و شاخههاي نفسگيري.
هركس سؤالي داشت
بهسراغ درخت دانش ميرفت
او برگهاي مهرباني داشت
و قلب صادقي
براي تمام پرسشها
پرسشي ديگر
و جوابي ديگر داشت
براي تمام ترديدها
پاسخي
براي بيراههها
راهي
و از ميان بنبستها
ما را به كوچهباغها ميبرد
كوچهباغهايي كه خوب ميشناخت.
ما
درخت دانشمان را از دست داديم
هرچند هنوز
آنچنان كه بايد
ميوههايش را نچشيده بوديم
و سايهاش را
بهتمامي درك نكرده بوديم