دو حادثه مرگبار مشابه يكي در متروي شهر ري و ديگري در ميدان المپيك بر سر هيچ و پوچ هم منجر به مرگ آدمهايي شد كه تقاص جرمشان چنين سنگين نبود. اين حوادث حسابي مورد توجه صفحات حوادث روزنامهها هستند اما اين حجم از پوشش حوادث تلخ، عطش مخاطبان براي مطلع شدن از همه جوانب را فرو مينشاند يا مثل آب شور تشنگي را بيشتر ميكند؟ مطمئنا رسانه نميتواند از آن چشمپوشي كند، اما شماي مخاطب اگر بيش از حد معمول توجه به خرج دهيد، ممكن است دچار پيامدهاي ناخوشايندي شويد؛ از جمله:
- بيتفاوت ميشويد. ممكن است حوادثي چون ستايش و آتنا شما را غرق در احساسات و عواطف انساني كند اما شنيدن و خواندن مداوم حوادث مختلف از كشتار و جنگ گرفته تا سرقت و تجاوز بعد از مدتي شما را نسبت به آنها بيتفاوت ميكند، آستانه تحريكتان بالا ميرود و ديگر كمتر حادثهاي شما را بهاصطلاح تكان ميدهد.
- خواندن حوادث، تخيل جرم را در شما بالا ميبرد و همين ممكن است در موقعيتي بهطور ناخودآگاه موجب ارتكاب آن توسط شما بشود. قديمترها هفتهنامهاي داشتيم به نام حوادث كه تقريبا به پرفروشترين نشريه ايران تبديل شد اما بعد از مدتي به اجبار تعطيل شد و يكي از دلايل آن هم اين بود كه خودش به منبعي براي آموزش انواع روشهاي مجرمانه تبديل شده بود. شرح حادثه گاهي از اوقات به افزايش ارتكاب آن منجر ميشود.
- امنيت و آرامش ما دچار ناهمگوني با شرايط واقعي ميشود. امنيت يك چيز است، احساس آن يك چيز ديگر. ممكن است ضريب امنيت هيچ تغييري نكرده باشد اما به ما اين احساس دست بدهد كه امنيت وجود ندارد و يا كاهش يافته است. همين موضوع بسياري از امور روزمره زندگي ما را دچار اختلال ميكند و ميتواند منجر به تصميمات اشتباه در زندگيمان شود.
افكار عمومي جامعه ايراني بهراستي هفته سخت و دشواري را در ليگ حوادث پشت سر گذاشت. حالا شايد بايد برويم براي ريكاوري. آيا رسانهها اصلا برنامهاي براي بازگشت به زندگي و سرد كردن تنور داغ حوادث دارند؟ باور كنيد روح آن درگذشتگان هم حاضر نيستند شما اينقدر در تب و تاب حادثهشان بمانيد، عكسهاي معصومشان را در شبكههاي اجتماعي بپراكنيد و صفحات روزنامهها را با اخبار داغ آنها پر كنيد. حالا كه دست آنها به اجبار از زندگي كوتاه شده، احتمالا حرف دلشان بيشتر اين است كه: «لطفا برويد و كمي هم به زندگي خودتان برسيد: ارادتمند، مريم، ستايش، آتنا!»