کيومرث اشتريان . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«سياستگذاري قضائي و قدرت قاضي» نوشت:
سياستگذاري قضائي چيست، شامل چه حوزههايي ميشود و چه نسبتي با امر قضاوت و قاضي دارد؟ چگونه سياستگذاري قضائي ميتواند به نظام سياسي ثبات ببخشد؟ آيا سياستگذاري قضائي به قضاوتها و احکام قضائي يکسان منجر ميشود؟ سياستگذاري قضائي معمولا شامل اموري مانند ساختارها و فرايندهاي اداري، جهتگيريهاي اساسي قوه قضائيه، سياستهاي پيشگيري از جرم و تعيين سطوح آن، چرايي و چگونگي جرمانگاري، رويکردهاي اجتماعي- آموزشي دستگاه قضا و اموري از اين قبيل ميشود و بيشتر غيرسياسي است. سياستگذاري معمولا جنبهاي عام دارد و بنا به اقتضا، شموليت دارد و بخشهايي نسبتا گسترده از جامعه را دربر ميگيرد؛ اما از سوي ديگر، قضاوت بر مصاديق و موارد خاص اِعمال ميشود و هرچند عنوان مجرمانهاي کلي باشد در دادگاه بر يک مورد خاص و با دامنهاي فراخ از گزينههاي پيشروي قاضي اِعمال ميشود. در امر قضاوت، قدرت قاضي بايد دامنه گستردهاي از اختيارات و گزينهها را در برابر او قرار دهد تا بتواند مصاديق و ميزان مجازات را تعيين کند. به بيان ديگر قاضي، مجري سياست نيست و سياستگذاري قضائي بايد در قدرت شخصي قاضي در تعيين مصداق جرم، دامنه و تنوع مجازاتها تجلي يابد. ازهمينروست که آرای قضات و رأي وحدت رويه عملا در حکم سياستگذاري است و قاضي خود ميتواند سياستگذار باشد. سياستگذاري قضائي به معناي دستور سياسي به قاضي نيست، ساحت امر قضا همواره از دستوري عملکردن احتراز داده شده است، چراکه دستوري عملکردن قاضي حيثيت امر قضا را زير سؤال ميبرد و شأن او را از مبدع سياستگذاري به سياستپذير اداري تبديل ميکند.ثبات نظام سياسي موکول به استقلال قاضي از سياست است، نه وابستگي او به امر سياسي.
از اينرو در نظامهاي پيشرفته حقوقي امر سياستگذاري قوه قضائيه از استقلال قاضي جدا فرض شده است. عرصه عمل سياسي سرشار از سليقهها و رفتارهاي گوناگون است. اختلافنظرهاي فراوان و سياليت زندگي سياسي، سعي و خطاي روزمرهاي را پديد ميآورد. در کوران حوادث، همواره شماري از فعالان سياسي اشتباهات، لغزشها و خطاهاي گوناگوني دارند، برخي نيز در حد نظر يا عمل سياسي مواضع و ديدگاههاي اشتباه يا خطايي دارند، اما نبايد فراموش کرد که زندگي سياسي و فعاليت سياسي، هم پرمخاطره و هم مايه حيات يک نظام سياسي است و جامعه به فعالان سياسي درستکار خود از هر گروه و جرياني که باشند مديون است. حتي با فرض اينکه فعال سياسي در پي منافع خويش است نيز، برآيند کار مجموعه رقباي سياسي براي کشور مفيد است. امر قضاوت بايد بتواند ضامن زندهبودن حيات سياسي باشد، از اختيارات و فراخي گزينهها براي صدور حکم استفاده کند و غيرسياسي باشد يعني درگير صحتوسقم مواضع سياسي نباشد و از سلايق گروههاي سياسي نسبت به يکديگر تبعيت نکند، چراکه گروههاي رقيب معمولا آستانه تحمل کمتري نسبت به يکديگر دارند. تنوع، تکثر و سختي فعاليت سياسي، ضرورت حفظ اين «بازي» سياسي را براي ثبات نظام ايجاب ميکند. درستکاري شمار قابلتوجهي از فعالان سياسي به قاضي اجازه ميدهد که احکام متنوعي، از برائت گرفته تا مجازاتهاي تدريجا بالارونده را در نظر بگيرد.
اتهام سياسي، براي تلقيشدن به مثابه جرم سياسي و اِعمال مجازات بر مجرم از همين سنخ است. نميتوان براي عناوين مجرمانه سياسي، سياستگذاري يکساني در پيش گرفت و مثلا مجازاتهاي «برابري» در نظر گرفت.
قدرت «مانور» قاضي در حوزه سياسي ضرورتي دوچندان دارد و از «يكسان» بودن احکام قضائي و دستوري عملکردن قاضي جلوگيري ميکند.
- چرا قلع و قمع داعش سرعت گرفت؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
«تلعفر آزاد شد» و «بخش عمده دیرالزور از سیطره داعش خارج گردید» رویدادهایی با این اندازه از اهمیت طی چند هفته صورت گرفته و این در حالی است که تا حدود شش ماه پیش از این، آزادسازی منطقهای به مراتب کوچکتر از دیرالزور یا تلعفر به زمانی بسیار بیشتر نیاز داشت. کما اینکه هزینههای آن بسیار بیشتر از آزادسازی دیرالزور بود، چرا؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- روزی که داعش حرکت خود را در صفحه شطرنج امنیتی عراق و سوریه شروع کرد، برای او و قدرتهایی که به نحوی به آن کمک کرده بودند، تردیدی وجود نداشت که هیچ نیرویی نمیتواند بر داعش چیره شود. از نظر آنان در آن زمان، بازگشت منطقه به دورانی که سلسلههایی نظیر عثمانی و بنیعباس بر آن حکومت میکردند، طبیعیترین وضعیتی بود که میتوان و باید انتظار آن را داشت. اگر به ادبیات رایج در دو پایتخت عربی- اسلامی منطقه یعنی ریاض و آنکارا در این مقطع- یعنی در حد فاصل 1392 تا 1395 نگاه بیندازیم و آنچه از زبان شخصیتهایی مثل بنسلمان و اردوغان بصورت ترجیعبند بیان میگردید، نظر بیندازیم، سودای بازگشت به دوران امپراتوریهای خلیفهمحور را کاملاً احساس میکنیم. و دقیقاً بر همین اساس در این دو پایتخت، داعش یک «فرصت» ویژه تلقی و به آن کمک میشد. در جریان تصرف موصل توسط داعش که در دهه سوم خرداد ماه 1393 روی داد، ترکیه به آسانی دیپلماتها و شهروندان خود را از شهر موصل خارج کرد و در مقابل چشم داعش یگانهایی از خود را به سمت «بعشیقه» واقع در غرب استان عراقی کرکوک حرکت داد و در جریان اعتراض مقامات رسمی عراق، با صراحت اعلام کرد بنا ندارد تحت هیچ شرایطی این منطقه را ترک گوید. کما اینکه تاکنون از ترک آن خودداری کرده است. معاون نخستوزیر ترکیه نعمان کور تلموش نیز در پاسخ به اعتراض مقامات عراقی و ایرانی گفت «توافق لوزان- مربوط به روزهای پایانی دوره عثمانی- به ما اجازه میدهد به سرزمین خویش وارد شویم.» در این زمان بنسلمان هم که اساساً نمیتواند از موضع مذهبی سخن گوید کما اینکه پادشاهان سعودی همواره از اینکه از موضع مذهب با دنیا سخن بگویند، ابا داشتهاند، در جریان حملات سریع داعش به عراق گفت داعش یک جنبش اعتراضی سنی است که علیه بیعدالتی به پا خاسته است. جدای از این مسایل، اسناد زیادی وجود دارند که از ارتباطات گسترده سرویس اطلاعاتی عربستان و ترکیه با داعش در فاصله سالهای 1395 - یعنی پیش از اشغال بخشهایی از عراق- تا 1394 حکایت میکنند.
داعش تا این مقطع اگرچه ضربات سختی هم تحمل کرده بود، اما با سرسختی در برابر تهاجم جبهه مقاومت، ایستادگی نشان میداد. نبرد امرلی و کوههای حمرین، نبرد البلد در حومه غربی سامرا، نبرد تکریت، نبرد جرف الصخر در شمال استان بابل نمونههایی از مقاومت سرسختانه داعش در برابر جبهه مقاومت بود. اما درست از زمان فروریختن آخرین دژهای غرب موصل، داعش با سرعت زیادی تحویل مناطق تحت سیطره خود را پذیرفت!
در واقع میتوانیم با شواهد و دلایل بگوئیم که وقتی آخرین دژهای داعش در غرب موصل فرو ریخت، داعش متوجه شد که به هیچ وجه قادر به مقاومت نیست و اگر بخواهد بر حفظ جغرافیا اصرار بورزد ضمن آنکه نمیتواند، ناگزیر به دادن تلفات زیاد است. حدود دو ماه پیش یکی از فرماندهان داعش که در غرب موصل به اسارت رزمندگان اسلام درآمد با اشاره به نیروهای مختلفی که از آنها به عنوان «نیروهای آزاد کننده» یاد میشود گفته بود اگر «حشد» نبود محال بود شما بتوانید حتی یک میلیمتر از موصل یا از هر جای دیگر را از دست ما بگیرید. پس کاملاً واضح است که عدم مقاومت جدی این روزهای داعش در برابر نیروهای حشد در عراق و یا نیروهای شبه حشد- فاطمیون، زینبیون، حیدریون، حزبالله و...- در سوریه، یک انتخاب نیست که داعش به آن دست یازیده باشد بلکه یک الزام و اجبار به حساب میآید.
2- بدیهی است که نه خود داعش و نه سرویسها و دولتهایی که به پیدایی آن کمک مؤثر کردهاند، نمیخواهند داعش با «شکست نظامی» کاملاً از بین برود بر این اساس میتوان گفت از دست دادن زمین به معنای از دست رفتن داعش نیست. تا همین دو سال پیش وقتی پای مقایسه «القاعده» و «داعش» به میان میآمد، گفته میشد القاعده با اجتناب از قرار گرفتن در یک «جغرافیا» و با خودداری از جمع کردن نیروی زیاد، خود و نیروهایش را به راحتی مدیریت و جابجا میکند و از این رو در قید هیچ جغرافیایی نیست در حالی که داعش با پذیرش عملی محصور بودن در یک جغرافیا ناگزیر است نیروهای زیادی را برای حفظ این جغرافیا دور خود جمع کند و به زودی با انواعی از مشکلات مواجه گردد. به نظر میآید داعش نزدیک به چهار سال پس از پدید آمدن هم اینک به سنت خانوادگی خویش- القاعده- بازگشته است اما البته هنوز با القاعده یک تفاوت بنیادی دارد و باید برای آن فکری کند وگرنه بعد از تسلیم جغرافیا ناگزیر به تسلیم سازمان خود هم خواهد شد. تفاوت مهمی که هم اینک داعش با نیای خود القاعده دارد، در نقطه تعیین «دشمن» است رهبری القاعده، آمریکا را اولین و مهمترین دشمن خویش به حساب میآورد و از درگیری اعضای خود با ملتها و گروههای مسلمان و از جمله شیعه پرهیز میدهد و این در حالی است که داعش هنوز هم دولتها و گروههای اسلامی را «دشمن نزدیک» خویش خطاب کرده و برای آن اولویت قایل است.
البته در عین حال باید پیش از این به یک شاخص مهم هویتی که تفاوت بنیادی داعش و القاعده را سبب میشود اشاره میکردیم. القاعده با هویت فعلی یک سازمان خودبنیاد بود و حتی دریافت کمک مالی او از سوی پارهای از جریانات منطقهای به معنای سرسپردگی به این جریانات نبود. کما اینکه این کمکها تأثیر عمدهای در حیات سیاسی و امنیتی القاعده نداشتند. این در حالی است که پیدایی داعش در عراق و سوریه و رشد آن به میزان بسیار زیادی وابسته به انواعی از کمکهای ویژه کشورهایی نظیر آمریکا، ترکیه و عربستان بود و طبعاً به دلیل گستردگی زیاد این وابستگی مالی نمیتوان انتظار داشت، رهاسازی جغرافیا به رهاسازی هدف تأسیس داعش بیانجامد.
با این وصف میتوان گفت داعش به ناچار و از این پس با مقاومت بسیار کمتر جغرافیای تحت اشغال خود را تسلیم میکند و از «راهبرد نظامی» به «راهبرد امنیتی» میرسد؛ به این معنا که علیالقاعده و به گواهی گسترده شدن اقدامات انفجاری داعش در شهرهای مختلف عراق، برای مدتی شاهد اقدامات امنیتی- ترور و استفاده از عوامل انتحاری علیه جمعیتها و اماکن حساس- در سطح نسبتاً گستردهای خواهیم بود. در این میان استانها و شهرهای محل اختلاف مانند دیالی، کرکوک و تلعفر به احتمال بسیار زیاد به میدان تاخت و تاز تروریستهای تکفیری داعش تبدیل خواهند شد. اما در این میان سخن این است که تا چه زمان؟ در پاسخ باید گفت اگرچه نمیتوان زمانی دقیق برای پایان اقدامات ضدامنیتی داعش و سایر گروههای تکفیری نشان داد اما میتوان گفت دوره اقدامات ایذایی تروریستی زیاد هم طولانی نخواهد بود. چرا که برای نیروهایی که شهرها را با همه پیچیدگیاش از سیطره داعش خارج کردند، تعقیب تروریستها در بیابانها و میان تپهها و رودخانهها و کوهها چندان سخت نخواهد بود.
3- کاملاً پیداست که پیروزی جبهه مقاومت بر تروریستهای تکفیری داعش، النصره و... تا چه حد آمریکا و دولتهایی نظیر سعودی را ناراحت میکند. آنان بخوبی میدانند مثل هر جنگ دیگر، پیروز میدان، شرایط آینده را تعیین میکند و از این روست که مقامات ارشد نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی به دست و پا افتادهاند و از پوتین «ضمانت امنیتی» مطالبه مینمایند! اما اسرائیل به خوبی میداند که «لاعاصم الیوم من امرالله الامن رحم» در این صحنه هیچکس نمیتواند تأمین امنیت آن را ضمانت نماید. جبهه مقاومت در این میان برخلاف تبلیغات گستردهای که علیه آن میشود، نمیخواهد کسی را تهدید کند بجز آنها که «ذاتاً» تهدید به حساب میآیند. آنان حتی آنگاه که بسیار ضعیف شدهاند، خود زمینههای درگیری را فراهم مینمایند چرا که «دشمن ضعیف» نمیخواهد ضعیف دیده شود.
در این میان دو رژیم سیاسی که در طول سالهای گذشته و به خصوص در حد فاصل سیطره داعش بر مناطقی از عراق و سوریه، ایران را دشمن شماره یک خود معرفی کردهاند یعنی اسرائیل و عربستان سعودی برای مصون ماندن از تبعات شکست سخت همپیمانان جنایتکار خود دو راه را برگزیدهاند یکی دنبال «ضمان امنیتی» از جبهه مقاومت از طریق مسکو میگردد و دیگری سخن از بازسازی رابطه با تهران میگوید و البته این در حالی است که ضمان امنیتی روسیه طبیعت رژیم وحشی اسرائیل را تغییر نمیدهد تا تغییر استراتژی «محو اسرائیل» ممکن شود و بازسازی رابطه با تهران بدون پذیرش هزینههای خساراتی که طی چند سال اخیر به ایران به خصوص در ماجرای منا وارد شده است، قاعدتاً امکانپذیر نیست و این در حالی است که عربستان قبول پرداخت غرامت چنین هزینههایی را با فروریختن اقتدار سیاسی خود برابر میبیند. عربستان بر این باور است که با پرداخت غرامت در واقع مقصر بودن خویش و در نتیجه افول سیاست و همگنان منطقهای خود را پذیرفته است. و البته علیرغم تلخی زیاد، دور نیست زمانی که ببینیم ریاض به ناچار تحریک منطقهای علیه ایران را کنار گذاشته و نیز پذیرفته است که با مردم افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و لبنان نمیتوان علیه خودشان جنگید.
- انقلابي هاي پشيمان
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
وقتي در زمان پيامبر (ص) ، انقلاب اسلامي ، با نزول قرآن آغاز شد و وقتي پيامبراسلام (ص) بي دريغ ، همه حيات و هستي خود را وقف مبارزه در راه اين نهضت الهي نمود تا فرهنگ و نظام جاهلي واژگون شود وفرهنگ و نظام الهي جايگزين آن گردد ، از همان ابتدا ء معضل بزرگي سدّ راه شد که اصل انقلاب و نهضت اسلامي را مورد تهديد قرار داد .
برخي از اصحاب بزرگ و معتمدين مسلمانان ، در مواجهه با مشكلات بزرگي که در مسير اين مبارزه بزرگ بود ، د چارترس و تزلزل شده ، به تدريج در اصل انقلاب و ارزش هاي آن دچار ترديد شدند . در ادامه ، باورهاي اوليه خود را از دست دادند . پشيماني از گذشته انقلابي در آنها پديد آمد وبعضي آشکار وبعضي پنهان ، راه بازگشت از انقلاب را در پيش گرفتند . تهديدها ، تطميع ها، تحريم ها ، تحقير ها و تهاجم هاي دائمي قدرت ها که يکي از تبعات قطعي هر انقلابي است ، نقشي تعيين کننده در اين تزلزل ها و برگشت ها داشت. اولين شعار اسلام و شرط مسلماني کلمه لا الهَ الا الله بود که پرستش را فقط براي معبود يگانه سزاوار مي دانست .
يکي از ابعاد پرستش ، اطاعت کردن است و با شعار اوليه اسلام، اطاعت غير خدا ، نفي مي شد . يعني با همان کلمه اول ، نه تنها بت ها ي سنگي و چوبي نفي شدند ، بلکه طاغوت ها ، قدرت ها و سرمايه پرست ها ي حاکم هم که مردم را در اطاعت خود مي خواستند هم نفي شدند . عدم اطاعت ، به طور طبيعي ، سيطره آنها ، نظام اجتماعي آنها و منافع آنها را در هم مي ريخت و اطاعت خدا را جايگزين اطاعت آنها مي کرد . اين شعار ، در ذات خود شعاري انقلابي و حاوي فرهنگي انقلاب آفرين است .
اين شعار درهر مقطعي از تاريخ و در هر سرزميني مطرح و اجرايي شود ، انقلابي را پديد خواهد آورد ، قدرت هاي غير خدايي را به زير خواهد کشيد تا اطاعت مخصوص خدا و اولياء خدا باشد . لا اله نه فقط فرياد مرگ بر بت ها است ،
نه فقط فرمان رجم شيطان درون است ، بلکه فرياد مرگ بر طاغوت مستکبر هم هست و لذا تا ابد پرچم انقلاب را در جامعه اسلامي در اهتزاز نگه مي دارد . انقلاب پايان يافتني نيست .
لا اله الا الله ، جوهره اصلي همه اديان الهي است و هرگز و تا وقتي ، صبح و ظهر و شام اين کلام نوراني از مأذنه ها به سراسر جامعه ابلاغ مي شود و در نماز هاي يوميه بيش از پنجاه بار تکرار ميشود ، هيچ مسلماني از اين مسئوليت انقلابي که به عهده گرفته معاف نخواهد بود . انقلاب دروني و بيروني و حاکم کردن الله به جاي طاغوت ، شرط اول مسلماني است . نه پاياني دارد و نه برگشتي چرا که برگشت از آن برگشت از مسلماني است. طبيعي است که انقلاب و دگرگوني و نفي اطاعت و ربوبيت از قدرت ها و طاغوت هاي زمانه ، خطرات ، زحمات و مشکلات بسيار دارد . اما چرا در ميانه راه ، گروهي از مؤمنان و مبارزان و شهادت طلبان ، حتي مؤمنين پر اعتبار ، طاقت نياورده متزلزل مي شوند ، پشيمان مي شوند و بازمي گردند . پشيماني از انقلاب و بازگشت ، آفت بزرگي است که همه مجاهدان و مبارزان راه خدا را تا آخر تهديد مي کند . بازگشت برخي بزرگان و مسئولان از انقلاب ، فقط پديده امروز نيست .
پيامبران الهي، همواره با بردگان آزاد شده اي که حاضر نيستند تا آخر بايستند و هزينه هاي آزادي و عزت و استقلال خود را بپردازند روبرو بوده اند . بخش عظيمي از مشکلات رسولان الهي نه از جانب طاغوت ها و فرعون ها و قيصر ها ، بلکه از سوي اين بردگان آزاد شده ولي روگردان از مبارزه و دل بسته به دنياي حقيرشان بوده است . حديث شريف پيامبر بزرگوار که فرمودند شَيَّبَتْني سُورَةُ هُود، و اشاره آن بزرگوار به آيه فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا . بيانگر وجود اصحاب و بزرگاني است که در ايجاد انقلاب نقش آفريني کرده و زنجيرهاي بردگي را گسسته اند ، اما در ميانه راه و در مواجهه با مشکلات و خطرات و تهاجمات ، استقامت و پايداري لازم را نداشته ، پشيمان شده، برميگشتند و گاه راه طغيان عليه انقلاب را برميگزيدند .
اگر پيامبر فرمود سوره هود مرا پير کرد ، اشاره به همين اصحاب متزلزل و آماده برگشت بود که با مشاهده هر مشکلي عقب نشيني مي کردند و مردم را به عقب نشيني سوق مي دادند . آنها پيامبر را پير کردند نه کفّار وسرمايه پرستان و برده فروشان که رودر رو با پيامبر مي جنگيدند .
همه پيامبران با مصيبت بازگشت و ارتداد بزرگان و اصحاب خود روبه رو بوده اند . قرآن بيش از همه بر مصيبت هاي حضرت موسي (ع) تأکيد کرده و قوم بني اسرائيل را نمونه شاخص ارتداد از انقلاب معرفي کرده است . قوم بني اسرائيل در مصر ، بردگان قوم فرعون بودند . هنگامي که انقلاب موسائي براي آزادي و عزت و سربلندي و سروري آنها آغاز شد ، خشنود شدند و به انقلاب موسي پيوستند و خود را از بردگي رها کردند و به اين علت قوم برتر و نمونه خداوند شدند ، اما هنگامي که سختي ها ي راه رخ نمود ، ترديدها ، تزلزل ها ، تجديد نظرها ، عقب گردها و پشيماني ها آغاز شد و بزرگاني از اصحاب حضرت موسي ، يک به يک از قطار انقلاب پياده شدند و رودرروي پيامبر خدا قرار گرفتند .
قرآن ، رفتار آنها را تبيين کرده است .
گاه پيامبر خدا را سرزنش ميکردند أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا . پيش از آمدننت در سختي و آزار بوديم و پس از آمدننت هم در سختي و آزار هستيم . وقتي تهديدي و خطري پيش مي آمد ، وحشت زده فريادشان بلند مي شد که إنا لَمُدْرَكُونَ کارمان تمام شد ، نابود شديم ، ديگر راه نجاتي نداريم و بايد تسليم شويم .
آنها با وجودي که مائده آسماني را چشيده و نصرت الهي را در نابودي فرعون به چشم خود ديده بودند و به ارض موعود الهي دعوت شده بودند بازهم وسوسه زندگي حقير عرفي و بازگشت از انقلاب در جانشان بود و خواستار عيش دنيايي با همان معيارها و ارزش هاي حاکم بر جوامع ديگر بودند اجْعَلْ لَنَا إِلهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ . براي ما الهه ها و بت هائي مثل الهه ها و بت هاي آنها قرار ده تا ماهم زندگي مشابه آنها داشته باشيم . وقتي با دشمن قدرتمندي روبه رو مي شدند همه وعده هاي الهي را فراموش مي کردند و از مبارزه با دشمن سر باز مي زدند قالُوا يا مُوسي إِنَّ فيها قَوْماً جَبَّارينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّي يَخْرُجُوا مِنْها . گاه با پشت کردن به انقلاب ، وليّ خدا را و خيمه گاه نبوت و امامت را رها کرده و در اطراف فرصت طلبان عوام فريب و مروجان جاهليت نو حلقه ميزدند ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ . به جاي پيامبر گرد گوساله اي سخنگو حلقه مي زدند .
قرآن اين پديده برگشت از انقلاب و ارزش هاي انقلاب را به عنوان يکي از اصلي ترين خطرات تهديد کننده نهضت انبياء مطرح و کرارا آن را نهي فرموده . لَا تَرتَدُّوا عَلَي أَدْبَارِكُمْ از اين وادي مقدس الهي که به آن وارد شده ايد باز نگرديد و رجعت نکنيد .
بازگشت ، قرين محروميت ازالطاف ويژه خداوند خواهد بود
مَن يَرتَدِ مِنکُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَاتي الله بِقوم يُحِبُهُم وَيُحِبونَه ْاگر از ارزش هاي انقلاب و دين موسائي بازگرديد ، خداوند شما را وامي گذارد و قوم ديگري را وارث زمين خواهد کرد . برگشت از ارزش هاي انقلاب و رو کردن به ارزش هاي حقير دنيا طلبانه موجب نفرين پيامبر خداست فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ . کساني که در ميانه راه به نهضت موسي پشت کردند و مردم را هم از ادامه راه منصرف کردند ، افراد عادي نبودند . افراد عادي چنين نفوذ و قدرتي ندارند .
سامري و قارون و بلعم باعورا ، از برترين مؤمنان و ياران و نزديکان حضرت موسي و از مسئولان و روحانيون و علماء و مروجين دين او و از فداکاران بزرگ نهضت او بودند . بلعم باعورا در مقام بلند تقرب قرار داشت ومستجاب الدعوه بود . در ميان بزرگان اصحاب و حواريون حضرت عيسي نيز اين برگشت از ارزش ها و اصول انقلاب و پشيمان شدن از انقلاب ،
مشاهده مي شد . آنها هم در هنگام مواجهه با مشکلات و خطرات از عيسي و انقلاب او روگردان شدند .
آن بزرگان قوم و سابقه داران در دين و انقلاب در جلسه اي حرف آخر را زدند و در مقام انکار و در حالت بي اعتمادي به وعده هاي خداوند ، به حضرت مسيح گفتند آيا خدا مي تواند از آسمان مائده نازل کند قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّکَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةًمِنَ السَّمَاءِ. خداوند در پاسخ ، باطن آنها را آشکار کرد و فرمود إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ. يعني مائده نازل خواهد شد ولي برگشت از مسير مقدس مسيح ، قرين سخت ترين مجازات ها خواهد بود .
روايات بيان ميکنند که پس از نزول مائده آسماني ، بازهم عده اي از همين حواريون که نزديک ترين ياوران حضرت عيسي و بزرگ ترين شخصيت هاي روحاني و جزء نخستين ايمان آوردندگان به او بودند بر ارتداد و بازگشت از انقلاب پاي فشردند ، از راه عيسي برگشتند و اصول و مباني نهضت عيسوي را زير پا گذاشتند . کار اين بزرگان و خواص و صاحبان نفوذ ، يک گناه فردي فردي نيست که قابل جبران باشد . آنها با عقب گرد خود ، جامعه را هم به عقب سوق داده و از ارزش هاي الهي و انقلابي روگردان کنند ، سزاي اين کار ، شديدترين عذاب هاست . إِنَّ أَشَدَ النّاس عَذابا يَومَ القِيامة مَن كَفَرَ مِن أصحابِ المائدة...بايد پديده بازگشت خواص از انقلاب را به عنوان يکي از مهم ترين و بزرگ ترين موانع نهضت انبياء از نو بشناسيم و بشناسانيم تا چراغ راه ما باشد .