شامگاه يكي از روزهاي تيرماه گزارش يك درگيري مقابل خانهاي قديمي در جنوب تهران به پليس مخابره شد. با حضور مأموران در محل مشخص شد درگيري ميان 2مرد رخ داده است. آنها با هم فاميل و داماد و برادرزن بودند كه با دخالت مأموران دعوا خاتمه يافت اما اين پايان ماجرا نبود چرا كه دقايقي بعد از رفتن مأموران آنها بار ديگر با هم درگير شدند.
اين بار اما داماد عصباني با ضربه چاقو برادرزنش را زخمي كرد كه مرد زخمي ساعتي بعد بر اثر شدت جراحات در بيمارستان جان باخت. با گزارش اين جنايت به قاضي محسن مدير روستا، كشيك جنايي پايتخت، دستور بازداشت قاتل صادر شد. قاتل پس از دستگيري روز گذشته به دادسراي جنايي تهران منتقل شد و در بازجوييها ادعا كرد كه قصد جنايت نداشته و فقط براي ترساندن برادران همسرش از چاقو استفاده كرده است.
پس از اعترافات اين مرد، قاضي براي او قرار بازداشت صادر كرد و متهم براي ادامه تحقيقات در اختيار اداره آگاهي قرار گرفت. پيش از آن اما قاتل در گفتوگو با همشهري به بيان جزئيات جنايت خونين خود پرداخت كه در ادامه ميخوانيد.
- اختلافت با برادرزنت بر سر چه بود؟
من با همسرم اختلاف داشتم نه با آنها. 2 برادرزنم خودشان براي دعوا به مقابل خانهام آمدند. درواقع در حمايت از خواهرشان آمدند كه آن اتفاق رخ داد.
- چرا با همسرت اختلاف داشتي؟
همسرم 4ماهي ميشد كه قهر كرده و همراه 2فرزندم به خانه پدرياش رفته بود. راستش دعواي ما بيشتر بهخاطر حمايتهاي بيجاي همسرم از خانوادهاش بود.درواقع اولويت اولش خانواده خودش بودند تا من و بچهها. يعني اول به فكر رفاه آنها بود تا ما. من به او اعتماد داشتم و حاصل سالها دسترنج خود را كه حدود 370ميليون تومان پول بود به او دادم به خيال اينكه در حسابش گذاشته و قرار است روز مبادا خرجش كنيم اما چندماه پيش بود كه شنيدم همسرم تمام اين پول را به خانوادهاش داده است. او حتي خرج خواهرش كرده و با گرفتن وكيل و انجام كارهاي قانوني براي خواهرش ويزا گرفته و او را به اروپا فرستاده بود. اينها را كه شنيدم بهشدت بهم ريختم و با همسرم درگير شدم. او هم مرا ترك كرد و به خانه پدرياش رفت.
- چه شد كه برادران همسرت به مقابل خانهات آمدند و با هم درگير شديد؟
من آن روز به خانه پدرزنم رفتم تا هرطورشده همسرم را به خانه برگردانم اما هرچه زنگ زدم جوابم را نداد. حتي زنگ آيفون خانه پدرزنم را زدم و زماني كه صداي مرا شنيد ديگر جوابم را نداد. من هم به خانه برگشتم اما لحظاتي بعد زنگ خانهام را زدند و وقتي به مقابل در رفتم 2برادرزنم را ديدم كه ميگفتند چرا مزاحم خواهرشان شدهام. بر سر اختلافاتي كه ميان ما بود درگيرشديم اما بعد با حضور پليس دعوا خاتمه يافت. 2 برادرزنم اما دست بردار نبودند و دقايقي بعد مجددا به همراه دوستانشان به مقابل خانه من آمدند، اينبار عصباني شدم و چاقويي از داخل خانه برداشتم و قصدم فقط ترساندن آنها بود اما نميدانم چه شد كه يكي از آنها ناگهان به سمت من هجوم آورد و چاقو به سينهاش خورد. باور كنيد من قصد كشتن كسي را نداشتم.
- خب چرا همراهت چاقو بردي، آنها هم مسلح بودند؟
نه هيچ كدام از آنها چاقو نداشتند. من اشتباه كردم نميدانستم پايان تلخي در انتظارم است.
- شغلت چيست؟
پيمانكار ساختمان هستم.
- اما مأموران در تحقيق از همسايه شما متوجه شدند كه درگيري شما با همسرتان بهخاطر اين بوده كه شما دست بزن داشتيد و مدام او و فرزندانتان را كتك ميزديد؟
نه اصلا اينطور نيست. همسايه مان كه عليه من حرف زده براي انتقام چنين حرفهايي را پشت سرم زده تا مرا خراب كند.