يک سلام تازه گفت
دود
روبهروي او نشست
هيچکس
برج را نديد
يک پرندهي پريده رنگ
سوي او پريد
روي شانهاش نشست
با ترانهاي سکوت را شکست
- پست
«سال»
خستگي سرش نميشود
توي کارخانهاش نشسته است
«روز» و «شب» درست ميکند
بعد هم برايمان
بستههاي «ماه» را
پست ميكند