کوروش احمدی.کارشناس روابط بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«مخمصه ترامپ» نوشت:
همانطور که انتظار میرفت، آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آخرین گزارش خود بهروشنی نشان داده که ایران در همه موارد به همه تعهداتش ذیل برجام عمل کرده است. مطابق این گزارش، موجودی آبسنگین و اورانیوم غنیشده زیر حد مجاز است. غنیسازی با شمار سانتریفیوژهای مجاز و در سطح مجاز انجام میشود. ساخت نیروگاه آبسنگین مطابق طرح اولیه متوقف شده. فعالیتها در فردو طبق برجام انجام میشود. تحقیق و توسعه سانتریفیوژهای پیشرفته مطابق برجام صورت میگیرد و... البته تعبیر آژانس در این گزارش مبنی بر «ادامه ارزیابیها برای اطمینان از نبود فعالیتها و مواد اعلامنشده» نیز برخلاف برخی تفسیرها در آمریکا تازگی ندارد و در گزارشهای مشابه گفته میشود.
ضمنا قابل توجه است که هم ایران (از زبان نمایندهاش نزد آژانس) و هم آمریکا (از طریق یک مقام وزارت خارجه آمریکا) از «کار حرفهای و بیطرفانه» آژانس تمجید کردهاند. بهاینترتیب، آژانس که تنها مرجع بازرسی و راستیآزمایی درباره برجام است، همه ادعاهای پیشین جریانهای تندرو در آمریکا درباره نقض برجام از سوی ایران را بیاعتبار کرده است. این ادعاها به منسجمترین شکل در نامه چهار سناتور آمریکایی (کاتن، روبیو، کروز و پردیو) به وزیر خارجه آمریکا در ١١ جولای مطرح و درخواست شده بود که پایبندی ایران تأیید نشود. چهار ادعای مطرحشده در این نامه عبارتاند از: بهکارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته به تعداد بیش از حد مجاز، تولید «مکرر» آبسنگین بیش از حد مجاز، گزارش سازمان اطلاعاتی آلمان مبنی بر تلاش ایران برای خرید اقلام هستهای بهصورت غیرمجاز و نهایتا مخالفت ایران با درخواست آژانس برای بازدید از سایتهای نظامی. گزارش آژانس اکنون بهصراحت دو مورد اول را رد میکند.
مورد سوم نیز که فقط برمبنای گزارشهای رسانهای مطرح شده مردود است، چراکه اگر آلمان چنین ادعایی داشت، بايد طبق روال معمول مراتب را بهطور رسمی و کتبی به دبیر کل سازمان ملل گزارش میکرد. مورد چهارم نیز دروغی بیش نیست، چراکه آژانس بعد از قضیه پارچین اساسا هیچگاه چنین درخواستی از ایران نکرده است. اگرچه آژانس در هفت گزارش پیشین خود نیز از پایبندی ایران به برجام خبر داده بود، اما گزارش جدید آژانس در پرتو موضعگیریهای ترامپ از اهمیت ویژهای برخوردار است. وی در ٢٥ جولای در مصاحبهای با والاستریت ژورنال گفته بود «پیشبینی میکنم [در گزارش آتی به کنگره] پایبندی ایران به برجام تأیید نخواهد شد». وی همچنین تیمی را مأمور یافتن راههایی برای اعلام پایبندنبودن ایران در اواسط اکتبر کرده است. اگرچه برجام یک موافقتنامه داوطلبانه است و آمریکا میتواند هر زمان به میل خود از آن خارج شود، اما ترامپ برای غلبه بر مخالفان کنارهگیری از برجام در داخل آمریکا و احتراز از انزوا در سطح بینالمللی به دلایل و مدارکی برای خروج از برجام نیاز دارد.
در چنین شرایطی، گزارش جدید آژانس را که حدود یکماهونیم قبل از ضربالاجل بعدی برای گزارش دولت آمریکا به کنگره انتشار یافته، میتوان ضربهای مهم به برنامهریزیهای ترامپ دراینباره دانست. سفر نیکی هیلی، سفیر آمریکا در سازمان ملل، به وین در ٢٣ آگوست و ملاقات او با دبیرکل آژانس و تشویق او به بازدید از مکانهای نظامی ایران، تلاش دیگر آمریکا برای یافتن بهانهای جهت کنارهگیری از برجام بود. شواهد حاکی از آن است که این تلاش نیز ناموفق بوده است.
در این مورد، در پروتکل الحاقی و متن برجام پیشبینیهای لازم صورت گرفته و صرف درخواست سیاسی یک دولت نمیتواند موجب تغییر در رویه آژانس شود. مطابق بندهای مربوطه در برجام، بازدید از یک مکان اعلامنشده، اعم از نظامی یا غیرنظامی، مستلزم ارائه مدارک متقن از سوی کشور مدعی و طی مراحلی پیچیده است. به گفته یک مقام آژانس و نیز وزارت خارجه آمریکا، هیلی در سفر به وین از مکان بهخصوصی اسم نبرده و دلیلی دال بر وجود شکی معقول درباره فعالیتهای ایران ارائه نکرده است. مقامات آژانس تاکنون مشخص کردهاند حاضر نیستند به دولت ترامپ برای یافتن بهانهای جهت خروج از برجام کمک کنند. یک مسئول در آژانس به خبرگزاری رویتر گفته که «اگر آنها میخواهند برجام را به شکست بکشانند، چنین خواهند کرد. ما مایل نیستیم به آنها بهانهای برای این منظور بدهیم. ما از یک سایت نظامی مانند پارچین صرفا برای ارسال یک پیام سیاسی بازدید نمیکنیم». البته بعضی اظهارنظرهای نهچندان حرفهای در ایران، دبیرکل آژانس را ناچار کرد که بر حق اصولی آژانس مبنی بر دسترسی به «مکانهای مربوطه» در صورت وجود تردیدهایی درباره فعالیتهای هستهای در آنها تأکید کند.
گزارش روشن و گویای آژانس و تردید درباره دستاورد سفر هیلی به وین، ترامپ را با مشکلات بیشتری برای خروج از برجام مواجه خواهد کرد و بر مخالفان این اقدام و نیز کسانیکه دراینباره تردیدهای جدی دارند، خواهد افزود. پیش از این، یک جریان تا حدودی عملگرا و واقعبین که عمدتا مرکب از نظامیان است، نشان داده بود که مایل نیست با خروج یکجانبه از برجام حمایت متحدان اروپایی را از دست بدهد و بحران جدیدی را در منطقه موجب شود. تأیید پایبندی ایران تاکنون عمدتا با فشار این جریان ممکن شده است. اکنون با اخراج استیفن بنن، استراتژیست ارشد سابق و همفکران او از کاخ سفید و انتصاب ژنرال جان کلی به سمت رئیس کارکنان کاخ سفید، این جریان بیشازپیش تقویت شده است. جمهوریخواهان سنا نیز که زمانی قویا مخالف برجام بودند، بهنظر میرسد درحالحاضر درباره خروج حسابنشده از برجام دچار تردیدهایی شدهاند. اظهارات سناتور کورکر، رئیس کمیته سیاست خارجی سنا، مبنی بر اینکه «برجام دارد کار میکند» و اینکه «ما به متحدان اروپایی برای مهار ایران نیاز داریم و...» گویای این امر است. درمجموع، غیر از چهار سناتوری که در بالا به آنها اشاره شد، اخیرا جمهوریخواهان دیگر عمدتا دراینباره ساکت بودهاند. با وجود موارد گفتهشده، نمیتوان پیشبینی کرد که ترامپ در نیمه اکتبر چه تصمیمی درباره برجام خواهد گرفت. او اهمیت بسیاری برای حفظ پایگاه اصلی رأیش که دارای تمایلات راست افراطی و ازجمله ضد ایران است، قائل است. نادیدهگرفتن یکی از قولهای اصلی انتخاباتی میتواند برای ترامپ در آینده مسئلهساز شود. بنابراین اکنون غریزه او و منافع سیاسیاش در کشمکش با واقعیات عینی قرار گرفته و مشکل میتوان گفت نتیجه این کشمکش چه خواهد شد.
- يكي از آزمونهاي بزرگ ولي شكست خورده
عباس عبدي روزنامهنگار و تحليلگر در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
روز دهم شهريور به نام روز بانكداري بدون ربا نوشته و ثبت شده است. كساني كه سن بالاتري دارند، به خوبي ميدانند كه پيش از انقلاب از نظر افراد متشرع اشتغال به برخي از مشاغل و دريافت حقوق و دستمزد از آن مشكل داشت، كه يكي از مهمترين آنها، شاغل بودن در بانكها بود. علت اين بود كه آنان بانكها را ربوي ميدانستند، زيرا براي سپردهها و وامهاي دريافتي مردم سود ثابتي را در نظر ميگرفتند و اين امر را مصداق ربا و حرام ميدانستند و چون حقوق و دستمزد كاركنان بانكها از محل اين سودها پرداخت ميشد، لذا حرام دانسته ميشد و كسي نبايد در آنها تصرف ميكرد به همين دليل اگر كسي در بانك شاغل بود و ميخواست دريافتي و حقوق او نيز حلال باشد، نزد مرجع تقليد يا نماينده مرجع تقليد خود ميرفت و به نحوي توافق ميكردند كه اين پول و حقوق را بگيرد و دوباره به وي بدهد تا حلال باشد. به اين صورت كه مثلا با دست چپ حقوق را بگيرد و بدهد به دست راست خود و اين به اصطلاح دست گردان شود. به اين معنا كه پول حرام در حقيقت مالكيت ندارد و بايد به صاحب اختيار شرعي آن تحويل شود و در اينجا دست چپ مصداق آن صاحب اختيار است كه ميگيرد و به فرد شاغل پرداخت ميشود تا اجازه تصرف در اين پول را داشته باشد.
در آن زمان افراد متشرع عموما پول خود را در حسابهاي قرضالحسنه يا جاري ميگذاشتند و چون تورم هم زياد نبود، چندان نيز نگران كاهش ارزش پول خودشان نبودند. همچنين حتيالمقدور از گرفتن وام و پرداخت سود بانكي پرهيز ميكردند. حتي در اجاره دادن ساختمان به بانك پرهيز داشتند. تصور عموم آنان اين بود كه ربا جنگ با خداست و گرفتن و دادن اين سودهاي بانكي مصداق جنگ با خداست و ريشه يكي از بدبختيهاي جامعه وجود ربا است. توضيحات بيشتري هم روي منابر و نيز در سخنرانيها درباره اين مساله داده ميشد و حتي درباره عوارض نطفهاي كه از خوردن و زندگي با پول اين ربا بسته ميشود شرح كاملي داده ميشد كه مو را بر تن شنونده سيخ ميكرد. در هر حال انقلاب شد و فرصت آزمون بانكداري بدون ربا فراهم شد. البته پيش از انقلاب برخي از افراد با تاسيس صندوقهاي قرضالحسنه سعي كردند كه الگويي براي اين نوع از بانكداري ارايه كنند ولي با وجود تورم پايين و اندازههاي كوچك و نيز فعاليت محدود اين صندوقها، امكان آن نبود كه چنين الگويي را مصداق موفقي از بانكداري اسلامي بدانند.
پس از انقلاب بانكها ملي شدند. در ملي شدن بانكها كمتر ترديدي وجود داشت و اتفاق نظر بود، چرا كه سودهاي حاصل از آن بانكداري را حرام اعلام كردند و كل ثروت آنها مشمول مصادره شد. ولي از همان ابتدا معلوم بود كه اجراي بانكداري بدون ربا به اين سادگي نيست. بني صدر كه قصد رييسجمهور شدن داشت، به عنوان يك اقدام تبليغاتي سود بانكي را حذف كرد و به جاي آن ٤ درصد كارمزد گرفت و مبالغ زيادي را براي خريد مسكن به مردم شهري وام داد و نخستين ضربه را به نظام بانكي كشور زد.
پس از آن و با تشكيل مجلس يكي از نخستين قوانيني كه در سال ١٣٦٢ به تصويب نهايي رساندند بانكداري بدون ربا بود كه بانك ميتوانست با دريافت سپرده از مردم و به عنوان وكيل آنها و بهكار انداختن اين سپردهها در قالب يكي از عقود اسلامي مثل مضاربه، مساقات، اجاره به شرط تمليك، سلف، جعاله و... سرمايهگذاري كنند يا وام بدهند و سود حاصل را به سپردهگذاران برگردانند و حقالزحمه بانك را نيز بردارند. ولي در عمل مشاهده شد كه كار بانك با اين وظايف جور در نميآيد. به علاوه دو رقمي شدن تورم و كاهش ارزش پول مردم در بانكها، عوارض شديدي را ايجاد كرد و از همه بدتر پرداخت اعتبارات تكليفي كه از سوي مجلس و دولت به بانكها تحميل شد در عمل بانكها را با مشكل مواجه كرد و از اينجا بود كه نهادهاي پولي جديد بيرون از بانك فعال شدند. يكي از نخستين مورد آنها شركتهاي مضاربهاي سحر و اليكا بود. كه پول مردم را ميگرفتند و طبق عقد مضاربه ماهانه تا ٣ درصد پرداخت ميكردند! اين كار نه تنها خطرناك بود و ميتوانست پولهاي مردم را از ميان ببرد، بلكه رقيب بانكهاي دولتي بود كه آن نيز براي اين بانكها غيرقابل تحمل بود. لذا شركتهاي مهم فعال در اين زمينه را زمينگير كردند. ولي مردم به صورت فردي و در ابعاد كوچك اين كار را انجام ميدادند. البته خيلي از كلاهبرداريها و ورشكستگيها نيز رخ ميداد كه مردم را به خاك سياه مينشاند. عوارض اينكه مردم از خلال فرآيندهاي غيربانكي وارد معاملات مشابه شدند، خيلي بيشتر از آن است كه به ذهن ميآيد. سالها گذشت تا معلوم شد نظام بانكي رسمي و انحصاري ايران غيركارآمد و زيانده است و اگر سودي هم دارد از كمك به توليد نيست، از كاهش ارزش پول مردم نزد بانكها و خريد ملك است.
فساد گستردهاي در بانكها شكل گرفت. اعتبارات با سود پايين پرداخت ميشد و افراد وامگيرنده، ثروتمند ميشدند بدون اينكه كاري كنند. بخشي از آن را رشوه ميدادند و با اين كار خود نظام بانكي را فاسد كرديم. تا اينكه از دو دهه پيش سروصداي تاسيس بانكهاي خصوصي بلند شد. اين بانكها نيز بيش از اينكه خصوصي باشند وابسته به نهادهاي قدرتمند بودند. به همين علت نظارتپذيري آنان كم بود و بانك مركزي هم قدرت نظارت بر آنان را نداشت. ابتدا كارشان سكه شد. در يك خيابان كه قبلا ٥ بانك بود الان ١٥ شعبه بزرگ بانكي وجود دارد! در سالهاي اخير با ركود مسكن، آنان وارد دوران سراشيبي شدند. براي پرهيز از اين وضع اقدام به پرداخت سود بيشتر كردند تا سپرده بيشتري را جذب كنند. اين كار فقط قرص مسكني بود كه درد را تخفيف ميداد ولي بيماري را عميقتر ميكرد. سروصداي خيليها درآمد كه اين بانكداري اسلامي نيست، زيرا سود دريافتي آن در همه دنيا از بالاترين ارقام است. قرار بود در بانكداري جديد سود و ربا از ميان برود ولي بيشتر شد. معترضين به سود بانكي نيز سپردههاي خود را در بانكي ميگذاشتند كه همين سود از نظر آنان حرام را، بيشتر ميپرداخت! خلاصه روز بانكداري اسلامي تبديل به آزموني بزرگ براي ارزيابي ادعاهايي شده است كه هيچكس حاضر نيست به صورت ريشهاي آن را تحليل كند. و اين فقط يكي از آزمونهاي شكست خورده در جامعه ما است!
- آمانو زنگ خطر را به صدا درآورد
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله اش نوشت:
هشدار منتقدان درباره تبعات خسارتبار و خطرناک برجام یک به یک خود را نمایان و درستی نظر آنان را اثبات میکنند. هشدارهایی که نه تنها از سوی «انتقادشوندگان» جدی گرفته نشد بلکه در مقابل، «انتقادکنندگان» حسود و بیسواد خوانده شده و به جهنم حواله میشدند. این انتقادها و هشدارها اما رفته رفته درستی خود را نشان میدهند. مدتی است، خبرهای ناخوشایندی از راه میرسد. خبرهایی که میطلبد، از هم اکنون فکری برای آنها کرد.
گزارش کمیسیون امنیت ملی مجلس که هفته گذشته با 7 ماه تاخیر! منتشر و از سوی مدعیان «شفافیت» و «دانستن حق مردم است» سانسور شد، با همه تلاشهایی که شده بود تا برای برجام چند دستاورد دست و پا کند، به بخش مهمی از این انتقادات مهر تایید زد و گفت که تحریمها فقط روی کاغذ برداشته شدهاند. این گزارش از سوی مجلسی تهیه شده که دولت آن را «حرفهای» میداند.
«عدم وجود اراده جدی در دولت آمریکا برای رفع تمام موانع بانکی و بهرهگیری از ابزارهای مختلف برای تحت فشار قرار دادن شبکه بانکی جمهوری اسلامی ایران» و «تداوم نگرانی و تردید بانکهای بزرگ برای همکاری با ایران به دلیل ترس از وضع جریمههای سنگین از سوی آمریکا» از جمله بندهایی است که در این گزارش به آنها اشاره شده است. مفهوم این دو بند یعنی موانع بانکی به عنوان مجرای اصلی مبادلات تجاری هنوز بسته است و بانکهای خارجی با ما همکاری نمیکنند. ادامه این بند البته، مفهوم آن را خود، توضیح میدهد:
«به نظر میرسد علت اصلی این است که تحریم بانکی ایران صرفا بر روی کاغذ برداشته شده است و نه در عمل و واقعیت و ایجاد تردیدها و تهدیدهای مکرر آمریکا از یک سو و عدم انگیزه، اراده و جدیت همپیمانان آمریکا در نظام سلطه و سران کشورهای غربی و منطقهای از سوی دیگر نگرانی روبرو شدن با ضرر و خطر و ریسک سنگین را برای بانکهای بزرگ، ماندگار و سنگین کرده است که حاضر به ارتباط مالی با بانکهای ایرانی نیستند.»
پیروزی فردی با مختصات دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اما شاید، اولین زنگ خطری بود که برجامیان آن را جدی گرفتند. پیرمردی تاجر و فاسد که 7 ماه است قدرت را در آمریکا به دست گرفته اعلام کرده، ذرهای برای برجام ارزش قائل نیست. ترامپ با نقض معاهده جهانی اقلیمی پاریس به کسانی که میگفتند «برجام یک تعهد بینالمللی بین 6 کشور جهان است» تا نتیجه بگیرند «پس هیچکس نمیتواند آن را نقض کند» نشان داد از نقض تعهدات بینالمللی بزرگتر از برجام نیز هیچ ابایی ندارد. برجامیان همان قدر از پیروزی ترامپ نگران شدند که درصورت پیروزی هیلاری کلینتون خوشحال میشدند! اما با آمدن ترامپ، همه چیز خیلی زود برگشت. تا پیش از ترامپ میگفتند قراردادی که امضاء شده «جهانی»است و «معتبر» و هیچ یک از اعضاء به تنهایی «نمیتواند»! آن را لغو کند اما ترامپ برجام را به «تنهایی» نقض کرد. فراموش کردند روزی همین عضو 1+5 را، تنها عضو توانمند و ضامن اجرای برجام معرفی میکردند و «قول» و «امضایش» را تضمین میدانستند. این عضو معتبر حالا برای این طیف شده نامعتبر!
اظهارات تازه «یوکیا آمانو»، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی اما، زنگ خطر را این بار نه فقط برای برجامیان که برای کل کشور به صدا درآورده است. مدير كل آژانس بينالمللى انرژى اتمى در گفتوگو با آسوشيتدپرس گفته: «طبق برجام آژانس درصورت وجود اطلاعات معتبر و نگرانى از فعاليت اعلام نشده، مىتواند به هر سايتى، چه نظامى و چه غيرنظامى در کشورمان دسترسى داشته باشد.»(!) این سخنان ساعاتى پس از آن منتشر شد كه دو مقام آژانس به خبرگزاری رويترز گفتند آژانس فعلا نيازى به دسترسى به سايتهاى نظامى ايران ندارد، چون هيچ اطلاعاتى كه موجب نگرانى از فعاليت اعلام نشده باشد، وجود ندارد.»
هیچ سرزمینی-تاکید میشود-هیچ سرزمینی که بتوان نام «کشور» را روی آن گذاشت، حاضر نمیشود به دشمنش! اجازه بازدید از مراکز نظامی و حساسش را بدهد. اینکه در متن برجام چه بندهایی گنجانده شده که مدیرکل آژانس (نه آمریکا یا سایر اعضای 1+5) تصریح میکند، هرگاه احساس نیاز کنند، میتوانند از هر سایت نظامی و غیر نظامی کشورمان بازدید کنند؟ سؤالی است که دولت محترم باید پاسخگوی آن باشد. جالب اینکه، منتقدان در بحبوحه مذاکرات هستهای و پس از آن این خطر را بارها و بارها به دولت محترم گوشزد کرده بودند.
پس از اظهارات آمانو، رسانهها و مراكز نزديک به دولت ترامپ به شدت علیه آن موضع گرفتند! البته نه از این بابت که مخالف بازرسی از مراکز نظامی و غیر نظامی ایرانند، بلکه میگویند چرا آمانو گفته فعلا نیازی به این بازرسیها نیست!
جملاتی از این دست که «هدیه نقض برجام را به ترامپ نمیدهیم» یا «ما ناقض برجام نخواهیم بود چرا که آمریکا همین را میخواهد»، آن هم در حالی که هم تحریم میشویم، هم تهدید و هم در خطر ورود دشمن به مراکز اطلاعاتی و نظامی قرار میگیریم، در خوشبینانهترین حالت، از روی «خوشبینی و سادگی» یا شاید حتی از روی ناچاری! بیان میشوند. نقض برجامی که یک طرفه اجرا میکنیم، هدیه به ترامپ و بازی کردن در زمین اوست. این گونه واکنشها یعنی، در زمین دشمن بازی میکنیم.
تاریخ را برای تفریح نمینویسند. تاریخ یعنی عبرت گرفتن از سرنوشت دیگران. یعنی تجربیات مشابه را ببین تا درس عبرت دیگران نشوی. ادامه این روند میتواند ما را عبرت دیگران کند. کره شمالی از تاریخ عبرت گرفته، مذاکرات هستهای، برجام و بدعهدیهای آمریکا را هم میبیند، لذا هیچ اعتمادی به آمریکاییها نمیکند. ما در این 4 سال تبدیل شدیم به درس عبرت کرهایها. لیبی، کوبا و حتی همین کره شمالی، درسهای عبرتی خوبی بودند برای دولت محترم آقای روحانی. با پروسهای شبیه به همین برجام، توانمندیهای هستهای لیبی را در زمان قذافی بار کشتی کردند و بردند بدون اینکه به تعهداتشان عمل کنند. چند سال بعد، به این کشور ضعیف شده و به غرب اعتماد کرده حمله کردند، قذافی را کشتند و کشورش را به تاراج بردند و حالا این کشور را به حال خود رها کردهاند تا هرج و مرج و جنگ داخلی، به طور کامل نابودش کند.
سفارت کوبا چند ماه بعد از اعلام خبر عادیسازی روابط با آمریکا و بازگشایی سفارتهای دو کشور، با کیهان تماس گرفت و خواستار انجام مصاحبهای با ما شد درباره بدعهدیهای آمریکا. خلاصه گفتوگوی ما با سفیر محترم کوبا در تهران که 25 شهریور ماه سال 94 تحت عنوان«اعتمادی به آمریکا نداریم؛ از اصول انقلابی خود هم کوتاه نخواهیم آمد» این شد که؛ آمریکاییها پس از مذاکرات و عادیسازی روابط به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکردند و حتی، آنقدر قانون و مصوبه در کنگره علیه کوبا به تصویب رساندند که اوضاع، بدتر از شرایط قبل مذاکرات شد!
توانمندیهای هستهای ایران با برجام، ضعیف شد. ملاک را اگر جیب مردم بگیریم، این مذاکرات آورده اقتصادی هم نداشت. همین که با وجود گذشت بیش از 4 سال از این دولت و رفتن آن یکی دولت، هنوز ناکامیها را به گردن دیگران میاندازند نشان میدهد، مذاکرات آورده اقتصادی نداشته جز خسارت. ادامه این راه اما میتواند اوضاع را مخربتر هم بکند. دشمن تصریح و تاکید میکند، هر آن اراده کند میتواند از هر نقطهای که ترامپ دلش بخواهد، با هر بهانهای بازرسی کند. هدف، دیگر هستهای نیست، موشکی است. هدف کلید زدن برجام 2 و 3 است. هدف گرفتن سایر مولفههای قدرتمان است. هدف در یک کلام، امنیتی است. تبدیل کردن ایران به چیزی شبیه لیبی دوران قذافی و پس از قذافی!
دشمن تحریمها را موثر دیده چون مواضع بعضی دوستان، آن را موثر نشان داده است، بنابر این واقعا چرا باید این اهرم را از دست بدهد؟! دولت محترم باید این اهرم و بهانه را از دست دشمن بگیرد و رسیدن به این هدف جز با اعتماد به ظرفیتهای عظیم بر زمین مانده شدنی نیست و اینکه نباید چهار کشور اروپایی را «تمام دنیا» تلقی کنیم! دولت اگر چشم امیدش به فرانسه، انگلیس و آلمان است این را بداند، این کشورها هرگز به خاطر ایران با آمریکا سرشاخ نمیشوند. چرا؟ چون هدف این کشورها دستکم در مواجهه با ایران یکی است. بخوانید:
«نیِس روماته اِسپَن»، سخنگوی وزارت خارجه فرانسه روز چهارشنبه در جمع خبرنگاران گفته «رئیسجمهور [امانوئل مکرون] روز سهشنبه خاطرنشان ساخت توافق وین در سالهای ۲۰۲۵ به بعد میتواند با یکسری اقدامات لازم در رابطه با موشکهای بالستیک [ایران] همراه باشد و تکمیل شود...این اقدامات میتواند موضوع مشاورههای آتی با متحدانمان باشد.»
خانم موگرینی هم که در ظاهر برای تبریک پیروزی دکتر روحانی و در واقع برای اطمینان از پایبندی ایران به برجام پس از تحریمهای تازه کنگره آمریکا به تهران سفر کرده بود نیز این تحریمها (مادر تحریمها) را نقض برجام ندانست! و با ترامپ در این ماجرا همراهی کرد.
کمتر از دو ماه دیگر، «مادر تحریمها» از راه میرسند. تحریمهایی که برجام را پاره کرد اما، اروپا را مقابل آمریکا قرار نداد. به این شرایط، بازرسی از مراکز حساس و محرمانه نظامی و غیر نظامی کشورمان را اضافه کنید. در همین حال، به گزارش دوم برجامی مجلس هم نگاهی بیندازید. این را هم در ذهن خود مرور کنید که در چنین شرایطی عدهای میگویند، هیچ «خبری نیست» و «فقط پیاز داغ برخی تحریمها اضافه شده و اتفاق تازهای نیفتاده است.» ادامه دشمنیهای دشمن همانقدر خطرناک است که، بیتوجهی برخی مسئولین به این بدعهدیها. آقایان! باور بفرمایید زنگ خطر به صدا در آمده است.
- هفت تأمل براي بهبود نقشه راه حوزههاي علميه
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
قضيه: هيچ هدفي بدون نقشه راه، دستيافتني نخواهد بود؛ و به همان نسبت که اهداف، بزرگتر و پيچيدهتر ميشوند، رسيدن به آنها به نقشه و تأمل بيشتر احتياج خواهد داشت. هفته گذشته، شماري از طلاب تهران، با کوهي از آرمانها به محضر مقام معظم رهبري رسيدند، و ضمن بيان ديدگاههاي خود شنيدند که حفظ انقلاب، بيش از تحقق آغازين مسير انقلاب، نياز به مجاهده دارد. في الحال، و به پايمردي انقلابيون پنجاه و هفت، مسيري گشوده شده و طلاب تازه نفس و آرمانخواه امروز در اين فضاي مساعد به مجاهده فراخوانده شدهاند. قدرداني از اين فرصت تاريخي، يک شرط مهم و اساسي دارد؛ اين که بايد برنامه داشت، برنامه را مرحلهبندي کرد، با يک نگاه عملياتي، امکانات محدود را براي رسيدن به حداکثر ممکن از اهداف، مديريت و «اوستا برسون» نمود، و براي آينده نيز ريل گذاري فراهم آورد. اينها، اصول آن وظيفهاي است که طلاب جوان براي آن فرا خوانده شدهاند.
نکته اول در تأمل راجع به قضيه: «نگاه فرآيندي به وظيفه»، آن چيزي است که ما علاوه بر حساس بودن و گوشزد نمودن آرمانها بايد به آن حساس باشيم. هدف «نگاه فرآيندي به وظيفه»، خودکارسازي فرآيندهاي ساختار يافته براي رسيدن به منظورهاي متعالي است، طوري که شرايط دشوار پيش رو تأثير قابل کنترلي بر نتايج بر جاي گذارند. برنامهريزي اين فرآيندها، نياز به يک «مشارکت مستمر آگاهانه» از سوي همه مجاهدان دارد، و انتظار و کنارهگيري، براي آن که ديگران انجام بدهند کفايت نخواهد کرد. حتي صرف اطمينان از اين که برخي اين کار را انجام ميدهند، از سايرين اسقاط تکليف نميکند. همه بايد در جريان «مداخله مستمر آگاهانه»، با بهرهگيري از آميزهاي از انواع مختلف تحليلها، شامل آيندهنگري، درستيسنجي، فرآيندکاوي، سناريوسازي و شبيهسازي، اين دم و دستگاه آموزشي را براي تکاليف آينده تاريخي خويش مجهز سازند.
نکته دوم در تأمل راجع به قضيه: در اين ميان، برخي چالشهاي عملياتي رخ خواهند داد که نياز به راهيابيهاي مجرب دارند. يک «مشارکت مستمر آگاهانه»، بايد به گستره پهناور تبعات سياست آموزشي در حوزههاي علميه آگاه باشد، و اين ميسر نميشود، جز با بهرهگيري مداوم و رفت و برگشتي از تجربيات پيشکسوتان آگاه به زمانه. بايد بدون گرفتاري در دام سطحينگري، از زواياي مختلف به موضوعات نگريسته شود، تا پختهترين تصميمسازي و جهتيابيها ميسر شوند، و ضمن بازخورد مستمر جهتيابيها، کوچکترين خطاها اصلاح شوند.
نکته سوم در تأمل راجع به قضيه: با ظهور جامعه شبکهاي، رسالت حوزههاي علميه پيچيدگي بيسابقهاي يافته است. امروز، صحنه کلي به اين ترتيب است که تشنگي قابل ملاحظهاي براي يک ديدگاه توحيدي اسلامي در جهان وجود دارد، و در عين حال، اسلام سلفي که بخشي از اين تشنگي را پديد آورد، نظر به فقدان الگوهاي تاريخي اهل بيت، خود، نياز به اصلاح اصولي پيدا کرده است. حالا حوزههاي علميه شيعي که تعادل عميقي از خود نشان ميدهند، به ايفاي يک رسالت جهاني در معرفي ديدگاه توحيدي اهل بيتي فراخوانده شدهاند. ارتباط ابرپيچيده اجزاي پديدهها و نقش آنها در شکلدهي به آينده را بايد با يک «فرامدلسازي» تبيين کرد. دم و دستگاه تدوين استراتژي حوزه علميه بايد به طرز نامتعارفي پيچيده و چند پايه عمل کنند، تا بتوانند پاسخگوي الزامات امروز باشند.
نکته چهارم در تأمل راجع به قضيه: وقتي در چهارچوب «دکترين آتش به اختيار فرهنگي» و با به رسميت شناختن ظهور جامعه شبکهاي، الزاماً از زواياي مختلف، و با کوششهاي متفاوت، و از سطوح گوناگون حوزه علميه، تلاش براي جهتدهي به آينده صورت ميپذيرد، مسئله «يکپارچهسازي» اهميت ويژهاي مييابد. هر چند مجاهدتها از منابع مختلف و با جهتگيريهاي گوناگون صورت ميگيرند، ولي در نهايت، همه چيز بايد به نقاط مرجع ختم شوند. نظام حوزهها به رغم نظامهاي ديگر آموزشي امروز جامعه ما، و حتي در قياس با همه دم و دستگاههاي اقتصادي و مدني ما، يک امتياز غير قابل انکار دارد، و آن اين که به برکت وجود مرجعيتهاي معنوي، امکان بالايي براي يکپارچهسازي نيروها دارند. معالوصف، حضور مرجعيتهاي گوناگون طراز نخست، آن را از کاتوليک شدن محفوظ ميدارد. با حضور اين مرجعيتهاي معنوي برد متوسط، يک انعطاف سازماني بيهمتا در ساختار حوزههاي علميه ما هست. در کنار تشويق تکثير مجاهدتها بايد به اهميت اين مرجعيتهاي يکپارچهساز، از طريق اهتمام بر تربيت و معنويت در کنار آموزش اصرار شود.
نکته پنجم در تأمل راجع به قضيه: علاوه بر تقويت تربيت و معنويت در نظام آموزشي حوزه که رکن اصلي است، در نظام مديريت حوزه علميه، بايد مؤلفههاي برنامهريزي راهبردي، کنترل عمليات، و کنترل نتايج تقويت شوند، طوري که طلاب و حتي تک تک اعضاي جامعه در مورد اثربخشي فرآيندهاي عمل حوزه علميه اطمينان حاصل کنند، تا بتوانند کماکان، امکانات و نيروهاي خود را در خدمت پيشرفت حوزه قرار دهند. موضوع «کنترل» بسيار اهميت دارد، که بايد بر مبناي همکاريها دروني و ميانبخشي، به خوبي تحقق پيدا کند.
نکته ششم در تأمل راجع به قضيه: هنر «قوه عاقله مديريت حوزههاي علميه»، انتخاب مناسبترين نوع تدبير براي واحدهاي زيرمجموعه براي پاسخگويي به چالشهاي آينده است؛ «قوه عاقله مديريت حوزههاي علميه»، بايد چشماندازي از آينده را به اشتراک بگذارد و مدام آن را بر مبناي تحولات روز، بهروزرساني کند، تا همه در حين مجاهدتهاي خود، وقتي سر خود را بالا گرفتند، نقشهاي را ببينند، که رفتار فردي هر يک از فعالان را در يک کل، تعيين نسبت نمايد.
نکته هفتم در تأمل راجع به قضيه: نکته بسيار مهم در «قوه عاقله مديريت حوزههاي علميه»، درک مفهوم «ارزش آفريني» است. بايد محورهاي اصلي عملکردهاي آينده معلوم شوند، و در مورد آنها روشنگري لازم صورت بگيرد، تا خارج از اين خطوط اصلي نيروها به هدر نروند. اين هم، خود مستلزم «مشارکت پويا» و «فعاليتهاي همافزا»، ميان اين قوه عاقله و همه نيروهاي جهادگر حوزه علميه شيعي در سرتاسر جهان است.