سید‌سروش طباطبایی‌پور: به‌ نام‌ خدا.... نوجوانان دوست‌داشتنی... شنوندگان عزیز...! گوش‌کنید...! با دقت لطفاً! این‌جا دوچرخه است...

همان دوچرخه‌ی خواندنی! اما حالا دوچرخه، شنیدنی هم شده! يعني اين‌روزها كلمه‌هاي دوچرخه بال درآورده‌اند و از طريق امواج «راديودوچرخه» به گوش شما هم مي‌رسند!

مي‌گوييد چه‌طوري؟ الآن قصه‌‌اش را برايتان تعريف مي‌كنم. اما قبل از آن لطفاً به كانال تلگرامي ما به نشاني @docharkheh_weekly برويد و در دنياي #راديو_دوچرخه قدم بزنيد و كيف كنيد.

حالا يكي از فايل‌هاي صوتي را دانلود كنيد... آهان... چند لحظه صبر... علامت پخش را لمس كنيد... دينگ... دينگ... كيف كرديد؟! شما هم شنيديد؟ اين‌جا راديو دوچرخه است... صداي ما را از قلب مهربان «راديودوچرخه»‌ي عزيز مي‌شنويد.

 

اولين جرقه!

حدود شش‌ماه است كه هرهفته، تعدادي از صفحه‌هاي دوچرخه‌‌جان، به همت گروه راديودوچرخه، تبديل به فايل صوتي مي‌شود تا دوچرخه علاوه بر چشم‌نوازي، گوش‌نواز هم بشود. البته تا الآن صدايش را در نياورديم و  قرار گذاشتيم بعد از يك دوره‌ي آزمايشي، از راديودوچرخه‌ي عزيز، رونمايي كنيم.

حالا آن‌روز فرارسيده؛ اما جرقه‌ي اوليه‌ي اين اتفاق، از همان‌روزي زده شد كه من با گروه نمايش عروسكي «نمكي‌بلا و ديو‌ناقلا» در مركز شماره‌ي فراگير 24 كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، قرار گفت‌و‌گو گذاشتم.

صداپيشه‌هاي اين گروه كه همه روشندل بودند، در هفدهمين جشنواره‌ي نمايش عروسكي كانون پرورش، برگزيده شده بودند و بهانه‌ي اصلي گفت‌و‌گوي ما هم همين موفقيت بود (كه متن آن در دوچرخه‌ي شماره‌ي 861 چاپ شد).

در پايان گفت‌و‌گو، دور هم نشستيم و درباره‌ي موضوع‌هاي مختلف با هم گپ زديم. بچه‌ها از كمبود امكانات كافي براي روشندلان مي‌گفتند و زحماتي كه مربيان مركز 24 كانون مي‌كشند و كمبود كتاب‌هايي به خط بريل و... تا اين‌كه حرف از دوچرخه به ميان آمد.

يكي از بچه‌هاي كم‌بينا، صفحه‌هاي دوچرخه را با حسرت ورق زد و گفت: «حيف! حيف كه بچه‌هاي نابينا و كم‌بينا نمي‌توانند دوچرخه‌اي شوند و براي دوچرخه شعر و داستان بفرستند و...»

از زور غصه، بقيه‌ي حرف‌هاي «رضوان» را نشنيدم؛ يعني وقتي او حرف مي‌زد به اين فكر مي‌كردم كه دوچرخه براي همه‌ي نوجوانان ايران است و حالا چرا بايد روشندلان از خواندن آن محروم باشند و...

از همان‌موقع فكر و خيال‌هاي مختلفي در سرم مي‌چرخيد... دوچرخه... صدا... نوجواناني با نيازهاي خاص... روشندلان... ايران...

يكي دو روز بعد، موضوع را با سردبير و تحريريه‌ي پا‌به‌كار دوچرخه مطرح كردم و قرار ارائه‌ي نسخه‌ي گوياي برخي مطالب  دوچرخه در همان جلسه مطرح شد. اما كار سخت بود و ما به تنهايي از پس آن بر نمي‌آمديم.

 

هديه‌ي تولدي به‌يادماندني

درست يادم هست... يكي از شب‌هاي سرد دي‌ماه بود و بچه‌هاي تحريريه هركدام مشغول كاري بودند؛ يكي مي‌نوشت، يكي فكر مي‌كرد، يكي طراحي مي‌كرد و...

يك‌هو تعدادي از خبرنگاران جوان و افتخاري دوچرخه، كيك‌ در دست و با فشفشه‌‌هاي روشن، سكوت دفتر دوچرخه را شكستند و مثل هرسال، محبتشان را با دوچرخه تقسيم كردند.

در جمعي صميمي و دوستانه، شب تولد 16سالگي دوچرخه را جشن گرفتيم و با هم كلي گفتيم و خنديديم. جاي همه‌ي شما خالي! بعد از خوردن كيك و چاي و شيريني، بچه‌ها دور هم نشستند و خاطره‌هاي دوچرخه‌اي خودشان را مرور ‌كردند.

نوبت به من كه رسيد، يك‌هو ماجراي ارائه‌ي نسخه‌ي صوتي  دوچرخه و بچه‌هاي روشندل، به ذهنم آمد. آن را با بچه‌ها مطرح كردم... باوركردني نبود؛ انگار همه‌‌ي بچه‌ها در جريان ماجرا بودند و حرف‌هاي نوجوانان روشندل را از زبان خودشان شنيده بودند.

 بعد از چند دقيقه، نوجوانان ديروز و امروز دوچرخه، همه با هم، هم‌قسم شدند تا به عشق نوجوانان روشندل سرزمينشان و همه‌ي كساني كه به هر دليلي نمي‌توانند دوچرخه را بخوانند، كاري كنند كه آن‌ها بتوانند شعرها و داستان‌ها و گزارش‌هاي دوچرخه را گوش كنند و به تعبيري صداي دوچرخه را به گوش همه‌ي مخاطبان برسانند. خلاصه به همين قشنگي، راديودوچرخه، كليد خورد.

و حالا هرهفته، بعد از آن‌كه دوچرخه توليد مي‌شود، بيش از 17 نفر از همكاران راديودوچرخه، با كم‌ترين امكانات اما دستي پر از محبت، دست‌به‌كار مي‌شوند و صداي دوچرخه‌ي عزيز را درمي‌آورند!

 

دل‌نوشته‌هاي صدادار!

بين همان بچه‌هايي كه در آن شب به‌يادماندني حضور داشتند، يك فراخوان محرمانه منتشر كرديم. تعداد داوطلبان همكاري با راديودوچرخه، خارج از انتظار بود. با ملاك‌هايي، مجبور به انتخاب شديم؛ يك گروه، كار گوياكردن صفحه‌ها را به‌عهده گرفتند، گروهي تدوين فايل‌ها و گروهي هم مسئوليت هماهنگي و نظارت را پذيرفتند.

خلاصه راديودوچرخه با 20 نفر عضو رسمي و ده‌ها نفر عضو غيررسمي، كار خودش را از سالگرد شانزدهمين سال تولد دوچرخه آغاز نمود.

از همكارانم در راديودوچرخه، خواهش كردم با عبارتي كوتاه، احساس خودشان را نسبت به راديودوچرخه بنويسند. حالا علاوه بر معرفي مختصر آن‌ها، دل‌نوشته‌هايشان را هم بخوانيد:

 

  • فاطمه‌سادات اخوت، در رشته‌ي كارشناسي ارشد «روان‌شناسي تربيتي» تحصيل مي‌كند و از سال 89، دوچرخه را شناخته.

«خوشحالم كه صداي پر از اميد دوچرخه، به گوش همه‌ي نوجوانان سرزمينم خواهد رسيد»

 

  • بهمن ايلاتي، كارشناس رشته‌ي «بيهوشي» است و ارتباطش را با دوچرخه به‌عنوان خبرنگار افتخاري، از سال 88 شروع كرده و يك‌سالي است همكاري بيش‌تري با دوچرخه دارد.

«در مدرسه خودم را مي‌کشتم که بگذارند روخواني کنم. مي‌گفتند صدايم ضعيف است و به کل کلاس نمي‌رسد. خوشحالم كه حالا صدايم را بيرون از کلاس هم مي‌شنوند.»

 

  • ماجده پناهي‌آزاد، «مديريت صنعتي» مي‌خواند و از سال 92، خبرنگار افتخاري دوچرخه بوده.

«شوق بيان‌کردن جمله‌هايي از آسمان رنگارنگ و مبهم نوجواني! اين يعني‌ راديودوچرخه که به‌تازگي همراه دوچرخه رکاب مي‌زند.»

 

  • فاطمه ترجمان، سال‌ آخر رشته‌ي «معماري» است و تقريباً پنج سال دوچرخه را به‌عنوان خبرنگار افتخاري همراهي كرده. حالا يك‌سالي است كه همكار دوچرخه است.

«مي‌شنويد؟! اين صداي دوچرخه‌ي نوجوان ماست که حالا مي‌خواهد حرف‌هاي توي دلش را با صداي بلند به گوشتان برساند.»

 

  • آريا تولايي، در دانشگاه «موسيقي ايراني» مي‌خواند و در راديودوچرخه، علاوه بر اجرا، مسئول هماهنگي هم هست. او از سال 91، خودش را دوچرخه‌اي مي‌داند.

«روز تولد 16سالگي، دوچرخه يک بوق هديه گرفت و از آن به‌بعد همه‌ي حرف‌هايش را توي بوق و کرنا کرد! اسم بوقش را هم گذاشت راديو دوچرخه.»

 

  • ياسمن رضائيان، كارشناس رشته‌ي «آب‌وهوا‌شناسي» است و شش‌سال خبرنگار افتخاري دوچرخه بوده. از همكاري او با تحريريه‌ي دوچرخه هم شش‌سال مي‌گذرد. ياسمن علاوه بر اجرا، يكي از همكاران بخش تدوين راديودوچرخه هم هست.

«متني را بارها و بارها براي ضبط مي‌خواني تا مبادا خستگي روز در صدايت بنشيند. تو را به‌خاطر همين «بارها و بارها» خواندنت دوست دارم.»

 

  • سمانه سياهوشي، دانشجوي رشته‌ي «برنامه‌ريزي و مديريت شهري» است و از همكاري او به‌عنوان خبرنگار افتخاري، چهارسال مي‌گذرد.

«از اعماق صداي ما ، نوشته‌هاي «تـــــــو» مي جوشد؛ و واژه‌هاي تو ، صدا مي‌شوند در سکوتمان، تا با هم به رفاقتمان با «دوچرخه» افتخار کنيم.»

 

  • نيلوفر شهسواريان، سال چهارم رشته‌ي «جامعه‌شناسي» است. پنج‌سال خبرنگار افتخاري بوده و از سال گذشته به‌عنوان همكار در كنار دوچرخه است.

«گوش‌ها خارش گرفته‌اند! دوچرخه با کلمه‌هايش اين بار توي گوش‌ها چرخ مي‌زند، با صداي زيلينگ زيلينگ!»

 

  • زيبا شيرازي، رشته‌ي «خبرنگاري» مي‌خواند و از سال 86، در كنار دوچرخه به‌عنوان خبرنگار افتخاري بوده. از سال قبل هم بيش‌تر به دوچرخه كمك مي‌كند.

«چه‌قدر خوب است كه مي‌توانيم در كنار هم با دوچرخه ركاب بزنيم و بزرگ شويم، با ديدنش، خواندش و حتي شنيدنش!»

 

  • الهه صابر، كارشناس رشته‌ي مهندسي «اپتيك و ليزر» است. از 14سالگي با دوچرخه همراه بوده و يك‌سالي است با تحريريه‌ي دوچرخه همكاري مي‌كند. او هم علاوه بر اجرا، يكي از مسئولين تدوين راديودوچرخه است

«راديودوچرخه، فرداي درخشاني دارد. مطمئنم با تخصصي‌ترشدن فضاي مناسبي مي‌شود براي نوجوان‌هاي علاقه‌مند به کار حرفه‌اي در عرصه‌ي جذاب صدا.»

 

  • فاطمه صديقي، سال اول رشته‌ي «نقاشي» را پشت سر گذاشته و حدود شش‌سال است كه به‌عنوان خبرنگار افتخاري با دوچرخه، هم‌ركاب است.

«اميدوارم راديودوچرخه طرفدارهاي بيش‌تري پيدا‌کند و تمام کودکاني که (به‌دلايلي) نمي‌توانند دوچرخه را بخوانند، آن را بشنوند.»

 

  • ياسمن مجيدي، مهندس «صنايع غذايي» است و از سال 88 خبرنگار افتخاري بوده.

« واژگان ذات درون‌گرايي دارند، ساکت‌اند، هاي‌و‌هوي‌شان نيست. اما امان از روزي که صدا شوند!»

 

  • غزل محمدي، سال اول رشته‌ي «ادبيات فارسي» را پشت سر گذاشته و هفت‌سال است كه دوچرخه‌اي ا‌ست.

«دوچرخه، ليموناد يخ است وسط داغي تابستان. آدم‌بزرگ‌ها شکر کم مي‌ريزند و به‌قول خودشان ضرر دارد. نوجوان‌ها اما ليموناد خيلي شيرين را دوست دارند. راديو‌دوچرخه آمد تا شکر باشد وشخصيت بي‌صداي داستان‌ها را صدا‌دار کند.»

 

  • شفق مهدي‌پور، يك‌سالي است تحصيل در رشته‌ي «مهندسي مكانيك» را آغاز كرده، اما از پنج‌سال پيش دوچرخه‌اي بوده.

«براي شما مي‌خوانم، براي روشندلاني از جنس نور.»

 

  • فرناز ميرحسيني، امسال كارشناسي رشته‌ي «ادبيات فارسي» را به پايان رسانده. اولين داستانش را در 14 سالگي براي ما فرستاده و از سال گذشته، همكار دوچرخه است. فرناز علاوه بر اجرا، مسئول هماهنگي راديودوچرخه هم هست.

«براي شنيدن صداي رکاب‌هاي رنگي دوچرخه، اصلاً لازم نيست راه دوري بروي! کافي است هندزفري‌ را در گوشت بگذاري و‌ دکمه‌ي پخش راديو‌دوچرخه را لمس كني.»

 

  • محمدحسين نادعلي، دو سالي از تحصيل او در رشته‌ي «روان‌شناسي» مي‌گذرد و شش‌سال در كنار دوچرخه بوده.

«‌دوچرخه، رنگ‌نامه‌ي شگفت‌انگيز پنج‌شنبه‌ها! و قدم بعدي، راديودوچرخه. دوچرخه هميشه رو به جلو؛ براي نوجوانان ايران.»

 

  • مجتبي ناطقي، دانشجوي كارشناسي‌ارشد رشته‌ي مهندسي «سيستم‌هاي انرژي» است و از سال 87، دوچرخه‌اي بوده.

«‌راديو‌دوچرخه، جايي که مي‌توانيم صداي زنگ دوچرخه و رکاب‌زدن‌هايش را بشنويم. چه چيزي بهتر از اين‌که نوشته‌هاي خوب و رنگي‌رنگي‌اش را با گوش جان بشنويم و لذت ببريم؟ هان؟»