقاد از چه جهتي است؟ به هر حال همه معتقدند خانوادهها بايد فرزندانشان را كتابخوان بار بياورند.
خانوادهها فكر ميكنند بچههايشان قرار است با كتاب خواندن چيز ياد بگيرند كه به اعتقاد من نگاه اشتباهي به دوران كودكي است و از اين نشأت ميگيرد كه كودك موجودي است كه حق انتخاب و تجربه كردن ندارد و بايد خيلي صريح و صحيح به او آموزش داد و او را به يك آدم بزرگ درست و حسابي تبديل كرد.
اين نگاه، هم در ميان خانوادهها وجود دارد و هم در سيستم و نظام آموزشي ما، درحاليكه بايد كودك هم مانند ديگر اعضاي جامعه در شرايط عادي و طبيعي رشد كند. اگر قرار است كتاب بخواند و آموزش ببيند بايد در قالب سرگرمي و بازي همراه با طنز و شادي باشد. در واقع وجه سرگرمي و تفريح كتاب بر وجه آموزشي آن برتري داشته باشد. ولي نگاه خانوادهها كه من نسبت به آن انتقاد دارم اين است كه صرفا تمايل به وجه آموزشي كتاب دارند و اگر كار همراه با طنز يا تخيل باشد برآشفته ميشوند و نميپسندند.
- كودك و نوجوان امروز در دنيايي از فضاي الكترونيك به دنيا ميآيد و بزرگ ميشود و طبعا دغدغههاي او با دغدغههاي كودك و نوجوان دهههاي پيش متفاوت است. چقدر تاليفات حال حاضر ما متناسب و پاسخگوي نياز اوست؟
اين نكته خيلي مهم است. داستان نوشتن يا شعر گفتن براي بچهها صرف داستان نوشتن و بيان حالات شخصيتها و موقعيتها نيست. داستان اگر بتواند با زمان همراه شود، بهخصوص براي مخاطب امروز كه مخاطب كمحوصلهاي است و ادبيات به سمت كوتاهنويسي، قصههاي يك دقيقهاي، داستانهاي مينيماليستي و داستانك سوق پيدا كرده، بسيار در جذب او مؤثر است. اين قالبهاي داستاني برآمده از نياز مخاطب امروز است و ديگر آثار كلاسيك براي او خيلي جذاب نيست.
بهعنوان نمونه، ادبيات دهه60 ما تحتتأثير شرايط انقلاب و جنگ يك مقدار شعارزده بود كه در زمان خود خوب بود و يك جور تهييج در مخاطب ايجاد ميكرد اما الان كه دوران آرامش را سپري ميكنيم گرايش موضوعي متفاوت شده است. مباحث محيطزيست، صلح، عدمخشونت، يادگيري آيين شهروندي و چطور خوب زندگي كردن موضوعاتي هستند كه امروز در صدر مسائل قرار گرفته اند.
- شما در فضاي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان رشد كرديد و به نوعي شايد تحتتأثير آن فضا بوديد. اين فضا امروز چقدر براي كودكان و نوجوانان جذاب است و ميتواند ارتباط او را با كتاب و كتابخواني برقرار كند؟
متأسفانه هيچي و اين يك ضايعه خيلي بزرگ است. كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با وجود امكانات و فضاهايي كه در اختيار دارد، نميتواند بهخوبي از آن بهرهبرداري كند و محيطي را فراهم كند تا خلاقيت بچهها در آن رشد كند. من چند وقت پيش به يكي از كانونها رفته بودم.
ديدم اين كتابخانه در اين تابستان خالي از بچههاست، درحاليكه زمان ما كتابدار، ما را از كتابخانه بيرون ميكرد و ميگفت جا نيست و بچههاي ديگر ميخواهند بيايند و بنشينند و كتاب بخوانند. الان اين فضا سوت و كور است و انگار هيچ انرژياي كه بچهها را جذب كند تا خودشان بيايند دخالت كنند، نشريه درست كنند، نمايش اجرا كنند و در كارهاي جمعي شركت كنند، وجود ندارد.
بچههاي ما امروز فردگرا و درونگرا هستند و در جمع، با همسالان خود خيلي نميتوانند ارتباط برقرار كنند. در جايي مثل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان اين فضا براي بچهها فراهم بود كه همه دور هم بنشينند و متأسفانه امروز اين فضا خالي است.
- در ميان تاليفات حوزه كودك و نوجوان آثاري وجود دارد كه از آن با تعبير آثار بازاري ياد ميشود كه اتفاقا مخاطبان خاص خود را دارد. انتشار آثاري از اين دست چقدر به ديده نشدن آثار مناسب و با ارزش لطمه ميزند؟
اين نوع از كتابها در همه جاي دنيا هست كه در كنار آثار باكيفيت و خوب قرار ميگيرند و بستگي به نگاه مخاطب دارد كه چه كتابي را انتخاب كند. اين كتابها در ايران هم سالهاي سال است كه منتشر ميشوند و هيچ كمكي هم به ادبيات ما نميكنند. از طرفي هم نميتوانيم جلوي توليد آنها را بگيريم.
اما اگر خانوادهها نسبت به ادبيات و كتابهايي كه براي بچههايشان ميخرند، شناخت داشته باشند خودبهخود اين قضيه حل خواهد شد و اين آثار وقتي بازار نداشته باشند كمكم محو ميشوند و از بين خواهند رفت. البته اين امر ساده نيست و ما نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه خانوادهها درباره كتابشناسي اطلاعات دقيقي داشته باشند و اين وظيفه رسانهها اعم از تلويزيون و مطبوعات است كه كتابهاي خوب را معرفي كنند. شوراي كتاب كودك يا لاكپشت پرنده، سالانه فهرستي از كتابهاي خوب منتشر ميكند كه ميتواند مرجع خوبي براي انتخاب خانوادهها باشد.
بخش عمدهاي از اين كتابهاي بازاري در دكههاي مطبوعات عرضه ميشوند. در اين دكهها، نشريات كودك خوبي هم عرضه ميشوند كه اتفاقا برخي از آنها خيلي خوش آب و رنگ هستند. خانوادهها ميتوانند بهجاي آن كتابها از اين نشريات بخرند. اين نشريات، هم قصه و شعر دارند و هم بازي و سرگرمي دارند و از كارشناسان خبره ادبيات استفاده ميكنند و ميتوان بهخوبي آنها را جايگزين كتابهاي بازاري كرد كه از لحاظ رسمالخط و ويرايش مشكل دارند و به لحاظ محتوايي برخي از آنها فاجعه هستند.
- به اين نكته اشاره كرديد كه خانوادهها به كتاب نگاه صرفا آموزشي نداشته باشند و وجه سرگرمي آن را لحاظ كنند. شما با همين هدف طنز را وارد فضاي تاليفات خود ميكنيد؟
بله، البته من علاوه بر طنز وجه سرگرمي را هم وارد كارهايم كردهام. من كتابهايي دارم كه وسط آن، بازي هوش و سرگرمي مرتبط با خود داستان وجود دارد. نگاه من به كتاب، نگاه كلاسيك نيست كه فقط نويسنده، خداي داستان است. من فكر ميكنم مخاطب هم حق دارد و بايد دخالت كند. بنابراين يك جاهايي به بچهها ميگويم شما داستان را ادامه دهيد. كتاب «همان لنگه كفش بنفش»
4 پايان دارد و در آن گفتهام كه من در نهايت نتوانستم به يك پايان خوب برسم و شما داستان را ادامه دهيد.
خيلي از تكنيكها هست كه كمك ميكند تا كتاب فقط يك رسانه يك طرفه نباشد. بنابراين استفاده از طنز در آثارم، در جهت جذابيت آن براي مخاطب صورت ميگيرد. رمان «هستي» در فضاي جنگ اتفاق ميافتد و با استفاده از عنصر طنز توانستم تلخي و آوارگي دوران جنگ را شيرينتر كنم. يك وجه كتابخواني اين است كه بتواند بچهها را به تفكر بيندازد و من سعي كردهام در آثار طنزم اين وجه را رعايت كنم. نه اينكه صرفا كتاب را بخواند، بخندد و ببندد بلكه مقداري از مطالب كتاب در ذهنش تهنشين شود و درباره آن فكر كند.
- اين روزها كاري در دست نوشتن داريد؟
پروژههايي دارم، منتها فراغتي كه بايد وجود داشته باشد را ندارم. رماني دارم به اسم«آهنگي براي چهارشنبهها» كه سال 77منتشر شد و فقط يكبار چاپ شد و اصلا ديده نشد و دلم برايش سوخت چون آن را خيلي دوست داشتم. اين كار را خودم از ناشرش خريدم و قصد دارم آن را با نگاه ديگري كه پختهتر شده بازنويسي كنم و براي چاپ به ناشر بدهم.
- بچههاي خودتان كتابخوان هستند؟
پسر بزرگترم كتابخوان است و ديگري خير. فضاي كتابخواني در منزل ما هميشه بوده و آنها از كودكي به كتاب عادت داشتند. كتابهايي را كه ميخريدم گاهي با پسر بزرگم بهطور مشترك ميخوانديم و بعد كه بزرگتر شد مُهري براي خود درست كرد و روي كتابهايش ميزد. الان هم سرگرم كار ترجمه است و علاقهمند به اين حوزه. اما پسر دومام به زحمت كتابهاي مرا هم ميخواند.
- نامزدي براي دريافت جايزههاي جهاني
فرهاد حسنزاده از سوي شوراي كتاب كودك، بهعنوان نامزد دريافت جايزه جهاني هانس كريستين اندرسن 2018به دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان (IBBY) معرفي شده است.
حسنزاده درباره نامزدياش براي جايزه هانس كريستين اندرسن كه به گفته وي از اين جايزه با عنوان نوبل كوچك ياد ميشود، ميگويد: همينقدركه يك نويسنده از ايران براي اين جايزه معرفي ميشود انگار گوياي بخشي از ادبيات ماست. اين جايزه هر 2سال يكبار از سوي دفتر بينالمللي كتاب براي نسل جوان (IBBY) به نويسندگان و تصويرگران ادبيات كودك اهدا ميشود و شوراي كتاب كودك بهعنوان نماينده اين دفتر در كشورمان مرا بهعنوان كانديداي سال 2018از ايران معرفي كرده است.
او پيش از اين از سوي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بهعنوان يكي از نامزدهاي جايزه جهاني آستريد ليندگرن سال 2017، از بزرگترين جايزههاي جهاني در حوزه ادبيات كودك و نوجوان معرفي شده بود.فرشيد مثقالي، هوشنگ مرادي كرماني، محمدرضا يوسفي و نسرين خسروي افرادي هستند كه تاكنون از سوي شوراي كتاب كودك براي دريافت جايزه هانس كريستين اندرسن معرفي شدهاند و از ميان آنها فرشيد مثقالي (تصويرگر) در سال ۱۹۷۴ موفق به كسب اين جايزه جهاني شد و هوشنگ مرادي كرماني در سال ۱۹۹۲ مورد تشويق هيأت داوران اين جايزه جهاني قرار گرفت.