آشفتگي در جهان تو جايي ندارد. تمام بههمريختگيها سطحياند و زمانش که فرا برسد هر آفرينش را در جاي اصلي خودش قرار ميدهي. اين نکته كه زمانش کي فراميرسد مشخص نيست، اما در رسيدنش هم شکي نيست.
گاهي اين آفرينش بههمريخته، خودم هستم؛ چون از جايي که به آن تعلق دارم دور شدهام. همين که گاهي با خودم فکر ميکنم نبايد اين کار را انجام بدهم، نبايد اين مسير را دنبال کنم و اين هدفي که پي گرفتهام هدف من نيست، همين يعني از جايگاهم دور شدهام و چهقدر خوب است که به اين فاصله آگاه ميشوم. چون آگاه شدن، اولين قدم براي بازگشت است.
گهگاه زندگيام را، مسيرهاي اصلي و فرعيام را، ايستگاه و هدفهايم را زيرورو ميکنم. همهچيز در حال تغيير است و قانون تغيير، ميگويد مسيري که امروز راه من است، شايد سال ديگر راه من نباشد. پس لازم است هرازگاهي راههايم را زيرورو کنم تا اگر تغييري نياز است انجام بدهم و اگر نه، مصممتر از قبل به راهم ادامه دهم.
اين تغيير گاهي در زندگي روزمرهام بايد به انجام برسد و گاهي در زندگي والاترم. همانکه مانند يک راز در قلبم به امانت گذاشتهاي.
تو امانتهاي بسياري در زندگي من قرار دادهاي که هر کدام را در مسيري تازه پيدا ميکنم. تو خوب ميداني کدام راه را انتخاب ميکنم و با آگاهي به اين انتخاب است که امانتها را برايم در نظر گرفتهاي.
امانتهاي تو نشانههاي خوبي هم هستند. اگر در مسيري که ميروم امانت تو را نبينم ميدانم اين راه، راه من نيست. درک اين نشانهها سخت نيست. قلبم را به تو ميسپارم و تو آن را از نشانهها آگاه ميکني.
رسم امانت اين است که روزي به صاحبش بازگردانده ميشود و تمام زيبايياش به همين است که تا وقتي به دست من سپرده شده ميتوانم از آن استفاده کنم و لذت ببرم.
در اين دنيا همهچيز دست من، امانت است. تو جهان را خلق کردهاي و هرآنچه در آن است، براي توست. پس آگاهم که تمام نعمتها و آفريدهها يک روز به رسم امانت از من پس گرفته ميشوند.
نگران آن لحظه نيستم، چون بيشک خدايي که جهاني به اين بزرگي را براي من خلق کرده و در اختيارم قرار داده، مهربانتر از حد تصور است و کسي که مهربانتر از حد تصور باشد زمان پسگرفتن امانتهايش هم مهربان خواهد بود و ميدانم آنقدر بزرگي که وقتي اين جهان را از من ميگيري، جهاني شکوهمندتر و زيباتر به من خواهي داد.
بالأخره يک روز همهچيز سرجايش قرار ميگيرد. جان من، قلب من و شاديهايم همه امانتهاي تو پيش من هستند. روزي که زمان پسگرفتن آنها فرا برسد جان و قلبم سمت تو برميگردد و زماني که پيش تو باشم در جايگاه اصليام قرار گرفتهام.
من تا زماني که در اين دنيا هستم در مسيرت ميمانم و از آنچه در اختيارم گذاشتهاي لذت ميبرم. اين همان چيزي ست که تو خواستهاي و مسيري است که مرا به هدف والا ميرساند و تو والاترين هدف زندگي من هستي.