در حالیکه تولید ناخالص داخلی جهان (مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان) طی دوره مذکور تنها حدود ۱۲برابر رشد نشان میدهد.
رشد خارقالعاده ارزش مبادلات تجاري بين كشورهاي جهان در دهههاي اخير را ميتوان مرهون عوامل متعددي از قبيل توسعه حملونقل دريايي، زميني و هوايي، شكلگيري پيمانهاي تجاري متعدد بين كشورها در راستاي كاهش موانع محدودكننده تجارت بينالملل و گسترش فناوري اطلاعات و ارتباطات دانست.
در اين ميان، تسهيل روند تجارت بينالملل، برخي كشورها را بر آن داشته كه اقتصاد خود را بر پايه ارزشافزوده حاصل از تجارت با ساير كشورها بنا كنند. شايد عجيب باشد كه در دنياي امروز كشورهايي هستند كه ارزش صادراتشان از توليد ناخالص داخلي آنها پيشي گرفته است اما واقعاً چگونه ممكن است كه يك كشور بيش از توليد ناخالص داخلي خود، كالا و خدمات صادر كند؟ پروفسور اوليوير بلانچارد استاد دانشگاه MIT آمريكا كه در فاصله سالهاي 2008تا 2015بهعنوان اقتصاددان ارشد صندوق بينالمللي پول فعاليت داشته، در كتاب اقتصاد كلان خود اين واقعيت بهظاهر عجيب را چنين توضيح ميدهد:
«در نگاه اول بهنظر ميرسد كه هيچ كشوري قادر نيست بيش از آنچه توليد ميكند، صادرات داشته باشد؛ پس بايد نسبت صادرات به توليد ناخالص داخلي همواره كمتر از يك باشد. اما بايد تأكيد كنيم كه چنين نيست! كليد حل معما اين است كه صادرات و واردات يك كشور تنها به كالاهاي نهايي و آماده مصرف محدود نميشود و در برخي كشورهاي جهان كالاهاي نيمهساخته سهم بسيار قابلتوجهي در تجارت دارند».
اين اقتصاددان برجسته فرانسوي-آمريكايي در ادامه براي روشنشدن بيشتر مسئله ميافزايد: «كشوري را درنظر بگيريد كه سالانه يك ميليارد دلار كالاي نيمهساخته وارد ميكند و سپس با صرف 200ميليون دلار هزينه (كه به عوامل توليد داخلي پرداخت ميشود) اين كالاها را به كالاهاي نهايي به ارزش 1.2ميليارد دلار تبديل كند. اكنون فرض كنيد كه اين كشور يك ميليارد دلار از اين كالاهاي نهايي را صادر كرده و بقيه را به مصرف داخلي ميرساند. مشاهده ميكنيد كه توليد ناخالص داخلي اين كشور به هر سه روش محاسباتي معادل 200ميليون دلار و ارزش صادرات آن يكميليارد دلار است. بهعبارتي اين كشور 5برابر توليد ناخالص داخلي خود كالا صادر ميكند»