روزنامهاعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«تقدم ساختار بر فرد»نوشت:
اتفاقات ميانمار اگرچه يك بحث حقوقبشري است ولي به نظر ميرسد كه يك آموزه سياسي مهمي نيز در آن وجود دارد. آموزهاي كه تاكنون چندين بار در نوشتهها مورد اشاره قرار دادهايم. اينكه تاكيد بيش از حد بر ويژگيهاي شخصي افراد و سياستمداران، تضميني براي اصلاح جامعه نيست. اين تاكيد اصلاح جامعه را به شانس و اقبال وابسته ميكند. نااميدي و يأس را نهادينه ميكند. همه كساني كه به افراد دل ميبندند پس از مواجه شدن با واقعيت آنان در موقعيتهاي مهمتر احساس ميكنند كه به اعتماد آنها خيانت شده است و اين احساس منبع سرخوردگي و نااميدي است. نمونه آن را امروز در ميانمار ميبينيم كه يك خانمي كه بيش از دو دهه با ديكتاتوري نظاميان حاكم مبارزه كرد و برنده جايزه صلح نوبل شد، ولي امروز نه تنها اقدامي در برابر جنايت عليه بخشي از مردم آنجا كه از مذهب و دين ديگري هستند نميكند، بلكه آن را انكار و به نوعي توجيه نيز ميكند. تمامي كساني كه در جهان دل در گروي رفتار خانم سوچي و مبارزهجويي او داشتند، امروز نااميد و سرخورده شدهاند به ويژه هنگامي كه تكذيب اين خانم را همراه با تصاوير جنايات رخ داده عليه مسلمانان روهينگيا ميبينند بر عمق فاجعه بيشتر پي ميبرند.
اين يك روي سكه است. ولي سوي ديگر ماجرا نيز مهم است. هرچند بنده از جزييات مسائل ميانمار بياطلاع هستم، ولي اين را هم ميتوان حدس زد كه شكافها و جنايات قومي آنجا، ريشههاي عميق نژادي و مذهبي و حتي اقتصادي دارند و اگر خانم سوچي تصميم دارد كه راي بياورد و قدرت را به دست بگيرد بايد با اكثريت قاطع بودايي و نيز روحانيون متعصب آنان همراهي كند و اگر مقابله كند و طبعا اين به نفع نظاميان است تا او را از صحنه سياست حذف كنند. در واقع اين به معناي مجاز بودن او به سكوت در برابر يا دفاع يا توجيه اين جنايات نيست، بلكه به معناي پيچيده بودن امر تصميم و انتخاب در حوزه سياست است.
در واقع از اينجا ميخواهم وارد اين موضوع شوم كه اگرچه سلامت و نيز اراده افراد بر سالم بودن و سالم زيستن و اخلاقي رفتار كردن براي همه مهم است، ولي در حوزه سياست بايد به زمينهها و ساختارها و تحول آنها بيشتر توجه كرد. ساختاري كه مقوم نظام استبدادي است يا تقويتكننده خشونت است، حتي اگر دموكراتترين فرد و ضد خشونتترين افراد هم وارد آن ساختار شوند يا خودشان را با آن ساختار هماهنگ ميكنند يا آنكه حذف ميشوند و فقط براي خود نامي نيك به جا ميگذارند. البته اين بدان معنا نيست كه افراد به صورت صد درصدي تابع ساختار هستند، ولي به اين معنا هم نيست كه مستقل از ساختار هستند. در ميان اين دو مقوله ميتوان گفت كه در بيشتر موارد اثرگذاري ساختار مقدم و قويتر از اثرگذاري فرد است.
تمام آنچه گفته شد مقدمهاي بود بر اين نكته كه كوشش براي تغيير افراد بدون توجه به ساختارها و اصلاح آنها، با هدف بهبود جامعه، اصلاحات را شانسي ميكند. در ارزيابي سياستمداران در درجه اول بايد به اقداماتي از آنان توجه كرد كه اصلاحات ساختاري ايجاد ميكند. براي نمونه مهم نيست كه يك سياستمدار چقدر از آزادي و برابري انسانها دفاع ميكند، مهم اين است كه آيا ايدههايي كه طرح ميكند، فارغ از انگيزههايش منجر به شكلگيري ساختاري كه مقوم آزادي و برابري و عدالت باشد، ميشود يا خير؟ اگر سياستمداري بتواند رشد اقتصادي را به خوبي تامين كند، نهادهاي مستقل را چه در حوزه اقتصاد يا فرهنگ، سياست و جامعه تقويت كند، بخش دولتي را در برابر بخش مردمي و خصوصي تقويت نكند، از تنوع رسانهها حمايت كند، براي پشتيباني از او كافي است. نه آنكه خواهان انحصار رسانهاي و در عين حال مدعي آزاديخواهي شود. اگر از برنامههاي معين شفافيت دفاع كند و آنها را در دستور كار خود قرار دهد. از تمركز دولتي دفاع نكند و به توزيع اختيارات منطقهاي بپردازند، توسعه آموزش عمومي را محور قرار دهد و... تمامي اينها به منزله تغييرات ساختاري در جهت تقويت دموكراسي و آزادي و برابري حقوقي است. با قسم خوردن يا حتي مبارزه كردن با ظلم، نميتوان كسي را آزاديخواه دانست.
در مقام منتقد، شعار آزاديخواهي دادن ساده است. ولي چه بسا از ساختارهايي دفاع كند كه چون گذشته يا حتي شديدتر از آن استبداد را بازتوليد كند.
خانم سوچي هم از اين قاعده مستثنا نيست. او با نظاميان حاكم مبارزه كرده ولي دليلي ندارد كه در مقام قدرت، ادامه كارهاي آنان برايش مقرون به صرفه نباشد. چون در ساختار معيوب و ناقص، دموكراسي نيز ميتواند به نتايج عكس خود منجر شود.
- نسلکشی در قرن 21
نعمت احمدی . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
اختلاف مسلمانان برمهای با دولت مرکزی برمه برمیگردد به نحوه جدایی این کشور از هندوستان تحت استعمار دولت انگلیس. دولت انگلیس در قرن هجدهم کل منطقه هندوستان بهانضمام برمه را مستعمره خود کرد. تنوع و تکثر قومی در منطقه برمه و اختلاف آنها با هندوستان مستعمره، دولت انگلیس را واداشت تا در سال 1937 به بخش بودائینشین مستعمره، خودمختاری بدهد و برمه بریتانیا از مستعمره هند جدا شد. ایالت «آراگان» واقع در دهانه خلیج بنگال منطقهای مسلماننشین است که حد فاصل بخش هندو و مسلماننشین، شبهقاره هند است؛ با استقلال پاکستان از هندوستان و دوبخششدن مناطق مسلماننشین تحت نام پاکستان شرقی و پاکستان غربی، سرانجام دولتی مسلمان در کنار مرزهای برمه تحت نام بنگلادش به وجود آمد. برمه با جمعیتی 60 میلیونی در مساحتی حدود 670 هزار کیلومترمربع 89 درصد از جمعیت آن بودائی هستند. با تصرف تبت از سوی چین و اخراج دالائی لاما، این برمه است که بودائیان میتوانند در آن اولین دولتی را که با آئین بودائی اداره میشود به وجود بیاورند اما نظامیان حاکم بر برمه به دالائی لاما اجازه نمیدهند اولین دولت بودائی را تشکیل دهد. از طرفی بیش از 11 درصد از جمعیت برمه بودائی نیستند که عمدتا مسلمانان منطقه آراگان محسوب میشوند. هدف دولت نظامی حاکم بر برمه، از سال 1968 نادیدهگرفتن جمعیت مسلمان ساکن در برمه بهویژه ایالت آراگان بوده، دولت برمه مدعی است مسلمانان ساکن ایالت آراگان، برمهای نیستند.
مسلمانانی هستند که در ایام استعمار دولت انگلیس به این منطقه مهاجرت کردهاند و بخش عمدهای از ساکنین ایالت آراگان مسلمانانی هستند که در زمان استقلال پاکستان از هند، در جابهجایی بزرگ هندوها و مسلمانان در داخل شبهقاره هند به این منطقه آمدند و تعداد زیادی از مسلمانان این منطقه در طول جنگ بهاصطلاح آزادیبخش بنگلادش در سال 1971 بهاجبار به ایالت آراگان کوچ کردند. از نظر دولت برمه این جابهجاییها باعث ورود مسلمانان بنگالی و هندی به ایالت حاصلخیز آراگان شده است و جمعیت این ناحیه تبار برمهای ندارند. قانونی در سال 1968 در برمه به تصویب دولت نظامی این کشور رسید که افراد ساکن در برمه که تبار برمهای ندارند را از حقوق شهروندی محروم کرد. اصل اختلاف از اینجا ناشی شده است که دولت برمه مسلمانان ساکن ایالت آراگان را غیربرمهای میداند که در ایام استعمار منطقه به وسیله انگلستان و نیز در زمانه استقلال پاکستان از هندوستان و همچنین جنگهای استقلالطلبانه بنگلادش خود را به این ایالت رساندهاند. دولت نظامی برمه نژاد مردم مسلمان ساکن منطقه آراگان را هند و آریایی میداند که با نژاد اصلی مردم برمه که از تبار اقوام - بامار - هستند متفاوت هستند. در برمه بیش از 144 قوم زندگی میکنند که اکثریت آنان بودائی مذهب هستند. نظامیان حاکم بر برمه به منظور پاکسازی قومی، قانون حفظ حقوق شهروندی را در کشور پیاده کردند. قانونی که مصداق عینی آپارتاید است.
از 144 قومی که در برمه زندگی میکنند 9 قوم را غیربرمهای تشخیص داده و از همه حقوق شهروندی محروم کردند. به همین اعتبار سیاست کوچ اجباری ساکنین ایالت آراگان را در پیش گرفتهاند و مدعی هستند مسلمانان ساکن منطقه ساحلی آراگان باید از این منطقه اخراج شوند. برای اجرای این سیاست تابعیت مسلمانان منطقه آراگان از آنان سلب شده است تا با کوچ اجباری یا نسلکشی و پاکسازی قومی جمعیت مسلمان برمه از بین برود. جای تعجب است در قرن 21 در گوشهای از جهان متمدن جمعیتی نزدیک به هشت میلیون نفر زندگی میکنند که به گفته سازمانهای بینالمللی خصوصا سازمان ملل، محرومیتهای زیر را دارند: 1- کارت هویت ندارند بالطبع نمیتوانند گذرنامه داشته باشند. 2- امکان سفر در داخل کشور و منطقه آراگان هم به ساکنین داده نمیشود. اجازه سفر از روستایی به روستای دیگر با پرداخت پول و تحت شرایط خاص و ویژهای امکانپذیر است. 3- ازدواج بدون اجازه دولت امکانپذیر نیست و اگر دولت اجازه ازدواج داد نمیتوانند بیش از دو فرزند داشته باشند.
4- تحصیل در مقاطع دبستان و دبیرستان امکانپذیر نیست؛ بیشترین آمار بیسوادی در جهان متعلق به مردم مسلمان میانمار است؛ هیچ دانشگاهی در برمه پذیرای مسلمانان میانماری نیست. 5- خدمات بهداشتی هم مانند خدمات آموزشی از مسلمانان دریغ میشود تا در فقر و بیسوادی و نبود امکانات بهداشتی با مرگ زودرس روبهرو شوند و از بین بروند. 6- برگزاری مراسم مذهبی و داشتن مسجد و تعمیر مساجد موجود ممنوع است. 7- حق مالکیت بر زمین و نیز دایرکردن فروشگاه و کارگاههای تولیدی به وسیله مسلمانان ممنوع است و در مناطقی که جواز کار برای مسلمانان صادر میشود باید شریک برمهای داشته باشد که بدون سرمایهگذاری، بیشترین سود را ببرد. دولت برمه ابایی ندارد اعلام کند مردمی که کارت هویت ندارند و تبعه میانمار شناخته نمیشوند نباید در این کشور زندگی کنند. رئیسجمهور سابق برمه بهصراحت از اخراج 800 هزار نفر مسلمانان از منطقهای در ایالت آراگان یاد کرد به این بهانه که این افراد برمهای نیستند و باید به دیگر کشورها یا در اردوگاههای آوارگان ساکن شوند. دولت بنگلادش متهم است در سالیان گذشته باعث مهاجرت مسلمانان به برمه شده است و این افراد تبعه بنگلادش هستند. دولت برمه به هر بهانهای درصدد کشتار مسلمانان است. وقتی طالبان در افغانستان مجسمههای بودا را منفجر کرد جواز حمله به مسلمانان برمهای شد! وقایع داخلی هم همیشه بهانهای برای حمله به مردم مسلمان بوده است. کشتهشدن زنی بودائی بهدست سه مرد مسلمان آتش حملات جدید را شعلهور کرد. هرچند یک نفر از این سه مرد تبرئه شدند و دو نفر دیگر به اعدام محکوم و حکم هم اجرا شد.
مسلمانان برمهای اجازه مالکیت ندارند، کلبههایی که در منطقه آراگان در آبوهوای استوایی با میانگین باران پنج هزار میلیمتر در سال احداث میشود، به وسیله افراطیون بودایی که از حمایت دولت برخوردارند، به آتش کشیده میشود. سکوت جامعه جهانی نمیتواند دلیل سکوت مسلمانان جهان باشد. میانمار همان سیاستی را در پیش گرفته که رژیم غاصب اسرائیل در سرزمینهای اشغالی دنبال آن است؛ بیهویتکردن مسلمانان. خانم «آن سانگ سوچی»، برنده جایزه نوبل؛ کسی که خود 21 سال طعم حصر غیرقانونی را چشید و بعد از رفع حصر با توجه به سابقه فعالیت سیاسی خود و نیز اقدامات پدرش در استقلال برمه هماکنون رهبر واقعی برمه است، به بهانه تشکیل گروههای مسلح در میان مسلمانان که به جهت حفاظت از خود در مقابل نسلکشی صورت گرفته، اقدامات ارتش میانمار را قانونی میداند. باید مسلمانان از شورای امنیت سازمان ملل متحد بخواهند با توجه به نسلکشی صورتگرفته در برمه دولت این کشور را محکوم و از دیوان بینالمللی لاهه محکومیت سران کشور برمه را درخواست کنند.
- هم ترجمه درست بود، هم تحلیل
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
ظاهراً هشداری که هفته گذشته تحت عنوان «بازی خطرناک برجام 2» با هدف «علاج واقعه قبل از وقوع» منتشر شد، به هدف خورد و ولولهای در اردوگاه برجامیان انداخت که انتظارش را نداشتند.اصلاحطلبان و طرفداران دولت با سراسیمگی و با تیتر زدن در صفحه اول روزنامههای خود تحت عنوان «تحلیل غلط از ترجمه غلط»، تلاش کردند آنچه را که فیثاغورت نیافته بود، القاء کنند که یافتهاند؛ در حالی که با اندک تامل و جستوجویی میتوانستند از این گاف بزرگ رسانهای خود جلوگیری کنند.!!!. اگر از غلطهای املایی فراوان و سطح سواد نویسنده و سردبیر سیاسی روزنامه اصلاحطلب و طرفدار دولت بگذریم، اما باید گفت:
1- همین که اصلاحطلبان به سرعت و بلافاصله به مطلب «بازی خطرناک برجام 2» واکنش نشان دادند، خود حکایت از اهمیت خبر و تحلیل آن دارد که روزنامههای مدعی اصلاحطلبی و طرفدار دولت، هم آن خبر را به تیغ سانسور سپردند و هم بیخیال آنچه که با این خبر قرار است بر سر کشور و مردم بیاید، شدند و علاوه بر آن تلاش کردند خبر منتشر شده توسط دیگر رسانهها را با اتهام زدن و مسموم سازی فضای خبری، به نوعی تحریف کنند، اما با هرآنچه سراسیمه گفتند و نوشتند، نتوانستند اندک استدلالی در نقض غرض مطلب «بازی خطرناک برجام 2» ارائه کنند.
2- انحراف افکارعمومی از اصل واقعیتهایی که در حال رخ دادن است،همانند مذاکرات هستهای، علت اصلی واکنش به «مکمل برجام»است.در زمان مذاکرات هستهای هم با افشای فکت شیت آمریکایی و ضمائم برجام، مدعیان اصلاحطلبی و طرفداران برجام ابتدا همه را انکار کردند اما خود اعضای تیم مذاکره کننده هستهای مجبور شدند به وجود آنها اذعان کنند. در مطلب «بازی خطرناک برجام2» برچند نکته اصلی براساس مستندات و شواهد موثق تاکید شده است که ظاهرا دانستن آنها برای مردم از نگاه کسانی که روزگاری دانستن را حق مردم میدانستند، ذنب لایغفر شده از جمله اینکه: الف) کلید خوردن برجام2 از سوی آمریکا و غربیها بدون اینکه برجام دستاوردی برای کشور و مردم داشته باشد. ب) آمریکاییها با مطرح کردن بازدید از مراکز نظامی و تشدید فشارها قصد دارند از خلل و فرج برجام استفاده کنند و مذاکره درباره موشکهای بالستیک و مسائل منطقه را تحت عنوان «مکمل برجام» بر مذاکره کنندگان هستهای کشور تحمیل کنند. ج) فرانسه به نیابت آمریکا بازی خطرناک برجام 2 یا همان «مکمل برجام» را شروع کرده است، منتها برخلاف مذاکرات هسته ای، در مذاکرات «مکمل برجام» قرار است فرانسه نقش پلیس خوب را بازی کند و آمریکا نقش پلیس بد را. د) روشن شدن نقش مهرههای ضدایرانی در سناریوی القاء سایه جنگ توسط ترامپ، برای رای آوردن کسی که سیاست انفعالی در برابر آمریکا را بر سیاست مقاومت مقدم میدارد و آشکارشدن دروغ بودن القاء سایه جنگ از سوی رسانهها و گروههای سیاسی که باهماهنگی با آمریکا چنین کردند. ه) تحت فشار قرار گرفتن آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هماهنگی این آژانس با سیاستهای آمریکا که متاسفانه همه چیز در برجام بنظر آژانس منوط شده است.
3- اما مدعیان اصلاحطلبی ادعا کردند خبری که در مطلب «بازی خطرناک برجام2» بیان شده، کذب است و خبر«مکمل برجام» در سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را«خبری جعلی»! خواندند و براین اساس نتیجه گرفتند تحلیل ارائه شده نیز غلط است.برخی از روزنامهها و سایتهای این جریان سیاسی در اقدامی غیرحرفهای نوشتند «صحبتهای نقل قول شده از اگنس روماته سخنگوی وزارت خارجه فرانسه به غلط اینگونه ترجمه شده: امانوئل مکرون احتمال رایزنیها در آینده برای مذاکره بر سر «مکمل برجام» را داده که شامل موشکهای بالستیک ایران خواهد بود.» این رسانههای اصلاحطلب در ادامه آوردهاند: «با استناد به این خبر کذب، واژه «مکمل برجام» را به دست گرفته و از آن به عنوان برجام 2 یاد میکنند». هرچند سخنان نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل در اندیشکده امریکن اینترپرایز بعد از یادداشت «بازی خطرناک برجام2» تاکید و تاییدی بر این تحلیل بود اما درباره ادعای مدعیان اصلاحطلبی باید گفت اولا سؤال این است که این رسانهها چگونه در اقدامی غیرحرفهای انتظار دارند، بتوانند در دنیای ارتباطات کنونی یک خبر را سانسور، تحریف و یا تکذیب کنند. ثانیا خبر سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه و تصویر و صدای اگنس روماته درباره «مکمل برجام» توسط تمام خبرگزاریهای دنیا روی تلکسهای خبری قرار گرفت و تمام خبرگزاریهای دنیا با ترجمهای یکسان، تیترهای متفاوتی زدند ازجمله: واقعیتهای طرح فرانسه با عنوان «مکمل برجام» - فرانسه پیشتاز بازنگری در برجام - پیشنهاد مکرون برای تکمیل برجام و.... ثالثا خبرگزاری رسمی دولت - ایرنا- نیز روز چهارشنبه 8 شهریور96 ساعت 22/59 به نقل از خبرگزاری رویترز از «مکمل برجام» خبر و چنین تیتر زد: (فرانسه از احتمال رایزنی برای توافق «مکمل برجام» گفت). خبرگزاری ایرنا در تکمیل خبر خود نوشت : (سخنگوی وزارت خارجه فرانسه گفت: امانوئل مکرون احتمال رایزنیها در آینده برای مذاکره برسر«مکمل برجام»را داده که شامل موشکهای بالستیک ایران خواهد بود) روزنامه ایران هم در شماره روز شنبه 11شهریور خود در صفحه 21 البته ذیل تیتر خبر اعلام هشتمین گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی،عنوان «تکمیل برجام، موضوع رایزنیهای احتمالی1+5» را برگزیده و درباره«مکمل برجام» نوشت: «سخنگوی وزارت خارجه فرانسه اعلام کرد از نظر مکرون میتوان توافق هستهای را با گنجاندن مفادی درباره برنامه موشکی ایران تکمیل کرد.» رابعا همانگونه که روشن است تمام خبرگزاریهای دنیا از جمله رویترز و همچنین خبرگزاری رسمی دولت ترجمهای که از سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را منتشر کردند،همان است که در یادداشت کیهان بیان شده و به نظر میرسد اصلاحطلبان و روزنامه طرفدار دولت خود گفتهاند و خود خندیدهاند!! و البته حیثیت خبری خود را به شدت زیر سؤال بردند و اصولا خبر درست و واقعیتی را تکذیب کردند که خبرگزاریهای معتبر جهانی و همچنین خبرگزاری و روزنامه دولت، مهر تایید بر آن زدهاند.
4- نکته جالب این است در حالی هدف از ترجمه غلط را فشار بر دولت روحانی عنوان کردهاند که مترجم این خبر، مترجم خبرگزاری دولت است که نام وی در انتهای خبر ایرنا ذکر شده است. لذا اولا اصل خبر صحیح است و ترجمهای هم که در مطلب«بازی خطرناک برجام2» منتشر شده با اصل سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه تطبیق دارد. ثانیا بر فرض هم اگراشتباهی در ترجمه رخ داده باشد که نداده،مربوط به مترجم خبرگزاری دولت میباشد و ربطی به روزنامه کیهان ندارد.
ثالثاً با اتهام زنی به دیگران که اطلاعرسانی دقیق را در دستور کار خود قرارداده اند، نمیتوان واقعیتهای موجود را پوشاند و از چشم ملت دور نگه داشت و آن زمان گذشت که پشت پرده بتوان قراردادهای دوران قاجاری و پهلوی را نوشت و آب از آب تکان نخورد و قند در دل امضاء کنندگان آن قراردادها به راحتی آب شود!.
5- نکته جالبتر در این تناقض گویی، شگرد تکذیب سخنان فردی در کلام فرد دیگری است!. در این خصوص تلاش شده سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه تکذیب شود، اما نمیگویند که سخنگوی وزارت خارجه فرانسه نگفته، میگویند چنین سخنانی در سخنرانی رئیسجمهور فرانسه بیان نشده است. لذا در مطلب «بازی خطرناک برجام 2» کسی موضوع «مکمل برجام» را از زبان رئیسجمهور فرانسه بیان نکرده که مدعیان اصلاحطلبی تلاش کردهاند با استناد به سخنان رئیسجمهور فرانسه اصل خبر «مکمل برجام» را تکذیب کنند.
6- نکته بسیار حائز اهمیت که باید پاسخ داده شود این است که اگراشتباهی هم در ترجمه سخنان رئیسجمهور و یا سخنگوی خارجه فرانسه رخ داده باشد، این سفارت فرانسه است که باید تکذیب کند. چرا یک روزنامه دارای عنوان اصلاحطلبی و طرفدار دولت به هراس افتاده و وظیفه سفارت فرانسه را به دوش میکشد؟! آیا هماهنگی بین روزنامههای اصلاحطلبان و سفارتخانههای خارجی وجود دارد!؟ لذا با وجود صحت و درستی سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه و تحلیل درستتر سخنان اگنس روماته در یادداشت کیهان، «اصلاحطلبان» طرفدار دولت باید پاسخ دهند به نیابت از سفارت فرانسه چه چیزی را تکذیب کرده اند؟؟
7-اصلاحطلبان اگر در ادعای خود صادق بودند، چرا برای تنویر افکارعمومی و اثبات درستی تکذیبیه کذایی خود، خبر و ترجمه درست سخنان سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را منتشر نکردند !!!؟؟؟ چون ترجمه درست همان است که در یادداشت کیهان آمده است.
8- یکی از روزنامههای اصلاحطلب همچنین نوشته « ترامپ گزافه گوییهایش درباره پاره کردن برجام را به کلی از ذهن پاک کرده و برجام را تایید کرده است» این سخن نیز به نوعی تاییدی بر درستی تحلیلی است که ارائه شده مبنی بر اینکه ترامپ برجام را پاره نمیکند و مهره چینیهای ضدایرانی ترامپ و هیاهوهای سیاسی- رسانه ایاش برای پاره کردن برجام هم دو هدف اصلی داشت یک: القاء فضای جنگ برای رای آوردن تفکر انفعالی در برابر آمریکا بجای تفکر مقاومت در انتخابات ریاست جمهوری ایران. دو: گرفتن امتیاز بیشتر از ایران که قرار است در «مکمل برجام» یا «برجام 2» گرفته شود.
9- و در پایان درباره این ادعای برخی روزنامههای داعیهدار اصلاحطلبی که گفتهاند «سخنان نگفته رئیسجمهور فرانسه را میخواهند چون پتکی بر سر روحانی بزنند»! باید گفت: درست برعکس و برخلاف آنان، تنها تلاش کردیم«سخنان گفته شده سخنگوی وزارت خارجه فرانسه را چون چراغی پیش راه رئیسجمهور کشورمان قرار دهیم تا از باب العاقلُ یکفیهالاشاره! انتهای مسیری را که برایش متصور شده اند، به روشنی ببیند و با چشم باز تصمیم بگیرد که آیا در مسیر خطرناک «برجام 2» بدون هیچگونه دستاوردی در «برجام 1 » پا بگذارد یا خیر ؟ لذا نگرانیم! همانگونه که آقای روحانی در ابتدای انقلاب لیوان دوغی را در سمنان سرکشید که در انتهای لیوان یک هزارپا وجود داشت، نگرانیم درانتهای «برجام» و بویژه «برجام 2» هزارپاهایی وجود داشته باشد که جز تسلیم چارهای نداشته باشد! انشاءالله چنین مباد!
- حاشيهنشينان شهري
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- از هنگام آغاز حيات مکتب اتريش و تبعات سترگ آن بر کل پيکره علوم انساني جهان، يک چيز مسجل شده است؛ و آن اين که به کلانشهر مدرن، و مردم عمدتاً مصرف کننده آن بايد به چشم يک آسيب نگريست. اجماع نيرومندي پديد آمد حول اين مدعا که صداي مطالبه يقه سپيدان شهرها، بيش از ساير مردم موطن شنيده ميشود، و آسيب متابعت بي چون و چرا از شهروندان کلانشهرها که حکام بلامنازع دموکراسيهاي امروز هستند، بيش از منافع حاصل از آن براي کشور است. مردم كلانشهرها به دليل خصلت ادبيات و زبان و ارتباطات و آموزش خود، در مقايسه با مردم شهرستانها و حاشيهنشينان و فرودستان، عدم رضايت خود را با شمار بيشتري از شهروندان در ميان ميگذارند، و «جو» ميسازند، و به اين ترتيب، گاه بر مسائل واقعي ملت، با منافع و سود خويش سرپوش ميگذارند.
2- اما سلطه قشر متوسط شهري و يقه سپيدان، همواره استثناهاي مهمي داشته است. وقتي شکاف ميان حاشيه و مرکز، پيرامون و متروپل، شهرستان و کلانشهر، و جنوب شهر و شمال شهر، به نحو مفرطي عميق شود، در يک جرقه، نا آراميهاي اجتماعي عظيمي به وقوع ميپيوندند. بنا به اين اصل، دم و دستگاه حکمراني بايد به سمت اعتدال راستين ميل کنند و بهتر است به دنبال ايجاد سيستمها و شبکههايي براي انتقال صداي مردم فرو دست باشد که به عنوان بستري براي به اشتراکگذاري نظرات آنان به کار گرفته شود. بايد ديدگاههاي آنها به خوبي بازتاب يابند.
3- امروزه، اقشار فرودست و محروم شهرستانها و حاشيه شهرها، هر چند که از سطح «محروميت مطلق» بسيار کهتري در مقايسه با محرومان چند دهه قبل رنج ميبرند، ولي «فشار زمانه» بيشتري را در مقايسه با نسلهاي پيشين تحمل ميکنند و از اين رو «نرخ سرشکستگي» براي گذر از مشکلات در ميان آنان بيشتر است. از اين قرار، سياستمداراني که اغلب، ميانسال و کهنسال هستند، و وضع و حال محرومان را با محروميتهاي دوران قبل مقايسه ميکنند، ممکن است از درک وضع و حال آنها ناتوان باشند. براي علاج اين اوضاع و احوال، بايد حساسيت مفهوم «فشار زمانه» و «نرخ سرشکستگي» مردم را در هسته مرکزي فرآيند تعامل خود با مردم قرار دهند.
4- در همين ارتباط، نکته مهم بعد آن است که تصورات متعارفي از مطالبات مردم فرو دست، ديگر روا نيست. آنها فقط دنبال پول يا سبد کالا و خدمات و کمک نيستند. گروه عمدهاي از آنها، منطقاً نيازمند و خواهان بسته تأمينهاي مادي و همچنين و بويژه تأمينهاي
«غير مادي» هستند؛ آنها بيش از تأمينهاي مادي، ميخواهند به درستي ديده شوند و درون يک اتحاد فرهنگي به رسميت شناخته گردند. آنها بيشتر نيازمند يک معناي فرهنگي خوب و يک چشمانداز روشن هستند. چنين تأمينهاي مادي و معنوي همه جانبه که رکن اصلي آن در جنبه معنوي و به رسميت شناختن هويت غني اين مردم آسيب ديده است، تأثير قابل توجهي بر ميزان وفاداري آنان خواهد داشت. مردمي که اين نوع از تأمينهاي معنوي را تجربه ميکنند، اغلب به ميزان چندين برابر تأمينهاي مادي احساس رضايت خواهند کرد.
5- نکته بعد اين است که بايد فرو دستان را به طرح صريح خواستهها تشويق کرد و ميتوان از گروههاي فارغ التحصيل علوم انساني براي تحقيق ميداني در مورد مسائل و آسيبهاي آنها کمک گرفت. ولي مهمتر از جلب و جمعآوري اين اطلاعات، آن است که مهياي حل و فصل اين مسائل باشيم. يک دم و دستگاه حکمراني که تماماً در شاخصهاي کلان سير ميکند و عميقاً در محاصره روشنفکران برج عاج نشين است، ابداً مناسب اجراي راه حل مسائل اين روزگار نيست. وقتي مردم بدانند که حاکمان از مسائل آنها خبر دارند، ولي کاري براي تسکين دردهاي آنها نميکنند، يا نميتوانند کاري انجام دهند، آن گاه در وضعيت خطرناکتري قرار ميگيرند.
امروزه در سايه مفاهيم مهمي که در علوم اجتماعي ابداع شده، واضح گشته است، عدم موفقيت در رسيدگي به مطالبات «ابراز شده» به جامعهپذيري سياسي کمتر ميانجامد. نکته اين است که تسهيل طرح شکايات و مطالبات، بدون کارآمد سازي مکانيسمهاي حل و فصل، خود، عاملي تأثيرگذار در افزايش سطح انتظارات مردم خواهد بود که به نوبه خود، باور به ناتواني سياست را افزايش ميدهد. امروزه، مردم محروم از مسئولان ميخواهند که صادق باشند و به تمامي جوانب شکايات آنان توجه داشته باشند.
6.نکته بعدي اين است که اغلب سياستمداران ما عادت به خواندن بولتنها پيدا کردهاند، يا از خلال شبکههاي اجتماعي به دنبال کشف اولويتهاي موضوعي جامعه ميگردند. بدانيد که استفاده از تکنولوژي محدوديتهايي در پي دارد و برخي از مردم ترجيح ميدهند به طور مستقيم با مسئولان تعامل داشته باشند. با در نظر گرفتن انقلابهاي تکنولوژيک اخير نظير رواج رسانههاي اجتماعي، سياستمداران تصور ميکنند بهتر است با استفاده از سيستمهاي آنلاين به تعامل با مردم بپردازند؛ اين در حالي است که يک پژوهش در زمينه سازمان و مديريت که در سال 2013 در ايالات متحده انجام شده است نشان ميدهد که اغلب افراد (66 درصد) از تلفن براي طرح نظرات خود استفاده ميکنند، و تنها 6 درصد مردم از اينترنت به عنوان اصليترين ابزار طرح گلايهها از مسئولان نام ميبرند. اين يعني، قرار دادن ابزارهاي فني جديد، براي ارتباط مسئولان با مردم روشي ناقص است، زيرا، مردم اصولاً در پي روابط صميميتر هستند و ترجيح ميدهند مشکلات خود را تحت تعاملات انسانيتر طرح کنند. مسئله، «به رسميت شناخته شدن» است. موضوع هويت و سليقه، تعامل مردم با حکومت را پيچيده کرده است.
7.عاقبت اين که به طور قطع، ايجاد روشهاي مناسب ارتباط گرفتن با مردم، از جمله امور دشوار و انرژيبر براي مسئولان است، و در عين حال، وجه امتياز اصلي سياستمداران موفق از کمتوفيقها هم هست. اگر چه سطح توسعه ارتباطات اجتماعي دستاوردهاي جديدي را در اين خصوص به ارمغان آورده است، اما، همزمانبر ميزان پيچيدگيهاي خدمات و فرصتها نيز افزوده است.