دختر و پسر 10-12سالهاش را خفه كرده بود و جنازۀ آنها را در حياط خانهشان خاك كرده بود. بعدها فهميدم با زنش اختلاف داشته و گرفتار وسوسهاي بوده است.او را ديده بودم؛ چون بارها از او قندوشكر و روغن كوپني گرفته بودم. صبحهاي زيادي در كاسۀ رويي بزرگي از او شير تازه خريده بودم. نه قيافۀ ترسناكي داشت؛ نه برق بدجنسي از چشم هايش بيرون ميزد. همان روزها فهميدم كه قاتلها نيز مثل ما هستند؛ مثل ما حرف ميزنند و مثل ما ميخورند و ميخوابند...
اما گمان ميكنيد بعد از اين جنايت سرنوشت بقال سنگدل محلۀ ما چه شد؟ هيچ! چند ماهي از او خبري نبود - شايد زندان بود- و بعد كه سر و كلهاش پيدا شد، خيلي زود بساط عروسياش را با زن ديگري بر پا كرد! حتي خانهاش را هم عوض نكرد. همانجا زندگي با زن دومش را شروع كرد كه بچههاي زن اولش را زير خاك كرده بود. از نگاه هيچكس شرم نكرد. زندان رفت و برگشت؛ اما چون خودش ولي دم آن دو كودك معصوم بود، مجازاتش قصاص نبود.
مردم اما با او چه كردند؟ چه از دست آنها بر ميآمد؟ جز نگاههاي شماتت بار؟ آن روزها اما خبر اين اتفاق ناگوار حتي تا محلۀهاي ديگر شهر هم نرفت. هيچ كمپيني در حمايت از آن دو كودك راه نيفتاد. هيچكس جز اقوام و آشنايان با مادر دغدار آنها همدردي نكرد. راستي در گذشتههاي نه چندان دور، چه جنايتهايي رخ داده است و حتي خبرش هم به گوش ما نرسيده است؟! چه صداهايي خاموش شدهاند و بهزودي زود فراموش؟
اينها را نوشتم كه بگويم: ما عادت كردهايم هميشه افسوس گذشته را بخوريم و از اينكه دنياي امروزمان پر از بدي و نامرادي است، شكايت كنيم. نميگويم دنيا به سمت بديها نرفته است. نميگويم ما بسياري از خوبيهاي خود را به فراموشي نسپرده ايم؛ اما حقيقت اين است كه اين روزها امكانات زيادي براي خوب شدن داريم. ميتوانيم به كمك همين رسانههايي كه دور و بر ماست، با پدر و مادر آتنا اصلاني همدردي كنيم. ميتوانيم تا مجازات قاتل آتناي مظلوم آرام نگيريم. ميتوانيم در همين فضاي مجازي به هم وطنان خود هشدار دهيم كه مواظب كودكان خود باشند. به فرزندانمان بگوييم قاتلهاي خبيث هم مثل ما يك سر دارند و دو گوش و دو چشم. دنيا را همانطور كه هست، براي كودكان خود ترسيم كنيم.
- شاعر و پژوهشگر ادبيات