اين كار در عالم سينما بهويژه در حيطه فيلمنامهنويسي بسيار دشوار و البته مستلزم صرف توان ذهني زياد است.نعمتالله از همان فيلم اول خود «بوتيك» نشان داد كه ميتواند قصهگويي خوب باشد و با زدن راهنماي راست در مسير خلق درام، به چپ بپيچد و تماشاگر را غافلگير و شگفتزده كند.
به ديگر بيان، او هميشه يك گام از مخاطب خود جلوتر است و تمام برگهاي برندهاش را ناگهان رو نميكند. بعد از 2فيلم نهچندان قابل دفاع «بيپولي» و «آرايش غليظ»، بهنظر ميرسد قطار فيلمساز كه از ريل خارج شده بود، دوباره با رگ خواب به مسير موفقيت بازگشته است. اين فيلم نهتنها در ميان آثار سازندهاش يك اثر ممتاز تلقي ميشود بلكه در سينماي ايران هم فيلمي بسيار قابل تأمل است؛ از آن دست فيلمها كه ممكن است سالها بعد نگاه منتقدانه نه خردهگيرانهاش به جامعه ايران در اواسط دهه 90مورد استناد و ارجاع قرار گيرد.
فيلم برشي است از زندگي زني تنها و زخمي كه با گريز از محيط بيرون و پناه بردن به جهان دروني خويش قصد دارد مسيري تازه در زندگي پيش بگيرد. غافل از آنكه روزگار غدار، بدخوابي براي او ديده است. رگ خواب برخلاف ظاهر ملودرامش يك فيلم روانشناختي و جامعهشناختي است. از منظر روانشناختي بهشدت تداعيگر فيلمهاي كريستف كيشلوفسكي با همان فضاها، آدمها، خلوتها، سكوتهاي مفرط، بلاهتهاي عاشقانه، نگاههاي جستوجوگر شخصيتها، حذف عالم بيرون و جامعه به قيمت آگرانديسمان (برجسته) كردن جهان درون و دنياي شخصي و... تأكيد بر لحظههاي خلوت مينا (ليلا حاتمي) وجه روانشناختي فيلم را تشديد ميكند.
اما رگ خواب بيش و پيش از آنكه اثري روانشناختي باشد، از زيرساختي جامعهشناسانه برخوردار است. با آنكه علاوه بر آثار كيشلوفسكي، ردپاي فيلمهايي چون «سرگذشت آدل.ه»، «نامه يك زن ناشناس» و... را هم ميتوان در آن جستوجو كرد اما فيلم اثري نسبتا منحصر به فرد و متفاوت است در سينمايي كه به هزار و يك علت ازجمله مميزي، تصوير روز جامعه در آن انعكاس پررنگي ندارد. رگخواب فيلمي تابوشكن است اما اين تابوشكني را جار نميزند و خيلي زيركانه آن را گسترش ميدهد.
نگاهها و گوشسپاريهاي يواشكي مينا به آنچه در كلاس موسيقي مجاور ميگذرد، حركات او پشت كلاس موسيقي كه با شيوه حركت آهسته حالتي موزون يافته، كار كردنش در ساندويچفروشي، آبستن شدنش بدون عقد شرعي و... تصويري كه فيلم از زن ايراني و تابوهاي اجتماع پيش چشم ميگذارد در سينماي ايران اگر بينظير نباشد، دستكم كمنظير است. رگ خواب تقريبا شخصيت و رخداد اضافي ندارد.
نويسنده تلاش كرده همه امكانات لازم را براي حفظ تمركز تماشاگر بر داستان بهكار گيرد و در اين زمينه بسيار موفق بوده است. مخاطب از همان آغاز با مينا همراه و تا پايان با نگراني و بيم و اميد با او همدل ميشود. نقش حاتمي را در موفقيت و سرپا ماندن فيلم بهواسطه درك عميق از نقش مينا و بازي مسلط و بهشدت تأثيرگذارش نميتوان ناديده گرفت. بدون او فيلم فروميريخت يا دستكم درصدي قابل توجه از باورپذيري و تأثيرگذارياش را از دست ميداد.
رگ خواب علاوه بر بازي درخشان حاتمي از نظر فني هم تحسينبرانگيز است. بيشتر صحنهها قاببندي، نورپردازي و رنگبندي خوبي دارند. از حركت آهسته و گفتار روي تصوير در جا و لحظه مناسب استفاده شده است. تلفيق موسيقي با تصوير در چنين فيلمهايي كه با سكوت و خلوت آدمها و رخوت حاكم بر زندگيشان سر و كار دارد، چندان آسان نيست. رگ خواب از اين حيث چندان مشكل ندارد. موسيقي فيلم يك ترجمان صوتي مناسب براي احساسات بروزنيافته و نيازهاي غريزي ارضانشده شخصيتهاست و فيلم با وجود نواقص اندك، اثري است ماندگار.
- نويسنده و منتقد