تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۳۸۶ - ۰۵:۲۳

مهدی شادمانی: «پایان‌ناپذیر» یکی از بهترین کلماتی است که علی دایی را تعریف می‌کند؛ یعنی هیچ‌کس تا به امروز پایان او را ندیده و فکرش را هم نمی‌کند که بتواند ببیند.

دایی در برهه‌های مختلف تا یک قدمی خط آخر رسیده و در حالی که همه فکر می‌کردند با خداحافظی «اسطوره» مواجه هستند، آخر خط برایش شروعی دیگر شده است.

داستان تمام نشدن‌های او تکراری و جذاب است؛ یعنی می‌شود بارها تعریف کرد که چگونه طحالش پاره شد، چطور همه برای تمام شدنش به این زودی حسرت خوردند و چطور در فاصله کوتاهی بازگشت و گلزن اول شد، یا اینکه چگونه در مرز 70گله بودن برای تیم ملی، تمام رسانه‌ها برایش شمشیر از رو بستند و همه او را تمام‌شده دانستند اما او بازگشت و تعداد گل‌هایش را به 109 رساند.

داستان بازگشت‌های دایی را تقریبا همه ازبر هستند و از میان همین داستان‌هاست که خوب می‌دانند، «کاپیتان»، باختن را بلد نیست. برای او حتی مهم نیست رقیب، چه کسی باشد. پس اگر بار اول با طحال پاره‌اش جنگید و بازگشت، بار آخر مقابل بی‌حرمتی و فحاشی کودکان هوادار قرمز و آبی، منتقدان بی‌منطق و شاید قسمت بزرگی از فوتبال ایران ایستاد و تیمش ـ سایپا ـ را قهرمان کرد.

تمام این بازگشت‌ها و پیروزی‌ها البته یک وجه مشترک دارد؛ آن هم این است که باید کارد به استخوان دایی برسد و سقوطی بزرگ را تجربه کند تا «شهریار» به غیرت بیاید و دوباره و سه‌باره و ده باره بازگردد.

هر چند که بدانی آخر قصه او بلند می‌شود و همه چیز به‌خوبی پایان می‌پذیرد اما در تمام دوران، نگاه کردن به سقوط شماره10 زجرآور بوده؛ شرایطی که انگار دوباره در حال رخ دادن است. دوباره او در بطن ماجرایی قرار گرفته که همه نگران تمام شدنش هستند؛ تیم سایپا خوب نتیجه نمی‌گیرد؛ یعنی اصلا بد نتیجه می‌گیرد.

 بازی سایپا -پرسپولیس هم آخرین مهلت برای «آقای مربی» بود. در تمام این مدت البته همه فکر می‌کردند کارد به استخوان دایی رسیده و با پیروزی بر پرسپولیس قد علم می‌کند.

یعنی همه منتظر بودند که «برترین گلزن تاریخ فوتبال» تیمش را به‌دست بگیرد و در جدول بالا بکشد اما برخلاف تصور همه این اتفاق نیفتاد چون اسکوربورد نشان می‌داد که نمی‌تواند فعلا بازگردد. این مطلب یک‌برش از آخرین اتفاقاتی است که قبل، هنگام و بعد از بازی برای شهریار رخ داد. برش‌هایی که ثابت می‌کند مرد پایان‌ناپذیر به خط پایان نزدیک می‌شود و البته تغییرات زیادی کرده است هر چند که...

اپیزود اول: تمرین سایپا - قبل از بازی مقابل پرسپولیس
به‌عنوان نفر آخر وارد زمین می‌شود و نگاهی به همبازیان‌اش می‌اندازد. جلال حسینی روی زمین نشسته و حواسش پرت ساق‌بند است. توره با توپ ور می‌رود و عشوری‌زاد و چند نفر دیگر می‌گویند و می‌خندند. از خبری که خوانده نگران شده و نمی‌داند که این را باید به بازیکنان دیگر بگوید یا نه. دایی را دوست دارد و نمی‌خواهد باور کند که اخراجش نزدیک است.

 آرام به سمت کاپیتان سایپا می‌رود و دل را می‌زند به دریا؛ «همشهری رو خوندید؟» انگار همه دور و بری‌ها منتظر این کلمات بودند.«آره، من گفتم که شایعه نیست» بازیکنان البته قبلا از دوستان خبرنگار ماجرا را شنیده‌اند. آنها خوب می‌دانند که بازی با پرسپولیس آخرین مهلت دایی است؛ «نوشته هیأت مدیره تصمیم خودش را گرفته». بازیکنان مشغول حرف‌زدن‌اند که دایی از دفتر بیرون می‌آید؛ «علی آقا اومد». شنیدن این جمله کافی است که در یک چشم برهم زدن همه بلند شوند.

دایی مثل پارسال قبل از قهرمانی سخت‌گیر شده و هیچ‌کس نمی‌خواهد مورد عتاب او قرار بگیرد. همین چند روز پیش بود که بعد از غیبت چند نفر در کلاس روان‌شناسی حسابی از خجالتشان درآمده بود.

سرمربی تا به بازیکنان برسد، پچ‌پچ‌ها ادامه دارد؛ «آقا اگه راست می‌گین از خودش بپرسین». یکی از بازیکنان این را می‌گوید و از یک بزرگتر سریع جواب می‌گیرد که «هیچ‌کس چیزی نگه، خودم می‌پرسم». دایی دیگر نزدیک شده و صحبت‌های همیشگی قبل از تمرینش را آغاز می‌کند. همه حرف‌هایش مربوط به شیوه بازی است. مثل همیشه سگرمه‌هایش را درهم کرده و شینش هم به صورتی کاملا عادی می‌زند.

جملات او که تمام می‌شود، سؤال را می‌پرسند؛ «علی آقا همشهری نوشته بازی با پرسپولیس فرصت آخر شماست». چهره دایی تغییری نمی‌کند. این اولین اتفاقی است که همه را متعجب می‌کند. چون در حالت عادی با شنیدن چنین جملاتی اخم‌هایش را باز می‌کند و چشم‌هایش درشت‌تر می‌شود که نارضایتی‌اش را نشان دهد اما برای چند ثانیه سکوت برقرار می‌شود؛ «اصلا برای من مهم نیست»، اولین جمله دایی تعجب همه را بیشتر می‌کند؛ «ببینید من اگر امروز بشینم و استراحت هم بکنم، هیچ مشکلی ندارم».

باور کردن چنین حرف‌هایی از دایی کمی سخت است. انگار به همین راحتی شکست را قبول کرده؛ «نه مشکل مالی دارم، نه مشکل مقامی، نه مشکل شهرت. من به همه چیز رسیده‌ام».

با اینکه خوب می‌داند صندلی‌اش لرزان شده و این هم برایش خیلی مهم است، جملات را می‌گوید تا به این قسمت برسد؛ «اگر من کاری می‌کنم به خاطر شماست، اگر نتوانیم این بازی را ببریم خیلی حیف است. من مطمئنم که می‌توانیم». او وعده‌ای هم برای تهییج بازیکنانش دارد؛ «شما بازی را ببرید؛ من 10درصد کسر شده از قراردادهایتان را برمی‌گردانم، پاداش هم برایتان می‌گیرم».

اپیزود دوم : ورزشگاه آزادی - بازی مقابل پرسپولیس
«دایی آقای گل... دایی آقای گل». تماشاگران پرسپولیس دوباره با مهاجم سابق تیم خود آشتی کرده‌اند. آنها یکصدا نام دایی را فریاد می‌زنند و تشویقش می‌کنند. دایی هم برای تماشاگران دست تکان می‌دهد.

 دقیقا مانند اتفاقاتی که در بازی رفت سال گذشته رخ داد. در آن بازی البته انصاری‌فرد اعلام کرده بود که می‌خواهد از او تجلیل کند. پس در دقایق اول بازی، همه تماشاگران یکصدا او را تشویق کردند. اما اتفاقات بازی تا جایی پیش رفت که باز هم مورد توهین تماشاگران قرار بگیرد. یعنی او مثل همه بازی‌ها، 90دقیقه درون زمین برای تیمش جنگید و زمانی که گل را به ثمر رساند، مثل همیشه خوشحالی کرد.

 تماشاگران پرسپولیس هم از خوشحالی دایی ناراحت شدند تا گستاخانه به او فحش بدهند. اتفاقات مثل سال گذشته پیش می‌رود. هنوز بازی شروع نشده و او خوب می‌داند که تماشاگران به خاطر ملاقاتش در استادیوم با قطبی و کاشانی این‌گونه تشویقش می‌کنند. او آرام حرکت می‌کند و به سمت نیمکت می‌رود. صندلی چهارم از سمت چپ جایی است که دایی بعد از مهدی اربابی و 2 دستیارش می‌نشیند.

این انتظار وجود دارد که او دوباره برای پیروزی تیمش بدون پنهان‌کاری بجنگد. اما در کل بازی از او و دادزدن‌هایش کنار خط، خبری نیست. دایی روی نیمکت نشسته و گاهی در جایش بلند می‌شود. اما جلو‌تر نمی‌آید تا در تیررس تماشاگران قرار نگیرد. نحوه رفتار دایی در طول 90 دقیقه هیچ تفاوتی نمی‌کند.

 البته دقیقه55 وقتی که ضربه سر آلوز از کنار تیر افقی رد می‌شود و صدای (وای...) چند صد تماشاگر استقلال جوابی بلند از سوی پرسپولیسی‌ها دارد، دایی به ناگاه نیم‌خیز می‌شود و از روی صندلی‌اش می‌جهد اما بدون اینکه لب خط بیاید، برای آلوز دست می‌زند و سرجایش می‌نشیند. این عکس‌العمل‌ها البته می‌توانست طبیعی باشد تا جایی که اسکوربورد ورزشگاه برای چند صدم ثانیه چهره او را نمایش می‌دهد.

در همین لحظه او با تعجب سرش را به سمت مهدی اربابی چرخاند و چیزی پرسید. اما قبل از اینکه سؤال او تمام شود، اسکوربورد ورزشگاه مانند صحنه آهسته لحظات حساس، تصویر را قطع کرد. این اتفاق در استادیوم مرسوم است که صحنه آهسته لحظات حساس را برای جلوگیری از فشار تماشاگران به داور نشان نمی‌دهند. اما این بار به صورتی بسیار عجیب تصویر دایی را حذف کردند.

شاید هیچ‌کدام ار بازیکنان نشنیدند که دایی به مهدی اربابی چه گفت. اما تعجب چهره او خبر از توافقی با مسئولان ورزشگاه می‌داد که از قبل هماهنگ شده بود. یعنی او خواسته بود که تصویرش در ورزشگاه پخش نشود. اتفاقات عجیبی در حال تکمیل شدن است و به نظر می‌رسد که دایی تغییر کرده باشد یا اینکه حداقل به خاطر حس سقوط نمی‌خواهد در معرض دید باشد.

 او اما همه را به تعجب وا می‌دارد؛ وقتی که دروازه‌بانش وقت تلف می‌کند و تماشاگران دایی را این‌گونه صدا می‌زنند؛ «دایی ضدفوتبال... دایی ضدفوتبال». در مواقع عادی دایی حتی به تماشاگران نگاه هم نمی‌کرد اما این بار از همان صندلی چهارم نیمکت برای تماشاگران دست تکان می‌دهد و سبب می‌شود که آنها آرام بگیرند.

اپیزود سوم:  آزادی - پایان بازی پرسپولیس
قسمت اول: دروازه‌بان سایپا خیلی عصبانی است. او به سمت مرادی (داور مسابقه) می‌رود و شروع می‌کند به فحاشی. جلال حسینی هم به دروازه‌بان تیم اضافه می‌شود تا از داور خشمگینانه بپرسد که چرا این‌قدر وقت اضافه گرفته؟ تماشاگران پرسپولیس خوشحالی می‌کنند و بازیکنان سایپا دور مرادی حلقه می‌زنند. دایی سریع به این جمع اضافه می‌شود. او دست معمارزاده را می‌گیرد و او را به سمت رختکن هل می‌دهد.

عصبانیت را می‌توان از رنگ صورتش متوجه شد. حتی حرکات دستانش هم کاملا عصبی است. اما به جای اعتراض به داور در زمین، سر بازیکن خود فریاد می‌زند و او را به بیرون می‌فرستد. جلال‌ حسینی هم که این صحنه را می‌بیند، حساب کار خود را می‌کند و از مرادی جدا می‌شود. رویه جدید تغییرات دوباره در حرکت‌های سرمربی سایپا مشخص است. تغییراتی که زیاد هم دوام نمی‌آورند.

 او در مرحله اول صحبت کردن به صورت مستقیم و در کنار خیابانی را نمی‌پذیرد که به خاطر عصبانیت‌اش منطقی است. اما هنگام خارج شدن از ورزشگاه نمی‌تواند خودش را کنترل کند؛ او به خروجی زمین نزدیک می‌شود که کاشانی جلویش را می‌گیرد و خسته نباشید می‌گوید. عصبانیت  سرمربی البته سر مدیرعامل پرسپولیس خالی می‌شود؛ دست کاشانی را رد می‌کند و می‌گوید: «برو بابا»....

قسمت دوم: در رختکن به بازیکنانش گفته که از همه شما راضی هستم؛ بدشانسی آوردیم. باید در کنفرانس مطبوعاتی شرکت کند و از در رختکن بیرون می‌آید. افشین قطبی جلوی ورودی رختکن‌ها گیر پنجمین دوربین افتاده و مجبور است حرف‌هایش را برای پنجمین بار تکرار کند.

دایی دستش را در جیب کتش فرو کرده و قدم به قدم، آرام آرام به ورودی نزدیک می‌شود؛ سگرمه‌هایش کاملا درهم است و سرخی صورتش را در همان سیاهی تونل می‌شود تشخیص داد. یکی از نزدیکان سایپا با خواهش و التماس دست او را می‌گیرد و به گوشه تونل می‌کشاند.

 صدای او در صدای همهمه خبرنگاران و افشین قطبی گم می‌شود. دایی چند ثانیه‌ای در آن گوشه می‌ایستد و حرف‌های آن مرد را گوش می‌دهد. بعد قدم‌هایش تند می‌شود و سریع از کنار خبرنگاران و قطبی رد می‌شود. عبور دایی مساوی است با هجوم خبرنگاران به سالن کنفرانس. سیر تغییرات دایی در کنفرانس مطبوعاتی اصلا ملموس نیست. چون او بی‌منطق به داور بازی ایراد می‌گیرد. اما نه از کسانی می‌گوید که برای او نقشه کشیده‌اند و نه داور را متهم به طرفداری یک‌جانبه می‌کند و این‌گونه نشان می‌دهد که تغییر کرده.

اپیزود چهارم: تمرین سایپا - صبح روز بعد از بازی
پچ‌پچ می‌کنند و درباره شایعه جدید حرف می‌زنند «آقا به کسی نگی‌ها ولی از رفیقام شنیدم قلعه‌نویی داره میاد». این خبر را عده‌ای باور دارند و عده‌ای دیگر هم نه؛ «فکر نمی‌کنم سایپا بخواهد و بتواند فعلا مربی جدید بیاورد».

بازیکنان در حال بحث‌ هستند که صدای دایی از داخل دفتر بلند می‌شود؛ او داد می‌زند و با تلفن صحبت می‌کند؛ «ما خوب کار کردیم، اما...» دادهایش نامفهوم می‌شود اما همه می‌فهمند که حسابی عصبانی است. جمله بعدی دوباره واضح است؛ «نخیر، این تقصیر فوتبال بی صاحب ماست...».

 همه دنبال جمله‌های بعدی هستند که دایی در را باز می‌کند و به زمین می‌آید. همه می‌دانند که او در مورد بازی حرف خواهد زد اما چه کسی فکر می‌کند که سرمربی بخواهد به اشتباهش اعتراف کند. قطبی دیروز گفته بود که من مهاجم آوردم و دایی هافبک؛ «تعویض‌های اشتباه من باعث باخت شد، شما هیچ تقصیری نداشتید». تفاوت جمله‌ها با دیروز، پذیرفتن اشتباه است. کاری که معمولا دایی انجام نمی‌دهد و این قسمتی دیگر از تغییرات است.

 تغییراتی که از پایان فصل گذشته آغاز شد؛ جایی که در برنامه عبور شیشه‌ای، او  همه کسانی که تا به حال تقلید صدایش را کرده بودند، بخشید.  البته دایی در تمام این مدت، گاهی به گذشته بازگشته و رفتار سابق خود را ادامه داده است. اما نمی‌شود از تغییرات بزرگی که در رفتار دایی مشاهده می‌شود، گذر کرد.

تغییراتی که همه پخته شدن او را نشان می‌دهند و ثابت می‌کنند که اسطوره برای تکامل خود به کسب محبوبیت و راضی نگه داشتن اطرافیان هم فکر می‌کند. هرچند که چنین تغییراتی یک نگرانی را ایجاد می‌کند. اینکه کاپیتان دیگر علاقه‌ای به مبارزه نداشته باشد و بخواهد همان خصوصیتی که او را به این شهرت و موفقیت رسانده، کنار بگذارد. و این هم یک معنی بیشتر ندارد؛ آن هم تمام شدن است.

شاید هم او بتواند با خصوصیات مثبت جدید، خصوصیات گذشته‌اش را هم حفظ کند. هرچند که برای فهمیدن این قضیه باید تا رسیدن کارد به استخوانش صبر کرد اما تغییر رفتار او ستودنی است... . جملاتش را خیلی زود به‌هم می‌بندد و آخرین جمله را با لبخند به بازیکنانش می‌گوید و آنها را برای دویدن آماده می‌کند؛ «شما باید تلاش کنید... قهرمان باید قهرمان بماند».