در يک روز باراني در ماه خرداد وارد شانگهاي ميشوم. شانگهاي يکي از شهرهاي بزرگ جهان و بزرگترين شهر چين، به نيويورک شرقي معروف است. ساختمانهاي عظيم، برج هاي مدرن در کنار بخش تاريخي و قديمي شهر، آن را در شمار ديدنيترين شهرهاي جهان قرار داده است. ميخواهم در اين مطلب از تجربهي سفرم به چين بگويم و شما هم از تجربهي من استفاده كنيد.
شانگهاي، حدود23 ميليون نفر جمعيت دارد. يک رودخانهي بزرگ و زيبا به نام «هوانگ پو» از وسط شهر ميگذرد. شبهاي اسرار آميز، چراغهاي زيبا و حركت كشتيهاي كروز در رود جذابيت اين شهر را دو چندان ميكند. «علي بحريني»، راهنماي سفر است كه سالها تورهاي گردشگري به مقصد شهرهاي چين را بر عهده دارد.
او ميگويد: «در اين شهر، تراكم ترافيك چنداني مشاهده نميشود، گويي ماشينها پرواز ميکنند. بهخاطر نوع خيابانها و پلهاي متعدد و برنامهريزي دقيق، اصلاً ترافيک سنگين نميبينيد.» اين شهر، بندرگاههاي بزرگي دارد و از ديرباز مورد توجه بوده است و شهر استراتژيکي است.
اما در دل اين شهر مدرن، محلههاي قديمي و بناهاي بسيار تاريخي و جذابي وجود دارد. مثل باغ «يويو آن گاردن» و محلهي اطراف آن که قرار است با اين مقدمه به سراغش برويم. از بازارچههاي قديمي ميگذريم. صنايع دستي، رستورانهاي كوچك و بزرگ، دستفروشها، نمايشهاي سنتي چين را ميبينيم تا به باغ «يو» برسيم. اين بنا سال 1577 ميلادي در دورهي حكومت سلسلهي «مينگ» ساخته شده و البته چندبار بازسازي شده است.
گشتوگذار در اين باغ، با نوع ساختمانها، دالانها و برکههاي پر از ماهيهاي سرخ بزرگ ما را به چين قديم و سبک زندگي آنها نزديک ميکند. ميگويند فردي که اين باغ را ساخته براي تشکر و قدرداني از پدر و مادرش اين باغ را بنا كرده است.
در اين باغ، انواع و اقسام درختها و درختچهها و مجسمههاي سنگي را ميتوان مشاهده كرد. ميدانيد که اژدها سمبل کشور چين است و چينيها اژدها را دوست دارند. در سردر باغ يو، دو مجسمه ميبينيم که ترکيبي از اژدها و سگ است. يکي که کرهي زمين زير پايش است سمبل مرد است و ديگري اژدهاي کوچکتري است سمبل زن.
داخل باغ، مسيرهايي هست که با قلوهسنگ پوشيده شده است. چينيها به ماساژ اعتقاد دارند و ميگويند اگر پابرهنه مسير قلوهسنگي را طي كنيد، جريان خون در بدن شما خيلي راحتتر انجام ميشود.
بنابراين شما ميتوانيد در اين بخش کفشهايتان را در بياوريد و از مسير قلوهسنگي با پاي برهنه عبور کنيد. در ميانهي باغ دو درخت بزرگ ميبينيد؛ نماد پدر و مادر كه همزمان در باغ کاشته شدهاند.
چيدمان سنگها را كه ميبينيم با ذهن خلاقمان ميتوانيم حيوانهاي مختلفي را مجسم كنيم. اينجا صداي کليککليکهاي دوربينها را ميشنويم. صداي سيرسيركها ميآيد كه شاداب ميخوانند و ماهيهاي سرخ بسيار بسيار بزرگ را ميبينيم كه در اين برکههاي سرسبز رشد كردهاند.
يک مجسمهي بزرگ اژدها هم هست که بدن بزرگش را در مسيري طولاني روي ديوار پيچ و تاب داده است. سنگها به شکل خاصي در گوشه و کنار گذاشته شدهاند. چينيها به فنگشويي و انرژي مثبت معتقدند و چيدمان سنگها با اين فلسفه طراحي شده است.
بعد از گشتوگذار در باغ يو و بازارچههاي قديمي و معابد اطراف باغ، ميتوان به غذاخوريهاي چيني هم سر زد. چينيها در غذاهاي خود از نمک کمتر استفاده ميکنند. سبزيهاي متنوعي دارند كه به شكل آبپز و سرخ شده سر ميز غذا ميآيد. ضمن اينكه از موجودات دريايي هم بهوفور استفاده ميكنند؛ موجوداتي مانند هشتپاهاي كوچك، انواع ماهيها، صدفها و جلبكهاي دريايي.
تنوع در غذاهاي ارائهشده حيرتانگيز است، هرچند شايد به مذاق ما خوش نيايد اما امتحانکردنش لازم است. بعد از خوردن غذاي چيني دوباره در محله گردش ميكنيم. هوا گرم است و بستني ميچسبد. بستني را به نيش ميكشيم و دنبال ايستگاه مترو ميگرديم. انصافاً بستني بينظيري است!