مانی عراقی، رودکی تاجیک، ابنسینای عرب، مولانای ترک و لابد این قصه سر دراز دارد.
اینکه چطور و با این سرعت این اتفاق رخ داده را باید در گیرودارهای سیاسی اخیر جستوجو کرد. مناقشه با ایران از هر جنس، با تاریخ و فرهنگ کهن و سترگی که دارد، آسان نیست.
نام ایران یادآور شکوه و عظمتی است که نمیتوان آنرا با دیگر ممالک یکی دانست و شاید همین شده که حالا پیش از هر اقدامی، میخواهند ایران را از تمام افتخارات گذشتهاش تهی کنند.
اینکه این اقدام تا چه حد کارساز است، بستگی به بوقهای تبلیغاتی دارد اما نباید فراموش کرد که این بازی نتیجهای از پیش تعیین شده دارد.
افکار عمومی جهانی که به هر حال تحت تأثیر تزریق رسانهها ست در کوران این اطلاعات غلط، ماننداکنون با شنیدن نام ایران بهجای تداعی شدن فرهنگی باستانی و تمدنی قدیم، معادلهای دیگری به ذهن میآورد و همین موجب میشود تا بستری مناسب برای اتفاقات مورد نظر بهوجود آید.
این بازی برای کشورهایی چون افغانستان و عراق که خود روزی جزو قلمروی ایران محسوب میشدند چندان لازم نبود؛ تاریخ این نامها نهایتا به یک قرن و نیم پیش بازمیگردد. ولی حساب ایران جداست.
از خصم انتظاری جز دشمنی نمیرود. بازی دیروز به شکلی دیگر بود و امروز به این صورت. علت هم معلوم است اما مهم، نحوه برخورد ماست.
ما که سالیانی است از هر چه داشتهایم تبری جستهایم و روزگاری انگ بر این پیشینه زدهایم، حالا دریافتهایم که در ابتدای رویارویی، آنچه بیش از هر چیز در نظر طرف مقابل آمده همین فرهنگ کهن است.
شاید از همین جهت بوده که یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس در روزهای پایانی هفته گذشته توجه به تاریخ و فرهنگ حتی در دوره پیش از اسلام را هم بسیار مهم خوانده است.
اگرچه تازگی، برای گرفتن ماهی از آب همیشه وجود دارد اما نباید فراموش کرد که حتی اکنون نیز عدهای از پاسداشت فرهنگی گذشته گلهمندند و اتفاقاتی از این نوع را تقبیح میکنند.
با رویکرد خصمانه دیگران در این برهه حساس، رخدادهایی از این جنس بهویژه اگر توأم با افزایش سطح آگاهیهای عمومی و تقویت روحیه افتخار بر ایرانی بودن باشد نهتنها عملی ملی و اقدامی میهنی است و موجب همگرایی میشود که در نوع خود مبارزهای فرهنگی تلقی میشود.