اگر در گذشته قدرت برتر از آن كسي بود كه قدرت را از زيردستانش سلب ميكرد و به ديگران ظلم ميكرد تا قدرتمند محسوب شود و فرمانروايي كند، حالا فرايند معكوس شده است. اكنون ميتوان با توزيع قدرت در ميان مردم و مخاطبان، قدرتمند محسوب شد.
فناوريهاي پيشرفته ارتباطي و رسانهاي به راستي قدرت و توانايي مردم را افزايش دادهاند. بسياري از امكانات و ابزارهاي پيشرفته فعلي، تواناييهاي منحصربهفردي بودهاند كه روزگاري نهچندان دور در حوزههاي قدرت سخت نظامي تعريف شدهاند. توانايي ماهوارههاي پيشرفته نظامي براي رصد و پايش زمين حالا به سادگي توسط يكي از هزاران ابزار گوگل براي همه مردم روي كره زمين قابل دسترس است.
شما با جي پي اس به راحتي ميتوانيد مكانيابي كنيد و با يك گوشي موبايل به اندازه يك زرادخانه نظامي در يكي دو دهه پيش، قدرت داشته باشيد. اگر در روزگاري نه چندان دور داشتن رسانه يك قدرت و ابزار منحصربهفرد در دستان افراد ذينفوذ و قدرتمند محسوب ميشد، حالا شما با يك كانال تلگرامي ساده ميتوانيد همان قدرت را تاحدودي در دست داشته باشيد. اگر پخش مستقيم يك امكان پيچيده و داراي زيرساخت تكنولوژيك گران قيمت بود، حالا شما با اينستاگرام لايو، فيس بوك لايو و... بهراحتي ميتوانيد حتي اتفاقات روزمره زندگي خودتان را براي مردم دنيا بهصورت زنده پخش كنيد.
«قدرت» بهعنوان يك اصطلاح زنده در انواع مطالعات سياسي، اجتماعي و فرهنگي در يك قرن اخير اكنون گويا دچار تغييراتي ژنتيك شده است. ساختارهاي آن بهشدت در حال دگرگوني است و توزيع آن نيز معنا و مفهوم گذشتهاش را از دست داده است.
روزگاري توپ و تانك و موشك بهعنوان «قدرت سخت» اهميت داشت، پس از آن داشتن ابزارهاي فرهنگي اجتماعي براي نفوذ غيرمستقيم بر ديگران بهعنوان «قدرت نرم» مطرح شد و در ادامه اصطلاحاتي چون «قدرت زيسته» متولد شد كه همهچيز را دگرگون كرد.
حالا همچنان ماهيت قدرت مخصوصا با ظهور تكنولوژيهاي نوين رسانهاي در حال تغيير و تحول است. اكنون و شايد بيشتر در آينده، قدرتِ شما به ميزان ايجاد توانايي براي ديگران تعريف ميشود. ما از اين قدرتِ تغيير يافته در اكنون و آينده دنيا چه سهمي داريم؟ پاسخ كاملا روشن است: هيچ!