خبر كوتاه بود اما براي اهل معني يك دنيا حرف به همراه داشت؛ حرف مردانگي محسن كه پاي اعتقادش سرش را داد تا تن به ذلت ندهد؛ حرف قهرمانان بيادعايي كه در كوچه و بازار بين ما زندگي ميكنند و ما بدون اينكه آنها را بشناسيم خيلي ساده از كنارشان ميگذريم؛ حرف مرداني كه كيلومترها آن طرفتر از مرزهاي جغرافيايي جمهوري اسلامي در مقابل تكفيريها سينه سپر كردهاند تا از مظلوم دفاع كنند. حرف ايستادگي پاي عقيده، تا جايي كه حتي سر بدهي و در چشمها ذرهاي ترس و آشفتگي نباشد؛ چرا كه يقين داري به ديدار ارباب بيسر ميروي و براي يك عاشق، شيرينتر از اين لحظه نيست. همه اين حرفها را ميشد در چشمهاي شهيد مدافع حرم، محسن حججي در آن عكس معروف -كه حتما اين روزها آن را ديدهايد- خواند. عكس عجيبي است. داعشي كه از پشت دستهاي محسن را بسته و او را اسير كرده مضطرب و آشفته است و در چشمهايش وحشت موج ميزند اما چشمهاي محسن را كه ميبيني لبريز از آرامش است و خوب كه دقت ميكني اشتياق ديدار ارباب بيسر در آن موج ميزند. در سالروز شهادت امام محمد تقي(ع) با تعدادي از دوستان و همرزمان شهيد مدافع حرم، محسن حججي، گفتوگو كردهايم كه ميخوانيد.
- از متخصصين نيروهاي لشكر زرهي بود
روحالله مختاري 36سال دارد و با شهيد حججي همكار بوده اما در 2ماهي كه با هم در سوريه بودهاند او را خيلي خوب شناخته است. مختاري با بيان اينكه محسن حججي سن و سال چنداني نداشت اما ويژگيهاي مثبت فراواني در وجودش داشت كه او را از بقيه متمايز ميكرد، توضيح ميدهد: «اين روزها از همه بيشتر به اين توجه شده كه محسن بسيجي بوده كه همينطور است اما كمتر كسي به اين موضوع توجه ميكند كه يكي از متخصصترين نيروهاي لشكر زرهي بوده كه جاي خالياش به راحتي پر نميشود. جاي خالي او در لشكر زرهي به اين سادگيها پر نميشود و با نحوه شهادتش براي خيليها روشنگري كرد تا نسبت به حق و حقيقت آگاهي داشته باشند. وقتي قرار بود تعويض خط كنيم تا نيروهاي درگير در خط مقدم تعويض شوند محسن نميرفت و با نيروهاي جديد هم به مقاومتش ادامه ميداد. نخستينبار كه به سوريه آمده بود موشك به تانك او خورد ولي او به شكل معجزهآسايي زنده ماند. خودش ميگفت بهخاطر اينكه مادرم براي آمدن من رضايت كامل نداشته است شهيد نشدم. اين حرف نشاندهنده نگاه عميقي است كه محسن به شهادت داشت و به شهادت رسيدن را اتفاقي نميدانست». مختاري در ادامه صحبتهايش درباره ويژگيهاي شخصيتي شهيد مدافع حرم، حججي، تعريف ميكند: «اومردمدار بود و با بزرگ و كوچك درنهايت مهرباني رفتار ميكرد. محسن اهل امر به معروف و نهي از منكر هم بود اما با رعايت احترام او به شكل صحيح اين وظيفه ديني را بهجا ميآورد».
- به آرزويش رسيد
روحالله محبي 36سال دارد و از اهالي شهر نجفآباد استان اصفهان است. افتخار اين را دارد كه از مدافعين حرم اهلبيت(ع) باشد. او از 5سال پيش بهواسطه همكاري در گردان امام حسين(ع)، شهيد محسن حججي را ميشناخته و اين روزها ناراحتياش از اين است كه چرا بيشتر محسن را نشناخته و به قول خودش قدر جواهري چون او را ندانسته است. محبي درباره شهيد محسن حججي ميگويد: «در اين مدت كه با او در ارتباط بودم به غير از اخلاص در رفتار و گفتار چيزي از محسن نديدم. محسن طوري زندگي ميكرد كه يقين داشتم نفس كشيدنش هم براي خدا بود و در اين دنيا هيچچيز به جز رضايت پروردگار برايش اهميت نداشت. اهل خودنمايي نبود تا توجه ديگران را بهدست بياورد و فقط ميخواست مورد توجه خدا باشد. ترديد ندارم هر كسي كه محسن را ميشناخت با شنيدن خبر شهادتش سخت داغدار شده و از صميم قلب عزادار است». در سفر شهيد محسن حججي به سوريه قرار بود كه روحالله هم با او باشد اما به دلايلي اين اتفاق نيفتاد. روحالله با گلويي كه بغض سنگيني راه آن را بسته است تعريف ميكند: «آخرين بار كه محسن را ديدم گفتم خوش به سعادتات كه راهي شدي. خنديد و در جواب من گفت: تا شبكههاي ضريح حضرت زينب(س) را در دست نگيرم باور نميكنم. براي محسن هيچچيز لذتبخشتر و گرانبهاتر از نوكري حضرت زينب(س) نبود، به همين دليل براي دفاع از حرم اهلبيت(ع) اشتياق فراواني داشت و لحظهشماري ميكرد تا دوباره به سوريه اعزام شود. اين دومين بار بود كه محسن به سوريه ميرفت و در فاصله اين 2 اعزام مدام افسوس ميخورد كه چرا نخستينبار توفيق نداشته به شهادت برسد. آرزوي قلبي محسن شهادت در راه دفاع از حرم اهلبيت(ع) بود و يقين دارم حالا كه به مقام رفيع شهادت رسيده روحش در شادي و آرامش است. اي كاش محسن ما را فراموش نكرده باشد و در آن دنيا دعايمان كند تا شهادت روزي ما هم بشود».
- خستگي محسن را به ياد نميآورم
حميدرضا جهانبخش هم از مدافعان حرم است كه شهيد محسن حججي مدتي در سوريه نيروي عملياتي او بوده است. مدت آشنايي جهانبخش با شهيد حججي به 7سال پيش برميگردد و در اين مدت آنها در كنار هم عملياتهاي مهم و حساسي را تجربه كردند. او با بيان اينكه شهيد حججي بهمعناي واقعي كلمه مرد جنگ بود، از ويژگي خستگيناپذيري او در معركههاي حساس تعريف ميكند: «در تمام مدتي كه محسن را ميشناختم هيچوقت به ياد نميآورم كه از چيزي ابراز نارضايتي كرده يا اينكه براي انجام كاري آمادگي لازم را نداشته باشد. محسن طوري رفتار ميكرد كه هميشه حتي در سختترين شرايط جنگي ميتوانستم روي او بهعنوان يك نيروي مؤثر و تأثيرگذار حساب باز كنم و مرد لحظههاي سخت بود. بيشتر اوقات بايد او را با داد و فرياد به عقب ميبرديم تا كمي استراحت كند و براي حضور در ادامه درگيري آمادگي لازم را داشته باشد. به ياد دارم كه وقتي محسن همراه من براي نخستين بار به همراه تعداد ديگري از رزمندگان مدافع حرم به سوريه آمده بود وقتي يكي از فرماندهان از من سؤال كرد روي كداميك از اينها ميتوانيم حساب باز كنيم، در جواب او بدون معطلي نام محسن را بردم. خدا را شكر ميكنم كه محسن هم من را رو سفيد كرد و نهتنها كم نميگذاشت كه بيشتر از توانش هم كار ميكرد».
شهيد حججي نخستينبار كه به سوريه رفته بود در عملياتهاي مختلف به جابهجايي پيكر چندين شهيد و جانباز كمك كرده و اين اتفاقات را از نزديك ديده بود اما نكته اصلي اينجاست كه تماشاي چنين صحنههايي نهتنها انگيزه او را كم نكرده بود بلكه او از قبل مصممتر شده بود. جهانبخش در ادامه صحبتهايش ميگويد: «محسن قبل از اينكه براي دومين بار بيايد، پدر و مادرش را به مشهد برد و دست و پاي آنها را بوسيد تا با رضايت قلبي آنها اعزام شود. بيدليل نيست كه ميگويند شهادت نصيب هر كسي نميشود. محسن بعد از بازگشت از نخستين سفر به سوريه ميگفت يك جاي كار من لنگ ميزند كه شهادت نصيب من نشده، براي همين در همه كارهايش دقت بيشتري ميكرد تا كوچكترين ناراحتياي كسي از او نداشته باشد».
- اهل زمين نبود
حسين فرهادي از دوستان شهيد مدافع حرم، محسن حججي است كه سابقه آشنايياش با او به 3سال پيش برميگردد. او فرمانده تانك بود و محسن، توپچي تانك او كه به همين واسطه لحظات بسياري در كنار هم بودند. فرهادي قبل از هر صحبتي درباره محسن، ميگويد: «افسوس ميخورم چرا در اين مدت قدر محسن را ندانستم. با نحوه شهادت سرافرازانه محسن كه در چشمهايش صلابت بينظيري وجود داشت خجالت ميكشم درباره او حرف بزنم. روز اول كه قرار شد با هم كار را شروع كنيم تصميم گرفتيم كه من به او كار با جنگافزار را آموزش بدهم و محسن هم از احكام شرعي برايم بگويد. محسن مدام به من سفارش ميكرد كه حسين! مبادا غيبت كني و حتي در مجلسي كه غيبت كسي ميشود بماني. براي من از همه مهمتر اين بود كه خودش به اين نكات با دقت خاصي عمل ميكرد و مراقب بود هيچ وقت درباره كسي بدگويي نكند. بدون اغراق ميگويم كه شخصيت محسن طوري بود كه انگار اهل زمين نيست و در وجودش ذرهاي تعلق دنيايي نداشت».
حسين از فراق محسن غصهدار است و اين موضوع باعث شده تا كلمات به سختي از گلويش بيرون بيايند. با وجود اين به حرفهايش درباره محسن ادامه ميدهد:« او ارادت زيادي به شهدا داشت و يكي از برنامههاي هميشگياش ديدار با خانواده شهدا بود و از هيچ كمكي نسبت به آنها دريغ نميكرد. همه شهدا را دوست داشت اما در اين ميان با شهيد موسي كاظمي و پويا ايزادي ارتباط خاصي برقرار كرده بود و بر سر مزار آنها آرامش ميگرفت. حتي اين بار كه ميخواست برود هم حال و هوايش با هميشه تفاوت داشت و انگار خبر داشت چه اتفاقي قرار است بيفتد».
- از هر فرصتي براي قرآن خواندن استفاده ميكرد
سابقه آشنايي كمال اميني با شهيد مدافع حرم، محسن حججي، به 5 سال پيش ميرسد. اميني 45سال دارد و 19سال از شهيد حججي بزرگتر است اما درسهاي بسياري از او گرفته است. اميني با بيان اينكه دل و جان محسن با قرآن عجين شده بود، درباره او توضيح ميدهد: «محسن از هر فرصتي براي قرآن خواندن استفاده ميكرد و انصافا آيات قرآن در رفتار و گفتار او تجلي پيدا ميكرد؛ چرا كه او از هر نظر نمونه بود و به جرأت ميتوانم بگويم كساني كه او را ميشناختند كوچكترين ناراحتياي از او نداشتند. محسن نسبت به اينكه نمازش را اول وقت و به جماعت بخواند حساسيت خاصي داشت. پدر بزرگ محسن روحاني بود و خودش از هر نظر مورد تأييد همه بود و براي همين بسياري از اوقات بهعنوان پيش نماز ميايستاد و ما به او اقتدا ميكرديم. با وجود اختلاف سنياي كه داشتيم با اخلاقش به من درسهاي فراواني داد». اميني از مدافعان حرم است و چندين بار به سوريه رفته است. او ميگويد: «هر وقت قرار است به كشور برگرديم خوشحال هستم كه دوباره خانوادهام را ميبينم اما محسن روحيهاش دقيقا برعكس من بود». اميني در اينباره تعريف ميكند: «وقتي روز برگشتن رسيد و به او گفتم آماده شو كه بايد برگرديم، مدام ميگفت من نميآيم. حتي اين بار چندين مرتبه به زور خواستيم كه او را راهي كنيم تا به كشور برگردد اما محسن يك كلام ميگفت كار من در اينجا هنوز تمام نشده است و من بايد بمانم».