ليلا ميتوانست به يك فيلم معمولي و پرسوز و گداز تبديل شود. خط اصلي داستان زيادي كليشهاي و تكراري بود اما اين رويكرد و نوع نگاه مهرجويي بود كه آن را جلا بخشيد و باعث شد پس از سالها فيلم همچنان باطراوت بهنظر برسد. ليلا نهتنها در كارنامه فيلمساز كه در سينماي ايران به يك نقطه عطف تبديل شد. آنها كه بهمن ماه75 در سينما فلسطين به تماشاي نخستين نمايش فيلم در جشنواره نشستند، خوب بهخاطر دارند كه ليلا حلقهحلقه به سينما ميرسيد و تماشاگران گاهي بايد فاصله بين نمايش حلقهها را تحمل ميكردند اما فيلم، بسياري از مخاطبان و داوران جشنواره را مرعوب كرد. وقتي در آيين اختتاميه ليلا حاتمي براي دريافت ديپلم افتخار بهترين بازيگر زن جشنواره روي صحنه ميرفت، ميشد نارضايتي را از چهرهاش ديد. به گمان بسياري او شايسته دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگر زن پانزدهمين جشنواره فجر بود و البته جميله شيخي هم؛ بازيگري كه هنرش از چشم داوران پنهان نماند.
داريوش مهرجويي كه پيشتر در آثار مختلف از ادبيات اقتباس كرده و علاقهاش را به اينگونه سينمايي نشان داده بود، پس از خواندن قصه ليلا نوشته مهناز انصاريان تصميم گرفت فيلمنامهاي براساس آن بنويسد. ماجراي اصلي كتاب و فيلم به هم شبيه است. ليلا زني جوان است كه باردار نميشود و به اصرار مادرشوهر به ازدواج مجدد همسرش رضايت ميدهد. رمان انصاريان كه بيشتر با نقشآفريني در «ميخواهم زنده بمانم» (ايرج قادري) در ذهنها مانده، پس از نمايش عمومي فيلم منتشر شد و به چاپ سوم هم رسيد. فيلم در اين دودهه همواره در انتخاب منتقدان و نظرسنجيهاي مختلف جايگاهي قابل توجه داشته و از بهترينهاي كارنامه مهرجويي است؛ سينماگري كه پس از 4فيلم كاملا زنانه و ماندگار، وارد فضايي تازه شد. «بانو»، «سارا»، «پري» و ليلا كه نام 4 شخصيت اصلي اين فيلمها را بر پيشاني دارند، پيشكش آقاي كارگردان به دنياي زنان ايراني است؛ فيلمهايي كه دردها، روياها و اندوه زنان اين جامعه را به تصوير ميكشند. مهرجويي سالها بعد با «بماني» كوشيد دوباره اين فضا را تجربه كند اما فيلم هرگز موفقيت آثار شهري و عاشقانههاي زنانهاش را تكرار نكرد.
- خبيث اما دوستداشتني
صداي مادر رضا (جميله شيخي) از پشت تلفن خوشبختي و آرامش زندگي ليلا (ليلا حاتمي) را بر هم ميزند. هر بار او تلاش ميكند مشكل زندگي خود و رضا (علي مصفا) را از ياد ببرد و به همسرش اعتماد كند، زنگ تلفن در فضاي ساكت خانه طنين مياندازد و مادرجون (زندهياد شيخي) با لحني خاص ليلا را ترغيب ميكند كه به حرفهايش گوش بدهد. مرحوم شيخي كه از بازيگران باسابقه تئاتر بود، در تلويزيون و سينما نقشهايي شايسته و درخور استعداد بازيگري خود بهدست نياورد. پس از «مسافران» (بهرام بيضايي) از ميان نقشآفرينيهاي محدود و معدود، تجربه حضور در يك نقش خاكستري و نزديك به منفي در ليلا فرصتي براي درخشش بانوي صحنهها بود. حالا و با بارها ديدن ليلا ميشود ظرافتهاي بازي شيخي را دريافت. سيماي آرام و لحن متفرعنانه و باوقار او شخصيت اشرافي مادرجون را صاحب وجههاي خاص كرده است. مادرجون يك مادرشوهر كليشهاي و بدذات نيست؛ زني است آبرومند و اشرافي كه بايد براي حفظ شأن و منزلت خانوادگي دنبال يك نوه باشد. رضا تنها پسر خانواده ميتواند روياهاي بيپايان مادرجون را عملي كند و ليلا مانع اين ماجراست. مادرجون مثل يك سياستمدار قهار لبخند ميزند، ليلا را در آغوش ميكشد و برايش گردنبند مرواريد هديه ميآورد تا او را راضي كند از رضا فاصله بگيرد. در صحنهاي كه مادرجون در مهماني خانوادگي، عاقبت، ليلا را مجبور به موافقت ميكند، ميشود قدرت اين زن را دريافت؛ زني كه با اسلحه آرامش و اقتدار حريف جوانش را از پا درميآورد. صحنههاي مشترك حاتمي و شيخي در خانه ليلا و رضا، همه بهيادماندني هستند. مادرجون نماد اشرافيتي رو به زوال است و اشاره ليلا در پايان فيلم بهعلت به دنيا آمدن باران دختر رضا و حس مادرجون به اين دختر، پوچ بودن انگارههاي اشرافي را ثابت ميكند.
- عاشق خاموش
ليلا دختر يك خانواده سنتي مذهبي است؛ خانوادهاي گرم و صميمي كه در يك عمارت بزرگ و قديمي زندگي ميكنند. فيلم روي اختلاف طبقاتي ميان رضا و ليلا تأكيد صريح ندارد اما از انتخابهايي كه مادرجون براي ازدواج دوم رضا دارد، ميشود فهميد كه داستان از چه قرار است. ليلا حاتمي كه پيش از ليلا در فيلمهاي پدرش بازي ميكرد، با اين فيلم بهعنوان بازيگر حرفهاي به سينماي ايران معرفي شد. او ليلا را در دوران بيماري سخت مرحوم علي حاتمي در سال1375 بازي كرد و تأثير بيماري و رنج پدر در سيماي حاتمي مشهود است. مهرجويي هم از غمي كه در وجود بازيگرش نهادينه شده بود به نفع فيلم استفاده كرد. حاتمي با يك بازي دروني و كنترلشده نقش زني را دارد كه وارد يك بازي ميشود اما اين بازي با ذات زنانه او همخواني ندارد. سايه نقش ليلا سالها با حاتمي ماند و هنوز هم بسياري او را با اين تجربه به ياد ميآورند؛ صحنهاي كه ليلا پس از ورود گيتي (شقايق فراهاني) و مهمانان در شب عروسي به خانه، با چادر سياه وارد كوچه ميشود و تا خانه پدري دوان دوان ميرود، هنوز تأثيرگذار است و صحنه پاياني فيلم و نگاههاي خيره حاتمي از پشت شيشه به باران دختر رضا و آشتي دوباره. لبخندي كه در اين صحنه آرام آرام روي لبهاي حاتمي مينشيند، خبر از تغيير فصل براي او و رضا دارد. پس از بانو، مهرجويي در ليلا سيماي يك زن عاشق شرقي را ترسيم كرد؛ زني كه رنج عاشقي را تاب ميآورد و غرورش را حفظ ميكند. حالا و در اواسط دهه90، عشق ليلا و رضا دور از دسترس بهنظر ميرسد؛ عشقي كه پس از بحرانها، دوباره از زير خاكستر متولد ميشود و جان ميگيرد. ليلا يك عاشقانه از دهه70 است. عاشقان اين روزگار بهخاطر دل ديگري، ايثار نميكنند.
- گوهرهاي درخشان
علي مصفا بازيگري كمكار و بيادعاست كه معمولا نقشهايي شبيه شخصيت خودش بازي ميكند و همين پرسونا براي سينمادوستان جا افتاده و دوستداشتني است. ليلا به آن اندازه كه فيلم ليلا حاتمي و جميله شيخي است، فيلم مصفا نيست اما بدون حضور او اين پازل كامل نميشود. ليلا مجموعهاي از بهترين بازيهاي سينمايي را در خود جاي داده است؛ بازيهايي كه تلالو حاتمي و شيخي مانع به چشم آمدن آنها درنظر اول ميشود. مصفا كه در پري با مهرجويي همكاري و فصلي تازه در كارنامهاش گشوده بود، در ليلا بخشي ديگر از توانايياش را به تصوير كشيد. يك عاشق محجوب و وفادار كه در دامي ميافتد كه مادرش برايش تدارك ديده است. او ميراثدار يك خانواده اشرافي است كه بايد اعتبار يك خاندان را حفظ كند. صحنههاي مشترك حاتمي و مصفا خوب و گرم از كار درآمده و بخشي از اين ماجرا، به رابطه عاطفي 2 بازيگر برميگردد كه با اين فيلم به هم علاقهمند شدند و پس از آن ازدواج كردند. مصفا همان مرد رؤيايي شرقي است؛ جواني خوشسيما و موقر كه خوب آشپزي ميكند، صدايي گرم دارد، نجيب و عاشقپيشه است و اگر خطا كند آنقدر سماجت ميكند تا دل معشوق را بهدست بياورد و كدام زني است كه وقتي رضا همراه باران به نذريپزان خانه ليلا ميآيد، نداند نذر رضا چيست. در يكي از صحنههاي فيلم وقتي ليلا از برخورد مادرجون ناراحت است، مصفا با لحني شيرين ميگويد: «خونه بمونيم، يه چيزي درست كنيم، قربون صدقه هم بريم، يه فيلم هم ببينيم.» جملهاي ساده كه به حال و هواي عاشقانه زندگي 2 شخصيت اشاره دارد.
ليلا يك محمدرضا شريفينياي سرحال هم دارد كه آن سالها در پروژههاي بسياري حرف اول را ميزد؛ مرد پشتپرده سينما كه كارش معرفي بازيگر و استعداد كشف بود. دايي در فيلم ليلا به شخصيت آن روزهاي بازيگرش نزديك است؛ مردي اهل موسيقي و شعر و كمي عارفمسلك. دايي شوخ و طناز كه زمينه آشنايي ليلا و رضا را فراهم ميكند اما تابلوي بازيگران ليلا بدون امير پايور چيزي كم دارد؛ بازيگر نقش پدرجون كه سالهاست از ميان ما رفته اما 3نقشي كه در «سفر» (عليرضا رئيسيان)، «بوي پيرهن يوسف» (ابراهيم حاتميكيا) و ليلا بازي كرده در يادها مانده است. پايور كه با سفر به سينماي ايران معرفي شد، پيشتر در «نقش عشق» بازي كرده بود. در سالهايي كه تحتتأثير درخشش و اقبال به فيلمهاي عباس كيارستمي نابازيگران بسياري به سينما آمدند، او با موهاي سفيد پا به دنياي بازيگري گذاشت، صدايي گرم و لحني دوستداشتني و چهرهاي اصيل داشت. پدرجون در ليلا نقطه مقابل همسري است كه اشرافيت را نمايندگي ميكند، پدرشوهري صميمي و متين كه تلاش ميكند عروسش را محافظت كند. پدري كه ميخواهد راه و رسم وفاداري را به رضا بياموزد و يكتنه مقابل سلطه و قواعد خشك همسرش ايستاده است.
- باطراوت مثل عشق
ليلا يك فيلم ايراني است، اتمسفر حاكم بر فيلم كه معلول موسيقي و فضاسازي كارگردان است، حال و هوايي ايراني به آن داده است. نوع واكنش ليلا به مشكلي كه دارد، ايثار عاشقانه او و فاصلهاي كه پس از تجربه شكست از رضا ميگيرد، با معيارهاي يك زن شرقي همخواني دارد. سبك زندگياي كه در فيلم به تصوير كشيده ميشود، با وجود نمايش ورود مدرنيته به آداب و عادات ايراني، وطني و بسيار دوستداشتني است. ليلا هنوز تازه است و باور اينكه 2 دهه پيش ساخته شده، چندان ساده نيست.
- يادگاري از افتخاري
عليرضا افتخاري كمتر با سينما رابطه داشته و خوانندهاي بوده كه حوزه كارياش با همه فراز و فرود اين سالها چندان ارتباطي با سينما پيدا نميكند اما مهرجويي در ليلا از ترانههاي او در آلبوم «نيلوفرانه» استفاده كرد. شايد حالا و پس از گذشت 2دهه از همه آلبومهاي افتخاري اين ترانه در ذهن بسياري باقي مانده باشد؛ ترانهاي با صداي گرم و حزنآلود براساس شعري از زندهياد قيصر امينپور كه با حال و هواي عاشقانه فيلم همسو است: «بيتو برگي زردم، به هواي تو ميگردم، كه مگر بيفتم در پايت، اي نواي نايم، به هواي تو ميآيم، كه دمي نفس كنم تازه در هوايت، تا فدا كنم جان و دل برايت». موسيقي ليلا از امتيازهاي آن است. چشمهايتان را ببنديد و عنوانبندي را فقط با موسيقي كيوان جهانشاهي بشنويد. مهرجويي در صحنهاي از فيلم، جايي كه ليلا و رضا به خانه پدري ليلا رفته و خانواده او دور هم جمع شدهاند هم به ترانه افتخاري اداي دين ميكند. بخشي قابل توجه از فضاسازي فيلم، به انتخاب موسيقي و ترانهها بازميگردد و اين همان كاري است كه استاد براي ارتقاي يك قصه معمولي و كليشهاي در قالب اثري به يادماندني كرده است.