اين سؤال شبيه موضوعي است كه در كتابهاي درسي خواندهايم كه گرما موجب انبساط ميشود و مولكولها بيشتر حركت ميكنند، اما فكر ميكنم از كجا معلوم شايد چون جنبوجوش و حركت مولكولها بيشتر ميشود، بهخاطر انرژي توليدشده، دما هم بالا ميرود؟!
بعضي از آدمها كه فكر ميكنند خيلي تجربه و سواد دارند، ميگويند كه همهجاي اين كرهي خاكي تابستانها اينقدر گرم نيست، ولي كيست كه نداند شور و هيجان و جنبوجوش بچهها هيچ تابستاني را سرد و خنك رها نميكند؟ و با اينحساب، تابستان نه فقط براي ما، كه حتي براي بچههاي مناطق سردسير هم يكجور ديگر گرم است.
* * *
گرماي تابستان با خودش براي ما، تعطيلي و شور و هيجان ميآورد يا برعكس. از قديم همينطور بود. دورهي كودكي و نوجواني ما هم همينطور بود.
برخلاف بزرگترها كه مخصوصاً ظهر تابستان گويي از حال ميرفتند و ميخواستند بخوابند و استراحت كنند، ما بچهها همچنان دوست داشتيم بازي كنيم و سروصدا و دويدن و داد و قال بخشي از زندگي تمام ساعتهاي روزهاي تابستانمان بود.
البته بعضي بچهها كار هم ميكردند. از شاگردي مغازهها و كار ياد گرفتن پيش اوستاكارها تا دستفروشي و بعضاً كارهاي ابتكاري. اما با همهي اينها بازي هم بخشي از زندگي بود و البته هست. مگر نه؟ و براي تعدادي از نوجوانها، تابستان فصل كتاب و مجله و فعاليتهاي فرهنگي و هنري هم بود و البته هنوز هم هست. مگر نه؟
راستي اينروزها تابستان نوجوانها چهطور ميگذرد؟ اين تابستان داغ چهقدر هيجان با خودش ميآورد براي نوجوانها؟ شما نوجوانهاي امروزي چهقدر لذت تعطيلات را حس ميكنيد؟ ميدانيم بازيها كموبيش تغيير كرده، بسياري از بچهها از توي كوچه به توي آپارتمانهاي كوچك كشيده شدهاند، كاركردن و شاگردي و دورهگردي آنروزها جايش را به كلاسهاي متراكم و پشت سر هم داده.
همهي اينها درست؛ اما نوجوانها همچنان به لحظههاي خلوت خود اهميت ميدهند و گاهي ديواري از سكوت دور خود ميكشند. همچنان پرسشهاي بنيانبرافكن مهمان ذهن خلاق آنهاست و همچنان لحظههايي هست كه هيجان كل فضاي زندگيشان را در خود ميگيرد.
گيرم بيشتر وقتها هدفون به گوش حركاتي بكنند كه بزرگترها از آن سر در نياورند. گيرم زباني براي خودشان داشته باشند پر از اصطلاحهايي كه بزرگترها كاملاً با آنها غريبهاند. گيرم لحظههايي در اتاق را بهروي همه ببندند و هيچ كس را به دنيايشان راه ندهند.
ميدانيم كه تابستان و نوجواني با اينها داغ و بهياد ماندني ميشود. چه باك اگر نوجوان مخصوصاً در تعطيلات تابستاني زماني توي خودش است يا گوشهاي نشسته و در گوشي همراهش فرورفته يا غرق خواندن كتاب شعري يا رماني جذاب شده و گاهي دوست دارد سفر و هيجان و كشف ناشناختهها را تجربه كند؟
چه باك اگر نوجوان لحظهاي چنان هدفون به گوش است كه گويي نميخواهد هيچكس بداند او چه گوش ميدهد و دمي دوست دارد موسيقي مورد علاقهاش را با بلندترين صداي ممكن نهفقط گوش كند كه به گوش همه برساند؟ تابستان و تعطيلات نوجواني با همهي اينها خاطرهانگيز و ماندگار ميشود.
«چرخستان» اين ماه هم اگر به اوقات فراغت قديمترها پرداخته، اگر جدي و شوخي دربارهي اهميت برنامهريزي براي تعطيلات نوشته و با واژهها و تصاوير از كارهايي با شما حرف ميزند كه ميشود در تابستان آنها را تجربه كرد و اگر سفرهي رويدادهاي متنوع تابستاني شهر را پيش روي شما گشوده، فقط براي اين است كه به لذتبخشتر شدن تابستانتان كمك كند.
شما هم ميتوانيد دوچرخه را در لحظههاي تابستانيتان، در تجربهها و كشفهاي تازهتان و در تأملها و فكرها و پرسشهايتان شريك كنيد.
ميتوانيد از هرآنچه در تابستانتان ميگذرد براي دوچرخه بگوييد؛ با هر زباني كه دوست داريد: جدي يا طنز، با واژهها يا بيواژه و به زبان عكس و نقاشي و كاريكاتور، در قالب شعر و داستان و نثر ادبي يا در قالب يادداشت و گفتوگو و گزارش و دلنوشته و...
چرخستان در سه ماه تابستان، در شمارههاي وسط ماه ميآيد سراغ شما؛ اين بار با همين موضوع اوقات فراغت، مرداد با موضوع سفر و شهريور با موضوع بازي. اميدوارم تكتكشما باز هم سكوت قلبهايتان را بشكنيد* و بياييد...
سردبير هفتهنامهي همشهري دوچرخه
* اشاره به بندي از ترانهاي با صداي محسن يگانه كه ميگويد: «سكوت قلبتو بشكن و برگرد...»